عربستان در آغاز اسلام











عربستان در آغاز اسلام



با اين که تاريخ قرن اول هجري شناخته نشده و تسلسل تاريخي در آن پر از تناقض است و ماخذ مستقلي هم براي حل تناقضات وجود ندارد، با اين وصف مي توان گفت که شهرهاي مهم عربستان اين سرزمين خشک بي آب و علف به شهرهاي مکه و يثرب (مدينه) و طائف منحصر مي شد.

مردم عربستان دسته اي شهرنشين و گروه بزرگي که اکثريت را تشکيل مي دادند صحراگرد و باديه نشين بودند. شهرنشين ها به دو طبقه تقسيم مي شدند: طبقه ي ثروتمندان و اشراف و طبقه ي بي چيزان و بردگان- ثروتمندان تمام تجارت و امکانات محلي و نيروي انساني را در اختيار خود داشتند و از آنها به سود خود بهره برداري مي کردند، و بي چيزان و بردگان در سختي به سر مي بردند و زندگي فلاکت باري داشتند.

اکثريت قريش از دسته ثروتمندان بودند و به علت اقامت در مکه و نزديکي به دريا و اشتغال به تجارت، به وضع بازارهاي اسکندريه در مصر و دمشق و سوريه و انطاکيه در آسياي صغير و جاهاي ديگر آشنا بودند و روش داد و ستد را مي دانستند.

رفت و آمد کاروانهاي تجاري به شهرهاي بزرگ بويژه به شهرهاي ساحلي دجله و فرات در عراق موجب شده بود که فرهنگ شهرهاي دور و نزديک و بازارهاي تجارتي

[صفحه 34]

به داخل عربستان آورده شود و فاصله ي طبقاتي ميان غني و فقير زيادتر گردد.

مذاهب الهي کم و بيش در عربستان راه يافته بود و عده اي هم تورات و انجيل را قبول کردند و آورندگان اين دو کتاب آسماني را پذيرفته و به آنها ايمان آورده بودند و پيروان دين موسي کليم الله نيروي قابل ملاحظه اي به حساب مي آمد. ولي دسته بزرگي از مردم به آداب و سنن قومي خود سخت دل بسته و به خدايان متعدد دست ساخته ي خود روي آورده بودند و آنها را پرستش مي کردند.

لازم به يادآوري است که در يک نظريه ي کلي و عمومي شکي نيست که، عرب بدوي ديني نداشت و اگر پيرو ديني بود آن آيين در روح و قلب او تاثيري نداشت. نزد شهرنشينان يمن و حجاز و عراق و ديگر نقاط نه فقط بت پرستي رواج داشت بلکه در بين آنها از پيروان آيين يهود و نصاري و مجوس و ماني و مزدک يافت مي شد.

همه ي اين اديان مخصوصا بت پرستي در بين اعراب بدوي نيز انتشار يافته بود. اما هيچ يک از اين اديان قلب عرب بدوي را خاضع و روح او را مسخر نمي کرد، عرب بدوي خاصه در نقاط داخلي عربستان و درون باديه و صحرا هيچ پروايي از ديانت نداشت، از اشعاري که از اين قوم باقي مانده است با وجود آن که در اين اشعار دست کاري شده است، مع ذلک از مجموعه آنها مي توان اين نکته را به دست آورد که در نظر عرب بدوي، غنيمت و غارت و آزاد بودن از نظم اجتماعي از هر چيزي گرامي تر بوده است. زندگي اخروي و احتمال حيات بعد از موت و حشر و رستاخيز در تصور عرب نمي گنجيده است، چنانکه شاعر بدوي مي گفت که داستان زندگي و مرگ و سپس بازگشت به زندگي افسانه اي بيش نيست.

فرهنگ عرب در جاهليت شعر و خطابه بوده است، خط و کتابت در بين بدويان رواج نداشت آنها با اشتغال دائم به زد و خورد و غارت و با داشتن وضع حساس و مزاج عصبي همواره شيفته ي شاعري و سخن پروري بودند.

با اين مايه ي فرهنگي، او خانه پشمين خود را بر پشت شتر مي گذاشت و دنبال آب و گياه به راه مي افتاد، زمستان را در جايي به سر مي برد و تابستان را در مکان ديگر مي گذراند، در اين کوچها و مهاجرتها با قبيله اي مي پيوست و از قبيله اي مي گسست.

هنگامي که قدرت مردم حبشه در حال توسعه بود، زمينه ي ترويج مذهب مسيح در عربستان فراهم شد و از طرفي مهاجرت يهوديها به حجاز و يمن و گسترش فعاليت آنان

[صفحه 35]

در داد و ستدها سبب شد که آيين يهود هم در بين اعراب منتشر شود، و همچنين به سبب مجاورت عربستان با ايران، مذهب مجوس و حتي آيين هاي زندقه در بين برخي قبايل عرب راه يابد.

از شواهد و قراين تاريخي چنين معلوم است که يهوديان از زمانهاي بسيار دور حتي قبل از ميلاد مسيح در شبه جزيره عربستان زيست مي کردند و ساکن بودند.

طوايف يهود گذشته از زراعت و تربيت اغنام، به صناعت نيز توجه داشتند، و از راه زرگري و شمشيرسازي و تهيه و فروش زره و لوازم جنگي ثروت فراواني اندوخته بودند. رباخواري که نزد قريش و نصاراي نجران رواج داشت از عمده کار و کسب يهود بود در طائف مقارن ظهور اسلام عده ي زيادي مهاجران يهود سکونت داشتند ولي در مکه عده ي آنها بسيار کم بود.

آيين مسيح نيز قبل از ظهور اسلام انتشار داشت و اين آيين بيشتر از جانب شام و عراق در بين ساکنان عربستان توسعه يافته بود.

مشهورترين مرکز نصاري نجران بود و اين شهر از جهت صنعت و تجارت اهميت خاص داشت، زيرا سر راه بازرگاني يمن و حيره واقع شده بود و قبل از قرن پنجم به قولي از طريق حيره و به روايتي از جانب شام، آيين عيسي در آنجا انتشار يافت- در يمن نيز آيين مسيح به واسطه ي حبشه اي ها رواج يافت، دعاه مسيح در سراسر راه هاي بازرگاني به تبليغ و نشر آيين خويش اهتمام مي کردند و در بازارها و مجامع عمومي خلاصه در همه جا اين دعاه بدويان را به آيين مسيح دعوت مي کردند.

بايد دانست که عرب بدوي سطحي و ظاهربين و مادي و ديراعتقاد بود. هيچ ديانتي را به جد نمي گرفت. با اين همه، در بين بدويان مقارن ظهور اسلام کساني پديد آمده بودند که هر چند ديانت يهود و نصاري را نپذيرفته بودند، اما از آنها چيزهايي آموخته بودند. به وجود خداي يگانه و به روز جزا، اعتقاد داشتند، خداي يگانه که او را الله مي خواندند، در نظر آنها خالق و مدبر عالم به شمار مي آمد و جزا و حساب خلق مقتضاي تدبير و حکمت او بود.

انديشه روز جزا، بعضي را به انزوا و تفکر کشانيده بود. برخي به همين انديشه از آنچه پليد مي شمردند چون خمر و زنا خويشتن داري مي کردند. اين عقايد را دنباله ي دين

[صفحه 36]

ابراهيم مي شمردند که همه اعراب خويشتن را بدو منسوب مي نمودند[1] .


صفحه 34، 35، 36.








  1. تاريخ ايران بعد از اسلام ص 249 تا 271 عبدالحسين زرين کوب.