شخصيّت و صفات











شخصيّت و صفات



هرکه در تاريخ اسلام مطالعه کند و تاريخ نحله ها و فرقه هاي مختلف اسلام را از نظر بگذراند و در مباحثات کلامي مسلمانان مخصوصاً در مسأله ي مهم امامت بررسي نمايد و کتب و رسائل متعدّد و مشاجرات و مناقشات ديني و مذهبي را بخواند، بي هيچ زحمت و تأمّلي در خواهد يافت که هيچ شخصيّتي در عالم اسلام به اندازه ي علي بن ابي طالب (ع) مورد محبت و يا بغض واقع نشده است و هيچ کس به اندازه ي او دشمنان سرسخت و محبّان و مخلصان ثابت قدم و فداکار نداشته است؛ چه جانها که در راه محبت او ايثار شده است و چه جنگها که ميان مخالفان و موافقان او در گرفته است. ساليان دراز بر بالاي منابر مسلمان در خطبه هاي نماز رسم بوده است که او را سب و لعن کنند و بر عکس قرنها بر بالاي منابر ذکر فضايل او و خاندان او رفته است و بر دشمنان و مبغضان او لعن و نفرين فرستاده شده است.

قومي او را به درجه ي الوهيت بالا برده اند و قوم ديگر از او و پيروان او تبرّي جسته اند. اين خود مي تواند دليل اين مدّعا باشد که او پس از حضرت رسول (ص) بزرگترين و پر اهمّيت ترين شخصيت عالم اسلام است و گرنه اين همه هياهو و غوغا براي چه کسي مي توانست باشد؟

ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب (339:7) مي گويد که: احمد بن حنبل، فقيه و محدّث معروف و پيشواي مذهب حنبلي گفته است: آن اندازه از فضايل که درباره ي علي

[صفحه 25]

(از حضرت رسول (ص» روايت شده است درباره ي هيچ يک از اصحاب روايت نشده است. اين احمد بن حنبل کسي است که رتبه ي حضرت علي (ع) را در فضيلت پس از ابوبکر و عمر و عثمان مي داند و با اين همه مي گويد که روايات وارده در فضايل او بيشتر از ديگران است. ما را در اينجا با معتقدات احمد بن حنبل کاري نيست و نمي خواهيم و نمي توانيم عقايد مذهبي و ديني اشخاص را به محاکمه بکشانيم ولي مي خواهيم اين نکته را تذکّر بدهيم که احمد بن حنبل با وجود اکثريت روايات وارده در فضل علي (ع) فقط به خاطر يک اصل او را درپايه ي چهارم فضيلت مي داند و آن اصل اين است که اهل سنّت معتقدند اصحاب رسول خدا (ص) اجماع بر خطا نکنند و چون اصحاب بر بيعت ابوبکر و عمر و عثمان و علي به ترتيب مذکور اجماع کرده اند پس فضيلت شان نيز تابع ترتيب خلافتشان است، گرچه در قضيه ي اجماع و نحوه ي برگزاري آن بحثها و اختلاف زياد آمده است. مع ذلک در اساس اين اعتقاد مسائل تاريخي با مسائل اعتقادي و ديني مشتبه شده است و اگر کساني در برابر امر انجام شده اي تسليم شده و حکومت کسي را پذيرفته اند دليل بر برتري فضيلت واقعي او نيست و اصحاب رسول خدا (ص) نيز مانند همه ي اشخاص ديگر اسير تمايلات نفساني بوده اند اجماع و اجتماع اگر دليل بر واقعيت امري باشد دليل بر حقّانيت آن نتواند بود.

علي (ع) کسي است که هرگز بت نپرستيد و نخستين مسلمان و نخستين نمازگزار بود. از سوي پيغمبر (ص) به مقام ولايت و وصايت و خلافت برگزيده شد. پسر خوانده و پرورش يافته و تعليم گرفته پيغمبر (ص) بود. داماد و پدر فرزندان و سپهسالار و علمدار و محرم اسرار و دبير رسائل و مشاور و مأمور ويژه ي رسول الله (ص) بود. صاحب شريعت او را برادر خود و سيّد عرب و سيّد مسلمانان و اميرمؤمنان و قاتل ناکثين و مارقين و قاسطين و يعسوب دين و خانه ي علم و دروازه ي شهر علم و خزانه ي علم و صديق و فاروق و عبقري و ولي الله و يد الله و حجّْ الله و بهترين انسانها و دادگرترين داوران معرفي نمود.

خليل بن احمد فراهيدي در مقايسه ي علي (ع) با ساير صحابه گفته است: «اسلامش بر همه مقدّم و عملش از همه بيشتر و شرفش از همه بالاتر و زهدش از همه بالاتر و شوقش به جهاد از همه افزونتر بود... دوستانش از ترس و دشمنانش از بغض و حسد

[صفحه 26]

فضايل او را کتمان کردند و با اين همه شرق و غرب عالم پر از فضايل اوست».

در فضيلت علي بن ابي طالب (ع) گفته اند که آيات بسياري در شأن ايشان نازل گرديده است از آن جمله روايتي است مربوط به عبدالله بن عباس که گفته است سيصد آيه از قرآن مجيد در شأن علي (ع) مي باشد. علاوه بر اين، فضايل و مناقب آن حضرت به طور کلّي بر دو دسته است: دسته ي اوّل احاديث و رواياتي است که از حضرت رسول (ص) درباره ي ايشان نقل شده است و در نظر محدّثان و اهل سنّت فضيلت يک صحابي به همين معني است که حديثي از رسول خدا (ص) درباره ي او نقل شده باشد. درباره ي فضايل علي (ع) به اين معني اهل سنّت و حديث کتابهاي بسياري تأليف کرده اند. معروفترين حديث که در فضيلت آن حضرت نقل شده است حديث بسيار مشهور غدير خم است که بايد آن را يکي از نصوص برخلافت و وصايت آن حضرت شمرد. اين حديث شريف از صدر اسلام تاکنون الهام بخش شيعيان و محور افکار و ادبيات و حماسه و شعر و هنر ايشان است.

حديث مشهور ديگري نيز هست که در قصّه ي تبوک به آن اشاره شد و به موجب آن رسول خدا (ص)به علي (ع) فرمود: «أنتَ منّي بمنزِلَِْ هارونَ مِنْ مُوسي اِلاّ أَنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدي». نيز حديث مشهور موأخات و برادرخواني است که حضرت رسول (ص) در اوايل ورود به مدينه ميان اصحاب خود از مهاجر و انصار برادري برقرار کرد و هر يک از ايشان را با يکي ديگر برادر خواند و خود را با علي (ع) برادر خواند و اين امر در نظر هر مسلماني بالاترين شرف و فضيلت است. قصّه ي موأخاْ در بيشتر کتب حديث و سيره مذکور است.

از جمله ابن هشام (150:2) و ابن سعد (3، ق14:1). از روايات عمده حديثي است که بخاري در صحيح در باب مناقب علي بن ابي طالب (ع) آورده است و آن اينکه رسول خدا (ص) به علي (ع) فرمود: «أنت منّي واَنا منک» و نيز حديث اعطاي لوا در روز خيبر که پيش از اين مذکور شد. در اينجا بايد گفت که بخاري در صحيح در باب مناقب علي بن ابي طالب (ع) اين حديث را نقل کرده است، امّا مقدّمه ي آن را، که رسول خدا (ص) ابتدا به ابوبکر و بعد به عمر آن لوا را داد و آن دو کاري از پيش نبردند و بعد آن جمله را بيان فرمود و فرداي آن روز لوا را به علي (ع) داد، نقل نکرده است. پيداست که جمله ي تاکيديّه ي

[صفحه 27]

«لأعطينّ الرايْة غداً...» بدون مقدّمه و ابتدأ به ساکن نمي تواند باشد و اين مقدّمه همان است که مذکور شد. ظاهراً اين نکته در ذهن بخاري او را راحت نمي گذاشته است که با اين مقدّمه و اين جمله علي (ع) بايد در نظر رسول خدا (ص) محبوبترين فرد باشد و بايد او افضل از ديگران باشد و در اين صورت چرا بايد رعايت حال اصحاب را آن مقدّمه را انداخته است. امّا اهل سنّت به جهت پيروي بي چون و چرا و بي دليل از عمل و روش اصحاب حاضرند از اصول مسلّم ديگر چشم بپوشند و افضليت و حقّانيّت را تابع ترتيب زماني خلافت خلفاي راشدين بدانند.

به هر حال در فضايل صفاتش احاديث فراوان ديگري از فريقين نقل شده است که مشهورترين آنها عبارت اند از: حديث بد الدعوْ يا حديث دار؛ حديث سبق اسلام؛ حديث سبق صلاْ؛ حديث بت شکني؛ حديث طير؛ حديث عايشه؛ حديث اُمّ سلمه؛ حديث دروازه ي شهر علم؛ حديث خندق (براي اطلاع از مضامين اين احاديث به جاي الفبايي آنها در اين دايرْ المعارف رجوع فرماييد).

دسته ي دوّم از فضايل و مناقب آن حضرت فضايل نفساني و معنوي ايشان است که در سرتاسر زندگاني ايشان معروف و مشهود بود و اين صفات و خصال چنان برجسته و نمايان بود که کساني حتّي در ايام حيات ايشان از جاده ي صواب منحرف شده و مقام ايشان را تا درجه ي خدايي بالا برده اند. درباره ي سخاوت و ايثار آن حضرت داستانها گفته اند. از صفات بارز ايشان شجاعت است که در اشاره به غزوات حضرت رسول (ص) مختصري از آن گفته آمد. اخبار شجاعت فوق بشري و مهارت سربازي و قدرت فرماندهي و اعجاز ذوالفقار در تحکيم اساس اسلام شهرت جهاني دارد. نظارت سياسي و نظامي و اداري و اقتصادي و اجتماعي و اهتمامي که به نشر علم و ادب و آموزش و پرورش جوانان داشت و نيز احاطه ي وي به همه ي علوم او را بزرگترين و دانشمندترين و دادگرترين زمامداران تاريخ معرفي نموده است.

علي (ع) بنيانگذار علم نحو بود و بدين طريق زبان عربي را از سقوط حفظ کرد و آن را به صورت زبان بين المللي اسلام درآورد. به علاوه، کلام او نمونه ي اعلاي فصاحت و درس بلاغت است. سخن شناسان کلام آن حضرت را فروتر از کلام الهي امّا برتر از کلام انساني تعريف کرده اند. در قوت استدلال و آرايش کلام و ترسل و رسايي و ايجاز و

[صفحه 28]

جامعيت و پند و موعظه نظير نداشت و در هر باب که زبان مي گشود آن را به کمال مي رسانيد. براي تماشاي اعجاز بيان علي (ع) بايد به نهج البلاغه رجوع کرد و خطبه هاي او را در خلقت عالم و مقام رسول الله و عترت او و دفاع از حقوق خود و تشويق به جهاد و نامه هاي او را به معاويه و وصفي را که از طاووس و خفّاش و دنيا و خانه ي شريح قاضي و احوال مؤمنان و منافقان نموده مطالعه نمود. مخصوصاً بايد دستورالعملهاي علي (ع) را به مالک اشتر و محمّد بن ابي بکر - استانداران مصر - و رهنمودهاي او را براي فرمانداران و عاملان و مأموران خراج و قاضيان و سپاهيان و ساير مأموران دولت که در نهج البلاغه مندرج است خواند تا تفاوت کلام علي (ع) با ديگران معلوم شود و بدانند که چرا رسول الله (ص) او را ولي الله و اميرالمؤمنين معرفي کرد.

علي (ع) نه تنها قهرمان ميدان جنگ و سياست و ورحانيّت بود، بلکه در مقام «انسان کامل» بالاتر از هر افسانه و گمان قرار داشت. او دنيا را با همه ي عشوه ها و ترفندهايش شکست داد و مرگ را تحقير کرد. او اسوه ي حسنه ي ايمان و اهرم اعلاي کلمه ي حق بود. سلسله هاي تصوّف و اخوّت و فتوّت اسلامي به او مي پيوندد و درويشان و زحمتکشان مسلمان او را سرمشق و تکيه گاه خود مي شناسند و هر جوان مسلمان که پاي به ورزشگاه مي نهد، يا هر سرباز جهادگر که در راه شرف و عقيده جانبازي مي کند نام علي (ع) را بر زبان مي آورد.

دليل فصاحت و بلاغت بي مانند او خطب نهج البلاغه است که شريف رضي گردآورده است. ابن ابي الحديد گفته است: نسبت علم کلام از راه اشاعره و معتزله به واصل بن عطأ مي رسد و واصل شاگرد ابوهاشم عبدالله بن محمّد بن حنفيّه بود و ابوهاشم اين علم را از پدرش محمّد بن حنفيّه و او از پدرش علي فراگرفته است (مقدّمه ي شرح نهج البلاغه). ما اين مطلب را به اين ترتيب درست نمي دانيم و اين مقام را براي بحث در اين مطلب مناسب نمي يابيم. ولي مدّعاي ابن ابي الحديد را از راه ديگري به اينگونه تصحيح مي کنيم که نخستين کسي که بر بالاي منبر و در خطبات فصيح و بليغ خود مسائل توحيد باري و صفات او را پيش کشيد علي (ع)بود و اين مسائل است که يکي از اسباب برانگيخته شدن اذهان جستجوگر و پايه اي براي ظهور مسائل و مباحث کلامي گرديد.

[صفحه 29]

ابن ابي الحديد نظير اين معني را در فقه نيز به حضرت امير (ع) نسبت مي دهد و آنچه به قطعيت مي توان گفت اين است که حضرت نخستين کسي است که راه استدلال در احکام فقهي را به مردم نشان داد؛ مثلاً هنگامي که عثمان مي خواست زني را که پس از شش ماه ازدواج بچه اي به دنيا آورده بود حد بزند يا رجم کند، علي مانع شد و به آيه ي «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً» استدلال کرد. وجه استدلال اين است که خداوند مجموع مدّت حمل و مدّت شيرخوارگي انسان را سي ماه فرموده است و اين را بايد به حداقل معني کرد؛ زيرا دوران شيرخوراگي دو سال يا بيست و چهار ماه است و اين به دليل آيه ي قرآن است «والوالدات يرضعن أولادهنّ حولين کاملين» (233، بقره) پس مي ماند شش ماه که حداقل حمل است. نظير اين استدلال فقهي تا آن وقت از کسي ديده نشده بود.

احکامي که آن حضرت در زمان عمر درباره ي بعضي از مسائل بيان فرموده است معروف است و به همين جهت است که عمر گفته بود «لا يفتينّ أحد في المجلس و عليّ حاضر؛ کسي در مجلس که علي حاضر باشد فتوا ندهد». امّا اينکه ابن ابي الحديد (18:1) مي خواهد فقه اهل سنّت را از راه ابوحنيفه به حضرت صادق (ع) و از آن راه به حضرت علي (ع) برساند در کليت و اطلاق آن درست نيست؛ زيرا اگرچه ابوحنيفه از حضرت صادق (ع) فقه فراگرفته است امّا فقه او و فتواهاي او مورد تأييد آن حضرت نبود و مخصوصاً در مسأله ي قياس ورأي، فقه شيعه مباينت آشکاري با فقه ابوحنيفه دارد. امّا فقه شيعه که منبع اصلي آن ائمّه ي اطهار عليهم السلام است بي شک مأخوذ از حضرت امير (ع) است.

حضرت علي (ع) در دوران خلافت کوتاه خود مظهر کامل عدالت و بي طرفي در امر قضا بود. در سيره ي او آورده اند که اگر چيزي مي خواست بخرد نخست از فروشنده مي پرسيد که آيا او را مي شناسد يا نه و اگر مي ديد که او را مي شناسد از او چيزي نمي خريد؛ مبادا جانب او را رعايت کند.

او همه ي عرب و عجم را در صورت مسلمان بودن به يک چشم مي نگريست و تعصّب قومي و قبيله اي نداشت. به همين جهت مردم عادي کوفه يعني کساني که از غير عرب و اهل کار و پيشه و تجارت بودند او را دوست داشتند.

بر خلاف بيشتر اشراف عرب که به جهت همين امر در باطن چندان از او دلخوش

[صفحه 30]

نبودند و يکي از دلايل سستي ايشان در نصرت و حمايت از آن حضرت شايد همين امر بود. درباره ي بيت المال بسيار سختگير بود، رفتار او با دخترش زينب و برادرش عقيل معروف است. خليفه ي پيش از او يعني عثمان روش اشراف منشي داشت و قوم و قبيله ي خود را در درجه ي اوّل از هر حيث بر ديگران ترجيح مي داد. همين روش تعصب نژادي بود که معاويه و خلفاي بني اميّه پس از او بسختي و شدّت دنبال کردند و همه ي اقوام مغلوب غير عرب را «موالي» و بندگان خود خواندند. کسي که از متن اشرافيت عربي باشد و از برگزيده ترين طوايف قريش باشد و در عين حال همه ي انسانها را از ديدگاه اسلام به يک چشم بنگرد کسي است که شخصيتي والاتر و برتر از حدود نژادي و جغرافيايي خود دارد و در اين شکّي نتواند بود.

علي (ع) در دوران شصت و نه ماهه ي خلافت خود در اجراي دقيق احکام اسلام و حفظ حقوق مسلمانان لحظه يي نياسود و درين راه از بذل جان نيز مضايقه نکرد. در شهر کوفه پيوسته در بين مردم و در دسترس همه بود. دفتر کار و محل ملاقاتها و به طور کلّي مرکز همه ي فعاليّتهاي سياسي و اجتماعي او مسجد کوفه بود. در بوته ي عدالت علي (ع) همه ي نابرابريهاي طبقاتي و نژادي و رنگ و اقليم ذوب مي شد. چون طعم ستم را در مکّه و در شعب ابوطالب چشيده بود، راه نجات امّت را در اصلاح دادگستري و تأسيس محاکم شرع و تدوين قانون و استقلال قضات و تعليم و تربيت ايشان تشخيص داد. براي حسن اداره ي دادگاهها و اجراي احکام ضوابط بي سابقه وضع نمود. دستور داد احکام فقهي مدوّن شود و به صورت قانون درآيد. قضات را امتحان مي کرد و براي آموزش آنها سمينار تشکيل مي داد و دستورالعملهاي روشن به طور انفرادي يا به صورت بخشنامه به ايشان مي فرستاد.

علي (ع) تا فاطمه (س) زنده بود زني ديگر نگرفت و از او دو فرزند ذکور يعني امام حسن (ع) و امام حسين (ع) داشت و مي گويند پسر ديگري از او به نام محسن داشت که در کوچکي از دنيا رفت. دو دختر نيز از حضرت فاطمه (س) داشت که يکي زينب کبري و ديگري اُمّ کلثوم کبري است. پس از حضرت فاطمه (س) زني از طايفه ي بني کلاب به نام اُمّ البنين گرفت که از او چند پسر به نامهاي عباس و جعفر و عبدالله و عثمان داشت و همه در واقعه ي کربلا شهيد شدند. از خولْ دختر جعفر بن قيس حنفي پسري داشت به نام

[صفحه 31]

محمّد بن حنفيّه. آن حضرت فرزندان ذکور و اناث ديگري از زوجات ديگر داشتند که تفصيل آنها در کتب تاريخ مذکور است.

منابع:

صحيح بخاري، صحيح مسلم؛ خصائص اميرالمؤمنين، امام نسائي؛ تاريخ طبري؛ الجامع الکبير، ترمذي؛ صحيح، ابن ماجه (سنن)؛ روضات الجنّات؛ السيرْ النبويْة، ابن هشام؛ مسند، ابوحنيفه؛ مسند، ابن حنبل؛ الرياض النضرْ، محب طبري، مصر، 1372ق؛ کنز العمّال، متقي هندي؛ تاريخ بغداد؛ مناقب، ابن حنبل (نسخه ي عکس از کتابخانه ي مجلس)؛ المستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري؛ الاستيعاب؛ اسد الغابْة في معرفْة الصحيحين، حاکم نيشابوري؛ الاستيعاب؛ اسد الغابْة في معرفْة الصحابْة؛ حليْة الأوليأ؛ فضايل الخمسْة، فيروزآبادي؛ الغدير، علامه اميني؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد.


صفحه 25، 26، 27، 28، 29، 30، 31.