حقوق اجتماعي مردم











حقوق اجتماعي مردم



يکي از حقوق ارزشمند متقابل، «حقوق اجتماعي مردم» است که رهبران و کارگزاران بايد نسبت به آن احساس مسئوليّت کنند

و آن را محترم بشمارند

و همواره در خدمت مردم باشند

و به رفاه و سلامت و کمال فرد و جامعه بيانديشند.

امام علي عليه السلام در نامه 27 به استاندار مصر، «محمد بن ابي بکر» نوشت:

فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ، وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ، وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ، حَتَّي لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِکَ لَهُمْ، وَلَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَي يُسَائِلُکُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِکُمْ وَالْکَبِيرَةِ، وَالظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ، فَإِنْ يُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ، وَإِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَکْرَمُ.

«با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشاده رو و خندان باش، در نگاه هايت، و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم به تساوي رفتار کن، تا بزرگان در ستمکاري تو طمع نکنند، و ناتوانها در عدالت تو مأيوس نگردند، زيرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال کوچک و بزرگ، آشکار و پنهان پرسش مي کند، اگر کيفر دهد شما استحقاق بيش از آن را داريد، و اگر ببخشد از بزرگواري اوست.»[1] .

آنگاه به مسئوليّت هاي ديگر رهبري مي پردازد و احساس تعهّد و هم دردي و هماهنگي رهبر با مردم را مطرح کرده مي فرمايد:

أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ:

هذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟!

وَلَا أُشَارِکُهُمْ فِي مَکَارِهِ الدَّهْرِ، أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ!

فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَکْلُ الطَّيِّبَاتِ، کَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ، هَمُّهَا عَلَفُهَا، أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا، تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا، وَتَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا، أَوْ أُتْرَکَ سُدًي، أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً، أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ، أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ!

«آيا به همين رضايت دهم که مرا اميرالمؤمنين عليه السلام خوانند؟ و در تلخي هاي روزگار با مردم شريک نباشم؟ و در سختي هاي زندگي الگوي آنان نگردم؟

آفريده نشده ام که غذاهاي لذيذ و پاکيزه مرا سرگرم سازد، چونان حيوان پرواري که تمام همّت او علف، و يا چون حيوان رها شده که شغلش چريدن و پُرکردن شکم بوده، و از آينده خود بي خبر است.

آيا مرا بيهوده آفريدند؟ آيا مرا به بازي گرفته اند؟ آيا ريسمان گمراهي در دست گيرم؟ و يا در راه سرگرداني قدم بگذارم؟.»[2] .

امام در نامه 47 نهج البلاغه به حقوق برخي از اقشار جامعه اشاره مي فرمايد، مانند:

الف - حقوق خويشاوندان

ب - حقوق يتيمان

ج - حقوق همسايگان

که فرمود:

أُوصِيکُمَا بِتَقْوَي اللَّهِ، وَأَلَّا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَإِنْ بَغَتْکُمَا، وَلَا تَأْسَفَا عَلَي شَيْ ءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْکُمَا، وَقُولَا بِالْحَقِّ، وَاعْمَلَا لِلْأَجْرِ، وَکُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً، وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً.

أُوصِيکُمَا، وَجَمِيعَ وَلَدِي وَأَهْلِي وَمَنْ بَلَغَهُ کِتَابِي، بِتَقْوَي اللَّهِ، وَنَظْمِ أَمْرِکُمْ، وَصَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِکُمْ، فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّکُمَاصلي الله عليه وآله يَقُولُ:

«صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَالصِّيَامِ».

اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ، فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ، وَلَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِکُمْ وَاللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِکُمْ، فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّکُمْ. مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّي ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ.

«شما را به ترس از خدا سفارش مي کنم، به دنيا پرستي روي نياوريد، گرچه به سراغ شما آيد، و بر آن چه از دنيا از دست مي دهيد اندوهناک مباشيد، حق را بگوييد، و براي پاداش الهي عمل کنيد.

دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد.

شما را، و تمام فرزندان و خاندانم را، و کساني را که اين وصيّت به آنها مي رسد، به ترس از خدا، و نظم در امور زندگي، و ايجاد صلح و آشتي در ميانتان سفارش مي کنم، زيرا من از جدّ شما پيامبرصلي الله عليه وآله شنيدم که مي گفت:

«اصلاح دادن بين مردم از نماز و روزه يکسال برتر است».

خدا را! خدا را! درباره يتيمان، نکند آنان گاهي سير و گاه گرسنه بمانند، و حقوقشان ضايع گردد

خدا را! خدا را! درباره همسايگان، حقوقشان را رعايّت کنيد که وصيّت پيامبرصلي الله عليه وآله شماست، همواره به خوشرفتاري با همسايگان سفارش مي کرد تا آنجا که گمان برديم براي آنان ارثي معّين خواهد کرد.»[3] .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه 51 به:

الف - شيوه هاي مردم داري

ب - حقوق اجتماعي، سياسي

ج - وظائف رهبران و مديران نسبت به مردم

د - وظائف کارگزاران مالياتي

ه- مسئوليّت اداري کارمندان

پرداخته و حقوق اجتماعي مردم را آشکارا و در جوانب گشترده بيان مي فرمايد و هشدار مي دهد که تصدّي امور در جامعه اسلامي يک وظيفه الهي، و عبادت به شمار مي ايد که فرمود:

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَي أَصْحَابِ الْخَرَاجِ:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَنْ لَمْ يَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَيْهِ لَمْ يُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا يُحْرِزُهَا.

وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا کُلِّفْتُمْ بِهِ يَسِيرٌ، وَأَنَّ ثَوَابَهُ کَثِيرٌ، وَلَوْ لَمْ يَکُنْ فِيَما نَهَي اللَّهُ عَنْهُ مِنَ الْبَغْيِ وَالْعُدْوَانِ عِقَابٌ يُخَافُ لَکَانَ فِي ثَوَابِ اجْتِنَابِهِ مَا لَا عُذْرَ فِي تَرْکِ طَلَبِهِ.

فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَاصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ.

فَإِنَّکُمْ خُزَّانُ الرَّعِيَّةِ، وَوُکَلَاءُ الْأُمَّةِ، وَسُفَرَاءُ الْأَئِمَّةِ.

وَلَا تُحْشِمُوا أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ وَلَا تَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِهِ، وَلَا تَبِيعُنَّ لِلنَّاسِ فِي الْخَرَاجِ کِسْوَةَ شِتَاءٍ وَلَا صَيْفٍ، وَلَا دَابَّةً يَعْتَمِلُونَ عَلَيْهَا، وَ لا عَبْداً، و لا تَضْرِبُنَّ أَحَداً سَوْطاً لِمَکانِ دِرْهَمٍ وَلَا تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ، مُصَلٍّ وَلَا مُعَاهَدٍ، إِلَّا أَنْ تَجِدُوا فَرَساً أَوْ سِلَاحاً يُعْدَي بِهِ عَلَي أَهْلِ الْإِسْلَامِ، فإِنَّهُ لا يَنْبَغي لِلْمُسْلِمِ أنْ يَدَعَ ذلِکَ في أَيْدِي أَعْدَاءِ الإِسْلامِ فَيَکُونَ شَوْکَةً عَلَيْهِ.

وَلَا تَدَّخِرُوا أَنْفُسَکُمْ نَصِيحَةً، وَلَا الْجُنْدَ حُسْنَ سِيرَةٍ، وَلَا الرَّعِيَّةَ مَعُونَةً، وَلَا دِينَ اللَّهِ قُوَّةً، وَأَبْلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا اسْتَوْجَبَ عَلَيْکُمْ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ اصْطَنَعَ عِنْدَنَا وَعِنْدَکُمْ أَنْ نَشْکُرَهُ بِجُهْدِنَا، وَأَنْ نَنْصُرَهُ بِمَا بَلَغَتْ قُوَّتُنَا، وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.

(نامه به کارگزاران بيت المال)

اخلاق اجتماعي کارگزاران اقتصادي

(از بنده خدا علي اميرمؤمنان به کارگزاران جمع آوري ماليات.

پس از ياد خدا و درود. همانا کسي از روزقيامت نترسد، زاد و توشه اي از پيش نخواهد فرستاد. بدانيد، مسؤوليّت ي را که به عهده گرفته ايد اندک امّا پاداش آن فراوان است، اگر براي آن چه که خدا نهي کرد «مانند ستمکاري و دشمني» کيفري نبود، براي رسيدن به پاداش در ترک آن نيز عذري وجود نداشت، در روابط خود با مردم انصاف داشته باشيد، و در بر آوردن نيازهايشان شکيبا باشيد.

همانا شما خزانه داران مردم، و نمايندگان ملّت، و سفيران پيشوايان هستيد، هرگز کسي را از نيازمندي او باز نداريد، و از خواسته هاي مشروعش محروم نسازيد، و براي گرفتن ماليات از مردم، لباس هاي تابستاني يا زمستاني، و مرکب سواري، و برده کاري او را نفروشيد، و براي گرفتن درهمي، کسي را با تازيانه نزنيد، و دست اندازي به مال کسي «نمازگزار باشد، يا غيرمسلماني که در پناه اسلام است» نکنيد، جز اسب يا اسلحه اي که براي تجاوز به مسلمانها بکار گرفته مي شود، زيرا براي مسلمان جايز نيست آنها را در اختيار دشمنان اسلام بگذارد، تا نيرومندتر از سپاه اسلام گردند.

از پند دادن به نفس خويش هيچ گونه کوتاهي نداشته، و از خوشرفتاري با سپاهيان، و کمک به رعايا، و تقويت دين خدا، غفلت نکنيد، و آن چه در راه خدا بر شما واجب است انجام دهيد، همانا خداي سبحان از ما و شما خواسته است که در شکرگذاري کوشا بوده، و با تمام قدرت او را ياري کنيم، «و نيرويي جز از جانب خدا نيست».[4] .

و در نامه 53 نسبت به «حقوق اجتماعي مردم» به مالک اشتر رهنمود مي دهد که

بايد در خدمت مردم باشد، و مردم را دوست بدارد و نسبت به آنها کمال مهر و محبّت را داشته و در رفع مشکلات مردم بکوشد که نوشت:

وَأَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَالَْمحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلَا تَکُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِي الدِّينِ، أَوْ نَظِيرٌ لَکَ فِي الْخَلْقِ، يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَتَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ، وَيُؤْتَي عَلَي أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَالْخَطَأِ، فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَصَفْحِکَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ وَتَرْضَي أَنْ يُعْطِيَکَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَصَفْحِهِ.

فَإِنَّکَ فَوْقَهُمْ، وَوَآلِي الْأَمْرِ عَلَيْکَ فَوْقَکَ، وَاللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاکَ! وَقَدِ اسْتَکْفَاکَ أَمْرَهُمْ، وَابْتَلَاکَ بِهِمْ.

«مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرارده، و با همه دوست و مهربان باش.

مبادا هرگز، چونان حيوان شکاري باشي که خوردن آنان را غنيمت داني، زيرا مردم دو دسته اند، دسته اي برادر ديني تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مي باشند، اگر گناهي از آنان سر مي زند، يا علّت هايي بر آنان عارض مي شود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهي مرتکب مي گردند، آنان را ببخشاي و بر آنان آسان گير، آنگونه که دوست داري خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد.

همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن کس که تو را فرمانداري مصر داد والاتر است، که انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است.»[5] .

و در ادامه رهنمودهاي اخلاقي خود در مبحث حقوق اجتماعي مردم مي فرمايد:

أَنْصِفِ اللَّهَ وَأَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ، وَمِنْ خَاصَّةِ أَهْلِکَ، وَمَنْ لَکَ فِيهِ هَوًي مِنْ رَعِيَّتِکَ، فَإِنَّکَ إِلَّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ! وَمَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ کَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ، وَمَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ، وَکَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّي يَنْزِعَ أَوْ يَتُوبَ.

وَلَيْسَ شَيْ ءٌ أَدْعَي إِلَي تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَتَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَي ظُلْمٍ، فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ، وَهُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ.

«با خدا و با مردم، و با خويشاوندان نزديک، و با افرادي از رعيّت خود که آنان را دوست داري، انصاف را رعايت کن، که اگر چنين نکني ستم روا داشتي، و کسي که به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جاي بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دليل او را نپذيرد، که با خدا سرجنگ دارد، تا آنگاه که باز گردد، يا توبه کند، و چيزي چون ستمکاري نعمت خدا را دگرگون نمي کند، و کيفر او را نزديک نمي سازد، که خدا دعاي ستمديدگان را مي شنود و در کمين ستمکاران است.»[6] .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام براي آنکه در مانورهاي نظامي به جان و مال مردم ضرر و زياني وارد نشود به فرمانداران مناطق جنگي و مانور نظامي، نامه هايي مي نوشت که از مال مردم مراقبت کنند

و اگر صدمه اي وارد شد آن را به امام گزارش دهند.

امام در نامه 60 نوشت:

(إلي العمال الذين يطأ الجيش عملهم)

التعويض عن الخسائر في المناورات العسکرّية

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَي مَنْ مَرَّ بِهِ الْجَيْشُ مِنْ جُبَاةِ الْخَرَاجِ وَعُمَّالِ الْبِلَادِ.

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ سَيَّرْتُ جُنُوداً هِيَ مَارَّةٌ بِکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَقَدْ أَوْصَيْتُهُمْ بِمَا يَجِبُ لِلَّهِ عَلَيْهِمْ مِنْ کَفِّ الْأَذَي، وَصَرْفِ الشَّذَي، وَأَنَا أَبْرَأُ إِلَيْکُمْ وَإِلَي ذِمَّتِکُمْ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَيْشِ، إِلَّا مِنْ جَوْعَةِ الْمُضْطَرِّ، لَا يَجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَي شِبَعِهِ. فَنَکِّلُوا مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ شَيْئاً ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ، وَکُفُّوا أَيْدِيَ سُفَهَائِکُمْ عَنْ مُضَارَّتِهِمْ، وَالتَّعَرُّضِ لَهُمْ فِيَما اسْتَثْنَيْنَاهُ مِنْهُمْ.

وَأَنَا بَيْنَ أَظْهُرِ الْجَيْشِ، فَارْفَعُوا إِلَيَّ مَظَالِمَکُمْ، وَمَا عَرَاکُمْ مِمَّا يَغْلِبُکُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ، وَمَا لَا تُطِيقُونَ دَفْعَهُ إِلَّا بِاللَّهِ وَبِي، فَأَنَا أُغَيِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللَّهِ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

(نامه به فرمانداراني که لشکر از شهرهاي آنان عبور مي کند)

جبران خسارت ها در مانورهاي نظامي

«از بنده خدا! علي اميرمؤمنان به گردآوران ماليات و فرمانداران شهرهايي که لشکريان از سرزمين آنان مي گذرند.

پس از ياد خدا و درود! همانا من سپاهياني فرستادم که به خواست خدا بر شما خواهند گذشت، و آن چه خدا بر آنان واجب کرده به ايشان سفارش کردم، و بر آزار نرساندن به ديگران، و پرهيز از هرگونه شرارتي تأکيد کرده ام، و من نزد شما و پيماني که با شما دارم از آزار رساندن سپاهيان به مردم بيزارم، مگر آن که گرسنگي سربازي را ناچار گرداند، و براي رفع گرسنگي چاره اي جز آن نداشته باشد، پس کسي را که دست به ستمکاري زند کيفر کنيد، و دست افراد سبک مغز خود را از زيان رساندن به لشکريان، و زحمت دادن آنها جز در آن چه استثناء کردم باز داريد.

من پشت سر سپاه در حرکتم، شکايت هاي خود را به من رسانيد، و در اموري که لشکريان بر شما چيره شده اند که قدرت دفع آن را جز با کمک خدا و من نداريد، به من مراجعه کنيد، که با کمک خداوند آن را برطرف خواهم کرد. انشاءاللَّه.»[7] .

اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه 76 نهج البلاغه خطاب به «ابن عباس» فرماندار شهر بصره، اصول مردم داري و اخلاق صحيح اجتماعي را به او تذکّر مي دهد،

در صورتي که مردم بصره بر ضد آن حضرت شورش کردند

و او را ناخواسته به يک جنگ تحميلي کشاندند.

امّا پس از شکست و فرار و آرامش دوباره در شهر، از نگاه امام علي عليه السلام با ديگر مردم شهرها تفاوتي ندارند

و همه از عدل و محبّت آن حضرت برخوردار مي گردند.

امام علي عليه السلام به ابن عبّاس رهنمود داد که:

اخلاق القائد

سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِکَ وَمَجْلِسِکَ وَحُکْمِکَ، وَإِيَّاکَ وَالْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ. وَاعْلَمْ أَنَّ مَا قَرَّبَکَ مِنَ اللَّهِ يُبَاعِدُکَ مِنَ النَّارِ، وَمَا بَاعَدَکَ مِنَ اللَّهِ يُقَرِّبُکَ مِنَ النَّارِ.

(نامه به عبداللَّه بن عباس، هنگامي که او را به فرمانداري بصره نصب فرمود:)

اخلاق فرماندهي

«با مردم، به هنگام ديدار، و در مجالس رسمي، و در مقام داوري، گشاده رو باش، و از خشم بپرهيز، که سبک مغزي، به تحريک شيطان است، و بدان! آن چه تو را به خدا نزديک مي سازد، از آتش جهنّم دور مي کند، و آن چه تو را از خدا دور مي سازد، به آتش جهنّم نزديک مي کند.»[8] .









  1. نامه 27 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- کتاب الغارات ج1 و230 و223 و235 و 249: ابن هلال ثقفي (متوفاي 283 ه)

    2- تحف العقول ص 176 و 177: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

    3- کتاب مجالس ص260 م31 ح3: شيخ مفيد (متوفاي 413 ه)

    4- کتاب أمالي ص25-24 م اول ح31/31: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

    5- بشارة المصطفي ص44: طبري شافعي (متوفاي 553 ه)

    6- مجموعه ورام ص19 و497: شيخ ورام (متوفاي 605 ه)

    7- تاريخ طبري ج3 ص556 سنه36: طبري شافعي (متوفاي 310 ه).

  2. نامه 45 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- الخرائج و جرائح ج2 ص542 ح2 فصل2: قطب الدين راوندي (متوفاي 573 ه)

    2- کتاب مناقب ج 2 ص 101: ابن شهر آشوب (متوفاي 588 ه)

    3- ربيع الابرار ج3 ص241 ح215 ب44: زمخشري معتزلي (متوفاي 538 ه)

    4- روضة الواعظين ص 127: ابن فتّال نيشابوري (متوفاي 508 ه)

    5- استيعاب ج 2 ص 21: عبدالبر مالکي(متوفاي 338 ه)

    6- أمالي (مجلس 91(ص500 ح4: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

    7- کشف الغمة ج 1 ص 133: اربلي (متوفاي 687 ه)

    8- ارشاد القلوب ص 214 و 215: ديلمي (متوفاي 771 ه).

  3. نامه 2/47 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- مقاتل الطالبين ص52 ذح3: ابوالفرج اصفهاني زيدي (متوفاي 356 ه)

    2- معمّرون و وصايا ص149 و150: ابوحاتم سجستاني (متوفاي 248 ه)

    3- تاريخ ج4 ص110 و113: طبري شافعي (متوفاي 310ه)

    4- کتاب أمالي ص 112: زجاجي (متوفاي 329 ه)

    5- فروع کافي ج 7 ص 52-51: کليني (متوفاي 328 ه)

    6- مروج الذهب ج 2 ص 413-425: مسعودي (متوفاي 346 ه)

    7- تحف العقول ص198: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

    8- من لايحضره الفقيه ج4 ص189 ح9433: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه).

  4. نامه 51 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- کتاب صفين ص 108 و 132: نصر بن مزاحم (متوفاي 202 ه)

    2- بحار الانوار ج33 ص471 ح684: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

    3- فروع کافي ج1/3 ص540 ح8: کليني (متوفاي 328 ه)

    4- امالي سيد ابوطالب ص35 ح21 ب3 به نقل نهج السعادة

    5- تاريخ دمشق ج3 ص248 ح1264: ابن عساکر شافعي (متوفاي 571ه).

  5. نامه 53 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- تحف العقول ص 126: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

    2- دعائم الاسلام ج 1 ص 350: قاضي نعمان (متوفاي 363 ه)

    3- نهاية الارب ج 6 ص 19: نويري شافعي (متوفاي 732 ه)

    4- فهرست نجاشي ص 7: نجاشي (متوفاي 450 ه)

    5- فهرست ص37: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

    6- تاريخ دمشق ج3 ص289 ح1311و1314: ابن عساکر شافعي (متوفاي 573 ه)

    7- بحارالانوار ج17 ص68 و ج72 ص96: مجلسي (متوفاي 1110 ه).

  6. نامه 53 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف (اسناد گذشته).
  7. نامه 60 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- کتاب صفين ص 125: نصر بن مزاحم (متوفاي 212 ه)

    2- شرح ابن ميثم ج 5 ص 198: بحراني(متوفاي 679 ه)

    3- بحار الانوار ج33 ص486 ح691: مجلسي (متوفاي 1110 ه).

  8. نامه 76 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- الامامة والسياسة ج 1 ص 85: ابن قتيبة (متوفاي 276 ه)

    2- کتاب جمل ص420: شيخ مفيد (متوفاي 413 ه)

    3- کتاب طراز ج 2 ص 293: سيد يماني

    4- کتاب جمل: واقدي (متوفاي 207 ه)

    5- بحارالانوار ج101 ص268: مجلسي (متوفاي 1110ه)

    6- تاريخ طبري ج3 ص127/126 سنه 38: طبري شافعي (متوفاي 310ه).