آرمانها و اهداف عاليه حكومت از ديدگاه كل نگر















آرمانها و اهداف عاليه حکومت از ديدگاه کل نگر



مباحث مستقلي از نهج البلاغه مختص ترسيم اهداف و آرمانهاي عاليه و کلي تشکيل حکومت و دولت است. به عنوان مثال امام(ع) در يکي از سخنان خويش، ضمن تضرع با خداوند، عرض مي کند: «اللهم اِنّک تعلم اَنّه لم يکن الذي کان مِنّا منافسةً في سلطان و لَاالتِماس شيء ٍ من فضول الحُطام و لکن لنَرُدَّ المَعالم مِن دينک و نُظهِر الاِصلاح في بلادک، فيأمن المظلومون مِنْ عبادک و تقامُ المعطَّلةُ مِن حدودک[1] .

؛ بارالها! تو آگاهي که هدف ما از قيام، عشق به قدرت و دستيابي به فزوني متاع دنيا نيست و تنها بدان منظور است که نشانه هاي دين تو را به جايي که بود، بازگردانيم و اصلاح را در شهرهاي تو ظاهر سازيم، تا بندگان ستمديده ات در امان باشند و حدود ضايع گشته تو اقامه شود». آنچه حاکمان فاسد از رياست و حکومت مي خواهند، اشباع غريزه تفوق طلبي، سلطه جويي، کاميابي و لذت پرستي است، در حالي که اين اهداف در نظر انسانهاي وارسته و رجال رباني بي ارزش بوده و جهان با تمام محتواي مادي اش در پيش آنان بي اعتبار است. با لحاظ مضمون کلي اين بيان و ساير ديدگاههاي حضرت، اهداف عاليه حکومت را مي توان چنين دسته بندي نمود: 1ـ احياي دين و حاکم ساختن شعائر و احکام و قوانين الهي و فراهم نمودن زمينه هاي دينداري؛ 2ـ برچيدن آثار فتنه و فساد و مستقر ساختن صلاح و پاکي و صلح و صميميت و طرد عناصر فاسد و مفسد؛ 3ـ حمايت از بندگان مظلوم و محروم، که رمق جانشان توسط خداوندان زر و زور و تزوير پايمال و کاهيده شده است؛ 4ـ اقامه حدود الهي که بر اثر توطئه و لجام گسيختگي حکام ستم پيشه و بي اعتقاد به تعطيل کشيده شده است. امام علي(ع) در خطبه چهلم که بعد از جنگ صفين و خطاب به خوارج ايراد شده، به مباحث مهمي در باره حکومت و ضرورت آن و از جمله هفت وظيفه حاکم عادل الهي اشاره مي کند[2] ، که به سهولت مي توان آرمانهاي حکومت را در اين هفت تکليف ملاحظه نمود. امام(ع) نخست از مغالطه خوارج، با شعار «لا حکم الا لله» پرده بر مي دارد و مي فرمايد: سخن حقي است که معني باطلي از آن اراده شده است. سپس به ضرورت تشکيل حکومت مي پردازد و براي اثبات اين مدعا چند دليل روشن را در عباراتي کوتاه و پرمعنا بيان مي فرمايد. به بيان ايشان، مردم نيازمند اميري هستند؛ نيکوکار يا بدکار، و اگر توفيق پيروي از حاکم نيکوکاري نصيبشان نشود، وجود امير فاجر از نبود حکومت بهتر است. سپس به فوايد و برکات حکومت اشاره مي کند، که بعضي جنبه معنوي دارد و بعضي جنبه مادي؛ نخست: در سايه حکومت او، مؤمن به کار خويش ادامه مي دهد؛ يعني راه خود را به سوي «قرب الي الله» مي پيمايد (يَعملُ في إِمَرتِهِ المؤمن). دوم: کافر نيز در حکومت او از مواهب مادي بهره مند مي شود و به زندگي دنيوي خود ادامه مي دهد (و يستمتع فيها الکافر)[3] سوم: خداوند به مردم فرصت مي دهد در دوران حکومت او زندگي طبيعي خود را تا پايان ـ در سلامت نسبي ـ طي کنند (و يُبَلِّغُ اللهُ فيها الاجَلَ). چهارم: به وسيله او اموال بيت المال جمع آوري مي گردد، تا هزينه هاي دفاعي و عمراني و انتظامي فراهم شود (و يُجْمَعُ به الفيء ُ). پنجم: به کمک او با دشمنان مبارزه مي شود (و يقاتلُ به العدوُّ). ششم: به وسيله او جاده ها امن مي گردد (و تأمَنُ بِهُ السُّبُلُ). هفتم: حق ضعيفان به کمک او از زورمندان گرفته مي شود (و يُؤْخَذُ به للضعيف من القويِّ). در سايه انجام اين وظايف هفتگانه توسط حکومت، نيکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در امان مي باشند[4] (حتي يستريحَ بَرٌّ و يُسْتراحَ من فاجِرٍ). از اين بيان مي توان برخي از آرمانهاي حکومت را چنين برشمارد: 1ـ بسترسازي و تمهيد حيات مادي و معنوي مؤمنان. 2ـ تأمين حقوق شهروندان و در امان بودن غير مؤمنان و تأمين حيات مادي ايشان. 3ـ تأمين امنيت و استيفاي حقوق مردم به ويژه مظلومان. 4ـ به سامان نمودن نظام اقتصادي جهت اداره صحيح و توانمند جامعه و کشور. امام(ع) در عهدنامه مالک اشتر، اصول و ضوابط و اهداف عاليه حکومت را مشخص کرده است. اين عهدنامه، منشوري براي آرمانها و مقاصد حکومت علوي است. امام در شرح وظايف مالک در استانداري مصر، چنين بياني دارند: «جبايَةَ خَراجِها و جِهادَ عدّوها و استصلاحَ اهلها و عمارةَ بِلادها[5] ؛ جمع آوري خراج مصر، جهاد با دشمنان آن، اصلاح اهل آن و عمران و آباد نمودن مصر». بنابراين مالک اشتر، به عنوان والي و حاکم مصر، نبايد براي خود عنوان و قدرتي کسب کند، يا به دنبال سود و بهره مادي باشد، بلکه بايد اداره امور کشور را به عهده گيرد و ماليات بستاند و با دشمنان مردم مبارزه کند و ملت را در مقابل دشمنانشان مصونيت بخشد و آنها را به صلاح مادي و معنوي نزديک کند و شهرها و حيطه حکومت را آباد کند؛ يعني انسانها را بسازد، سرزمين را آباد کند و اخلاق و ارزشهاي معنوي را ارتقا دهد. با استناد به اين فرمان[6] مي توان بخشي از آرمانهاي اساسي حکومت را: انتظام اقتصادي جامعه، تأمين امنيت، توجه به رشد و اصلاح و تربيت و بالندگي افراد، آباداني مملکت و تأمين رفاه عمومي دانست. امام علي(ع) در مبحث جمع آوري ماليات و اخذ خراج، در عهدنامه مالک، تأکيد بسياري بر اهتمام حکومت به توليد و عمران دارد. ديدگاههاي ايشان در مورد اهميت عمران، اين فرض را که «ابن خلدون» مباحث خود را در مورد عمران و آباداني از امام(ع) به عاريت گرفته باشد، تقويت مي کند. امام(ع) مي فرمايد: «اي مالک! به عمران زمين بيشتر بينديش تا به خراج. بايد بداني خراج جز به عمران حاصل نمي شود و هر که بي عمران، به خراج کمر بندد، بلاد را ويران مي کند و مردم را به نابودي مي کشاند و خود ديري نمي پايد که از پاي در مي آيد[7]









  1. نهج البلاغه فيض الاسلام، خ131، ص406 ـ 407.
  2. همان، خ40، ص 125.
  3. برخي جمله «يعمل في امرته المؤمن و يستمتع فيها الکافر. ..» را به گونه نادر ديگري ترجمه کرده اند: گرچه ممکن است اين مدير صالح يا ناصالح باشد. اگر اين مدير صالح بود، افراد صالح و مؤمن مسؤوليتهاي اداره کشور را بر عهده خواهند گرفت و اگر مدير ناصالح و فاجر بود، وسيله بهره گيري کفار خواهد شد، تا خداوند عمر اين حاکم را به سر آورد. ر.ک: اکبر هاشمي رفسنجاني، مجموعه مقالات اصول و شيوه هاي حکومت در نهج البلاغه، ص40، تهران، بنياد نهج البلاغه، 1368.
  4. ناصر مکارم شيرازي، پيام امام اميرالمؤمنين(ع)، ج دوم، ص430 ـ 444، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1379.
  5. نهج البلاغه، نامه 53، بند 1، ص991.
  6. محمدتقي جعفري، حکمت اصول سياسي اسلام، اطلاعات، 18/ 2/ 79، ش21903؛ ابوالقاسم خزعلي، مجموعه مقالات اصول و شيوه هاي حکومت اسلامي، ص79 ـ 91؛ محمد فاضل لنکراني، آيين کشورداري از ديدگاه امام علي(ع)، ص58 ـ 60، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ سوم، 1370.
  7. نهج البلاغه، نامه 53، بند 47، ص1013.