گرفتن حقّ مردم از ستمكاران











گرفتن حقّ مردم از ستمکاران



حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به يکي ديگر از حقوق اجتماعي، سياسي مردم بر رهبر جامعه در خطبه 37 نهج البلاغه اشاره فرمود

و آن گرفتن حق مردم از ستمکاران است که فرمود:

الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّي آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَالْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّي آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ.

«خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم، و نيرومندها در نظر من پست و ناتوانند تا حق را از آنها باز ستانم.»[1] .

و آنگاه هشدار داد که:

«لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ».

ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَالْعِيَّ، وَنَحِّ عَنْهُمُ الضِّيقَ وَالْأَنْفَ يَبْسُطِ اللَّهُ عَلَيْکَ بِذلِکَ أَکْنَافَ رَحْمَتِهِ، وَيُوجِبُ لَکَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ. وَأَعْطِ مَا أَعْطَيْتَ هَنِيئاً، وَامْنَعْ فِي إِجْمَالٍ وَإِعْذَارٍ!

(«ملّتي که حق ناتوانان را از زورمندان، بي اضطراب و بهانه اي باز نستاند، رستگار نخواهد شد»

پس درشتي و سخنانان ناهموار آنان را بر خود هموار کن، و تنگ خويي و خود بزرگ بيني را از خود دور ساز تا خدا درهاي رحمت خود را به روي تو بگشايد، و تو را پاداش اطاعت ببخشايد، آن چه به مردم مي بخشي بر تو گوارا باشد، و اگر چيزي را از کسي باز مي داري با مهرباني و پوزش خواهي همراه باشد.)[2] .









  1. خطبه 3/37 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به شرح زير است:

    1- کتاب أمالي ص200 مجلس 42 ح11: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

    2- المحاسن والمساوي ج 1 ص 85: بيهقي شافعي (متوفاي 458 ه)

    3- اعجازالقرآن ص 189: باقلاني (متوفاي 372 ه)

    4- عقدالفريد ج 1 ص 207: ابن عبد ربه مالکي (متوفاي 328 ه)

    5- منهاج البراعة ج 1 ص 244: ابن راوندي (متوفاي 573 ه)

    6- بحارالانوار ج 39 ص 351 ح25 ب90: مجلسي (متوفاي 1110ه)

    7- اصول کافي ج1 ص454 حديث 4: کليني (متوفاي 328ه).

  2. نامه 111/53 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به شرح زير است:

    1- تحف العقول ص 126: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

    2- دعائم الاسلام ج 1 ص 350: قاضي نعمان (متوفاي 363 ه)

    3- نهاية الارب ج 6 ص 19: نويري شافعي (متوفاي 732 ه)

    4- فهرست نجاشي ص 7: نجاشي (متوفاي 450 ه)

    5- فهرست ص37: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

    6- تاريخ دمشق ج3 ص289 ح1311و1314: ابن عساکر شافعي (متوفاي 573 ه)

    7- بحارالانوارج17ص68وج72ص96وج85ص92: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

    8- من لايحضره الفقيه ج4 ص409: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه).