دفاع از شخصيّت اجتماعي مردم











دفاع از شخصيّت اجتماعي مردم



حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در آستانه جنگ صفّين، ارتش خود را به سوي مرزهاي شام حرکت داد و به شهر مرزي «انبار» رسيد.

مردم وقتي اطّلاع از حضور امام عليه السلام يافتند براي استقبال به بيرون شهر آمده در صف هاي گوناگون اجتماع کردند

و آنگاه که امام و ديگر فرماندهان نظامي را مي ديدند، جهت احترام (به رسم منطقه خودشان)، پيشاپيش آنحضرت مي دويدند و هلهله مي کردند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از آنها پرسيد:

وقال عليه السلام وقد لقيه عند مسيره إلي الشام دهاقين الأنبار، فترجلوا له و اشتدوا بين يديه، فقال:

مَا هذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟

فَقَالُوا: خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا،

فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهذَا أُمَرَاؤُکُمْ! وَإِنَّکُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَي أَنْفُسِکُمْ فِي دُنْيَاکُمْ، وَتَشْقَوْنَ بِهِ فِي آخِرَتِکُمْ. وَمَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَأَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّارِ!

چرا چنين مي کنيد؟

گفتند: عادتي است که پادشاهان خود را احترام مي کرديم.

امام فرمود:)

«به خدا سوگند! که اميران شما از اين کار سودي نبردند، و شما در دنيا با آن خود را به زحمت مي افکنيد، و در آخرت دچار رنج و زحمت مي گرديد، و چه زيانبار است رنجي که عذاب در پي آن باشد، و چه سودمند است آسايشي که با آن امان از آتش جهنّم باشد.»[1] .

يعني انسان ها در ديدگاه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام داراي شخصيّت والائي بوده، نبايد تحقير گردند، و در برابر امامِ خود با پاي پياده بدوند.

اينگونه آداب و رسوم به حکومت هاي سلطه گر باز مي گردد که مردم را برده خود دانسته و آنها را تحقير مي کردند.

روزي ديگر آنگاه که اميرالمؤمنين عليه السلام در شهر کوفه سوار بر اسب به سوي منزل خويش در حرکت بود و جمعي از بزرگان قبائل با آن حضرت ملاقات کردند.

امام علي عليه السلام متوجّه شد که در پِيِ او آهسته آهسته مي آيند.

خطاب به رئيس قبيله شباميّين فرمود:

ارْجَعْ، فَإِنَّ مَشْيَ مِثْلِکَ مَعَ مِثْلِي فِتْنَةٌ لِلْوَالِي، وَمَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ.

ضرورت تقويت روحيّه مردم پس از جنگ

باز گرد، که پياده رفتن رييس قبيله اي چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبوني مؤمن است.»[2] .









  1. حکمت 37 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- کتاب صفين ص 144: نصربن مزاحم (متوفاي 212 ه)

    2- منهاج البراعة ج 3 ص 275: ابن راوندي (متوفاي 573 ه)

    3- بحار الانوار ج 32 ص 397: مجلسي (متوفاي 1110 ه).

  2. حکمت 322 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- کتاب صفين ص 351 / 528: نصر بن مزاحم (متوفاي 212 ه)

    2- تفسير عياشي ج2 ص104: عياشي (متوفاي 300 ه)

    3- کتاب أمالي ج2 ص602 م27 ح2/1245: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

    4- مجمع الزوائد ج 9 ص 299: طبراني

    5- تاريخ کامل ج3 ص198 سنه37: ابن اثير شافعي (متوفاي 606 ه)

    6- تاريخ طبري ج4 ص44 سنه37: طبري شافعي (متوفاي 310 ه)

    7- تاريخ الکامل ج 3 ص 164: مبرد (متوفاي 258 ه).