عفو دشمن شكست خورده











عفو دشمن شکست خورده



پس از جنگ جمل و فرار مردم بصره، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام عفو عمومي اعلام کرد

در صورتي که در تمام جنگ ها، سرداران فاتح، جان و مال و ناموس شکست خوردگان را بر خود حلال مي دانستند،

و هر چه مي خواستند با مردم شکست خورده انجام مي دادند،

امّا امام علي عليه السلام مردم بصره را عفو کرد، و زشتي ها و خشونت هاي آنان را ناديده انگاشت. البتّه در نامه اي هشدار دهنده انان را از هرگونه قانون شکني دوباره پرهيز داد.

وَقَدْ کَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِکُمْ وَشِقَاقِکُمْ مَا لَمْ تَغْبَوْا عَنْهُ، فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِکُمْ، وَرَفَعْتُ السَّيْفَ عَنْ مُدْبِرِکُمْ، وَقَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِکُمْ.

فَإِنْ خَطَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ الْمُرْدِيَةُ، وَسَفَهُ الْآرَاءِ الْجَائِرَةِ، إِلَي مُنَابَذَتِي وَخِلَافِي، فَها أَنَذَا قَدْ قَرَّبْتُ جِيَادِي، وَرَحَلْتُ رِکَابِي،

وَلَئِنْ أَلْجَأْتُمُونِي إِلَي الْمَسِيرِ إِلَيْکُمْ لَأُوقِعَنَّ بِکُمْ وَقْعَةً لَا يَکُونُ يَوْمُ الْجَمَلِ إِلَيْهَا إِلَّا کَلَعْقَةِ لَاعِقٍ؛ مَعَ أَنِّي عَارِفٌ لِذِي الطَّاعَةِ مِنْکُمْ فَضْلَهُ، وَلِذِي النَّصِيحَةِ حَقَّهُ، غَيْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَماً إِلَي بَرِيٍّ، وَلَا نَاکِثاً إِلَي وَفِيٍّ.

(شما از پيمان شکستن، و دشمني آشکارا با من آگاهيد، با اين همه جرم شما را عفو کردم، و شمشير از فراريان برداشتم، و استقبال کنندگان را پذيرفتم، و از گناه شما چشم پوشيدم، اگر هم اکنون کارهاي ناروا، و انديشه هاي نابخردانه، شما را به مخالفت و دشمني با من بکشاند، سپاه من آماده، و پا در رکابند

و اگر مرا به حرکت دوباره مجبور کنيد، حمله اي بر شما روا دارم که جنگ جمل در برابر آن بسيار کوچک باشد، با اينکه به ارزشهاي فرمانبردارانتان آگاهم، و حق نصيحت کنندگان شما را مي شناسم، و هرگز براي شخص متّهمي، به انسان نيکوکاري تجاوز روا نمي دارم، و هرگز پيمان وفاداران را نخواهم شکست.)[1] .

پس از بازگشت آرامش به شهر بصره، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام عبداللَّه بن عبّاس را فرماندار آن سامان قرار داد و خود به کوفه بازگشت.

امام علي عليه السلام به آن حضرت گزارش دادند که ابن عبّاس با مردم شکست خورده بصره به خوبي رفتار نمي کند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فوراً نامه 18 نهج البلاغه را اينگونه به ابن عبّاس نوشت:

(إلي عبد اللَّه بن عباس وهو عامله علي البصرة)

الاخلاق الاجتماعيّة

وَاعْلَمْ أَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِيسَ، وَمَغْرِسُ الْفِتَنِ، فَحَادِثْ أَهْلَهَا بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِمْ، وَاحْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ.

وَقَدْ بَلَغَنِي تَنَمُّرُکَ لِبَنِي تَمِيمٍ، وَغِلْظَتُکَ عَلَيْهِمْ، وَإِنَّ بَنِي تَمِيمٍ لَمْ يَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلَّا طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ، وَإِنَّهُمْ لَمْ يُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِي جَاهِلِيَّةٍ وَلَا إِسْلَامٍ، وَإِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِماً مَاسَّةً، وَقَرَابَةً خَاصَّةً، نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَي صِلَتِهَا، وَمَأْزُورُونَ عَلَي قَطِيعَتِهَا.

فَارْبَعْ أَبَا الْعَبَّاسِ، رَحِمَکَ اللَّهُ، فِيَما جَرَي عَلَي لِسَانِکَ وَيَدِکَ مِنْ خَيْرٍ وَشَرٍّ! فَإِنَّا شَرِيکَانِ فِي ذلِکَ،

وَکُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنِّي بِکَ، وَلَا يَفِيلَنَّ رَأَيِي فِيکَ، وَالسَّلَامُ.

(نامه به فرماندار بصره عبداللّه بن عباس)

روش برخورد با مردم (اخلاق اجتماعي)

«بدان، که بصره امروز جايگاه شيطان، و کشتزار فتنه هاست، با مردم آن به نيکي رفتار کن، و گره وحشت را از دلهاي آنان بگشاي، بد رفتاري تو را با قبيله «بني تميم» و خشونت با آنها را به من گزارش دادند،

همانا «بني تميم» مرداني نيرومندند که هرگاه دلاوري از آنها غروب کرد، سلحشور ديگري جاي آن درخشيد، و در نبرد، در جاهليّت و اسلام، کسي از آنها پيشي نگرفت،

و همانا آنها با ما پيوند خويشاوندي، و قرابت و نزديکي دارند، که صله رحم و پيوند با آنان پاداش، و گسستن پيوند با آنان کيفر الهي دارد، پس مدارا کن اي ابوالعباس! اميد است آن چه از دست و زبان تو از خوب يا بد، جاري مي شود، خدا تو را بيامرزد، چرا که من و تو در اينگونه از رفتارها شريکيم.

سعي کن تا خوش بيني من نسبت به شما استوار باشد، و نظرم دگرگون نشود، با درود.»[2] .









  1. نامه 29 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف که اسناد و مدارک آن بشرح زير است:

    1- کتاب الغارات ج 2 ص 373 و412: ابن هلال ثقفي (متوفاي 283 ه)

    2- منهاج البراعة ج 3 ص 69: ابن راوندي (متوفاي 573 ه)

    3- بحار الانوار ج33 ص496 ح701: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

    4- انساب الاشراف ج2 ص430 و429: احمد بلاذري (من اعلام القرن 3ه)

    5- ربيع الابرار ج3 ص385 ح108 ب51: زمخشري معتزلي (متوفاي 538ه).

  2. نامه 18 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- کتاب صناعتين ص 277: ابو هلال عسکري(متوفاي 395 ه)

    2- اعجاز القرآن ج 1 ص 103: باقلاني (متوفاي 403 ه)

    3- کتاب طراز ج 1 ص 219 و 412: سيد يماني

    4- أنساب الاشراف ج2 ص158 ح171: بلاذري (متوفاي 279 ه)

    5- کتاب صفين ص105: نصر بن مزاحم (متوفاي 202 ه)

    6- بحار الانوار ج33 ص492 ح699: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

    7- نثرالدّر ج1 ص323: وزير ابي سعد آبي (متوفاي 421ه).