از جنگ جمل تا آخرين پيامدهاي جنگ صفين











از جنگ جمل تا آخرين پيامدهاي جنگ صفين



جنگ جمل از لحاظ موازين اعتقادي اسلام در نوع خود داراي ويژگي خاص بود. علي اميرالمومنين «ع» وصي و جانشين و پسرعم رسول خدا با چهارصد تن از مهاجران و انصار که 70 تن آنها از شرکت کنندگان در جنگ بدر بودند در يک طرف و ام المومنين عايشه که موقعيت خاصي در ميان زنان پيامبر و جامعه ي نوپاي اسلامي داشت با طلحه و زبير دو صحابي بزرگ فرستاده ي خدا که در سنين نوجواني به پيامبر پيوسته و ايمان آورده بودند و سوابق فراواني در پيشبرد اسلام داشتند در طرف ديگر قرار گرفتند و عده اي از جوانان قريش از اين دسته حمايت مي کردند و ام المومنين را بر حق مي دانستند.[1] .

جنگ بين نمازگزاران و شب زنده داران بود که در تشخيص حق و باطل دچار اشتباه شده بودند. اما اميرالمومنين مي دانست که اگر شمشيرها يک ساعت به صدا درآيد صداي تفرقه از زيربناي وحدت اسلام به گوشها مي رسد ولي چاره اي نبود، چون طلحه و زبير پيمان را زير پا گذاشتند و به پا خاستند و بصره را به آشوب کشيدند- آنها چشم به خلافت داشتند و از علي روي خوش نديده بودند. خواستند با شمشير به خواسته ي خود برسند. علي به آنها فرمود شما به من رو آورديد و پي در پي مي گفتيد آمده ايم بيعت کنيم مشت خود را بستم آن را گشوديد دستم را پس بردم آن را پيش کشيديد همه با کمال ميل

[صفحه 246]

با من بيعت کرديد.[2] .

در چنين وضعي بي شک بايد گفت، تنها علي بود که مي توانست در ميدان جنگي پا گذارد که همسر پيامبر فرمانده لشکري باشد که عليه خليفه وقت قيام کرده است و علي از ميان حاملان قرآن قوايي براي جنگ با او فراهم کند که جنگ را عمل صالح بدانند.

امام با ملاحظه ي نتيجه نهايي جنگ و ارزيابي آن از نظر نيروي انساني و مسائل اقتصادي سعي فرمود که از برخورد دو طرف جلوگيري کند و پاره کنندگان پيمانها را به راه حق هدايت نمايد، از اين رو اميرالمومنين فرمود که کتاب خدا را به ميدان نبرد ببرند و از آنها دعوت کنند که اين کتاب بين دو طرف حکومت نمايد و درباره ي خونهايي که به زمين ريخته مي شود از خدا بترسند، اما گوش ندادند.

علي خود فرياد برآورد: مردم من شما را به کتاب خدا دعوت مي کنم، به او پاسخ دادند شگفتا کسي که خود حدود و احکام خدا را اجرا نمي کند چگونه ما را به کتاب خدا مي خواند. ديري نگذشت که آتش جنگ شعله ور گرديد و باطل در زير پاي شتر عايشه درهم کوبيده، و دستهاي نامرئي معاويه بريده شد. اما در هر کوي و برزن بصره، در ميان اقوام و قبايل عراق خانواده اي نبود که عزيزان خود را از دست نداده و نفرتي از جنگ به دل نداشته باشند.

هر چه بود سرانجام جنگ از آغاز روز تا زماني که خورشيد چادر شب را سر کرده بود روشن شد، و پرچم لشکريان علي به عنوان پرچم فاتح جنگ به اهتزاز درآمد.

مسببين جنگ يا در ميدان جنگ به خون غرقه شدند يا با امان گرفتن از امام به شهر و ديار و خانه خود رفتند.

اميرالمومنين از آن تاريخ يک ماه در بصره بود و به ترميم خرابيهاي جنگ و رسيدگي به وضع جنگ زدگان پرداخت و سپس به کوفه رفت تا موانعي که براي حرکت اسلام به وجود آمده بود از ميان بردارد.


صفحه 246.








  1. از خطبه 137 نهج البلاغه.
  2. از خطبه 137 نهج البلاغه.