قاتلان عثمان در زواياي تاريخ











قاتلان عثمان در زواياي تاريخ



قتل عثمان و آثار آن از نظر تاريخ اهميت فراوان دارد، زيرا کشتن خليفه ي سوم فتنه اي بود که فتنه هاي ديگر را در پي داشت، به همين جهت اين حادثه را فتنه ي بزرگ تاريخ ناميدند. موضوع قتل عثمان و مجازات قاتلان او آنچنان قابل توجه بود که اميرالمومنين علي عليه السلام در پنج نوبت اين حادثه را مورد بررسي قرار داد و خود را از شرکت در آن تبرئه کرد. به نظر نمي رسد کسي نوشته باشد که افرادي به عنوان قاتلين عثمان قصاص شده باشند.

مساله قتل عثمان از جهت اين که دستاويز سياسي عليه علي «ع» شده بود و مخالفين او مي خواستند اميرالمومنين علي «ع» را بدنام کنند و در جبهه ي نيروي ياران علي شکافي ايجاد نمايند و خلافت علي را واژگون سازند، اهميت ويژه اي در تاريخ دارد.

از نظر تحليل قضايايي که موجب قتل خليفه سوم شد و عثمان نتوانست آتشي که خود شعله ور ساخته بود خاموش کند مساله از نظر تاريخ روشن است و آن استبداد راي عثمان بود که موجب شد جمعيتي عليه او خروشان شوند و دست به انقلاب زنند. تاريکي در ميان اين روشنايي تاريخ آن بود که عثمان مرد سياست و خلافت نبود بلکه برده دار و سرمايه دار بود.

اما موضوع از آن جهت که حکومت علي را تحت تاثير قرار داد، ويژگي خاصي دارد.

بايد ديد که آيا پديده ي قتل عثمان يک پديده از پيش ساخته و جزء برنامه کار انقلابيون

[صفحه 198]

بود يا وقتي که گروههاي مصر، کوفه، بصره در حومه ي شهر مدينه اردو زدند و مستقر شدند و نمايندگان خود را انتخاب کردند، قتل عثمان مطرح و تصويب گرديد.

مسلم آن است که انقلابيون معتقد بودند که عثمان بايد در سازمان خلافت خود دست به اصلاحات بزند و يا استعفا کند در غير اين صورت بايد کشته شود.

چه کسي راه حل شوم آخري را به انقلابيون القاء کرد و آنها را آماده براي انجام آن نمود، معلوم نيست. آيا گروه بخصوصي معتقد به کشتن عثمان بودند، يا هيات نمايندگي گروههاي مصر و کوفه و بصره تصور کردند که تنها راه حل مشکلات، از ميان برداشتن عثمان مي باشد و تصميم به اجراي آن گرفتند. محمد بن مسلمه در نخستين نشست با رهبران مصري به آنها گفت که مي بينم با کشته شدن عثمان اختلاف بزرگي به وجود آيد و من شما را از عواقب اين کار برحذر مي دارم.

نکات تاريک تاريخ در خصوص قاتلان عثمان بسيار زياد است، برخي مي گويند که عثمان بر اثر مقاومت در حفظ معاويه، کشته شد. از اين که معاويه غولي شده بود و عده اي مي خواستند که با دست عثمان، وي از حکومت شام برکنار شود ترديدي نيست.

يک نکته که موثر در قتل عثمان بوده اين است که سران بني اميه بعد از فتح مکه از احترام قابل ملاحظه برخوردار شدند - در زمان عمر و همچنين در دوره عثمان در مصادر امور بودند - اما بني هاشم، بستگان ابوبکر حتي در دوره عثمان بستگان عمر هم مشاغلي نداشتند ولي معاويه والي شام بود، به هر حال، بايد قبول کرد که عثمان به خاطر حفظ موقعيت افرادي چون معاويه، مروان، ابن عامر و ديگر افرادي مانند آنان، کشته شد. همچنين دلباختگي طلحه و زبير به خلافت زمينه را فراهم کرد و دشمني سرسختانه طرفداران عثمان با علي که خشم طرفداران علي را برانگيخته بود واقعه را به وجود آورد. به هر حال فرداي روز قتل عثمان، آنان که با او پيوند قبيله اي داشتند، در راه هدفهاي مادي خود هماهنگ شدند و خون عثمان را وسيله ي پيشرفت مقاصد خويش قرار دادند و با کساني که براي تکيه زدن بر مسند خلافت سالها در انديشه بودند همراه شدند و به آشوب و بلوا و تحريک و تحريص مردم به خونخواهي عثمان دست زدند. در زواياي تاريخ دلايلي وجود دارد که نشان مي دهد کساني که در قتل عثمان دست داشته اند از خشم مردم برکنار ماندند.

مردم بر در خانه عثمان جمع شده بودند و صداها و فريادها از هر طرف بلند بود. در

[صفحه 199]

اين وقت طلحه خود را به رهبران گروه مصريان نزديک کرد و با ابن عديس به صحبت پرداخت. طولي نکشيد که فرزند عديس به ميان ياران خود آمد و به آنها گفت:

«مردم، هيچ کس را نگذاريد بر عثمان وارد شود يا از پيش او خارج گردد....»

ديري نگذشت که خانه ي عثمان به وسيله ي انقلابيون محاصره شد. ولي در بزرگ خانه طلحه به روي انقلابيون باز گرديد تا مردم به آزادي وارد خانه شوند و پذيرايي گردند.

طلحه با داشتن ثروت فراوان دست به ريخت و پاش، و بذل و بخشش زد، و مردم را به دور خود جمع کرد تا جايي که هر کسي وارد خانه طلحه مي شد مي ديد که مردم اطراف او را گرفته اند و پيرامونش طوري حلقه زده اند که جاي خالي در منزلش به چشم نمي خورد. تازه واردي طلحه را صدا زد، او خود را از ميان جمعيت به او رسانيد، تازه وارد چنين گفت:

«طلحه اين چه کاري است که در آن افتادي و چنين «گرفتاري» بر سر عثمان درآوردي»

طلحه با خنده ي زيرکانه اي که به لب داشت به آرامي جواب داد:

«يا ابوالحسن، حال که کار از کار گذشته و کارد به استخوان رسيده است»[1] .

اوضاع بسرعت دگرگون شد، و حالا دو روز است که از بيعت مردم با علي مي گذرد، طلحه و زبير دانستند که سهمي از خلافت ندارند، بدين سبب شروع به مخالفت نمودند و دست به تحريک زدند. آنها در انتظار بودند که حکومت کوفه و بصره به آنان داده شود و در کارهاي خلافت بخصوص عزل و نصبها با آن دو مصلحت انديشي شود ولي چنين نشد و بيعت را گسستند.

زبير در ميان گروهي از قريش ايستاده با زبان تلخي گفت:

«اين است پاداش ما... ما به خاطر او عليه عثمان قيام کرديم تا جايي که جرم کشتن عثمان عليه ما ثابت شد، در حالي که او در خانه نشسته و دست خود را دور گرفته بود، همين که به وسيله ي ما به خواست خود رسيد به جاي ما ديگران را گرفت...»

به دنبال زبير، طلحه بدون اين که اقرار به شرکت در قتل عثمان کند، گفت: «ما سه نفر از اعضاي شورا بوديم، دو نفر با او بيعت کرديم و هر چه داشتيم به وي داديم اما او هر

[صفحه 200]

چه در اختيار داشت به ما نداد، معلوم شد که ما در اميد خود به خطا رفته ايم. ..»

جاه طلبي طلحه و حسدي که زبير نسبت به علي داشت عاشقان قدرت و شوکت و حکومت را در يکديگر جمع کرد.

طلحه پسرعموي ابوبکر، عايشه، اسماء، دختران ابوبکر، زبير همسر اسماء و عبدالله فرزند زبير (دخترزاده ابوبکر) در مخالفت و منازعه با امام علي عليه السلام همدل و همزبان شدند[2] ، و با خون عثمان بازي تازه اي را آغاز کردند.

هنوز دو روز از خلافت علي نگذشته بود که طلحه در ايجاد اختلاف و فتنه، ماهرانه عمل کرد و زبير را به دنبال خود کشيد تا در همين مدت کوتاه حکومت علي را ساقط کند.

در صبح روز سوم اين دو نفر به همراه گروهي از سرشناسان مدينه به سوي علي رفتند و به وي گفتند:

«يا علي... ما خود را ملزم به اقامه حدود کرديم. آن گروه (انقلابيون) در ريختن خون عثمان شرکت داشتند و آن را بر خود حلال دانستند...»[3] .

در ميان درخواست کنندگان يکي گفت: محمد فرزند خليفه اول هم مقصر است. من ديدم که او ريش عثمان را در دست داشت و به اعمالش اعتراض مي کرد در حالي که او روزه دار و مشغول به خواندن قرآن بود.

عثمان بدون اين که به سوي محمد نظر کند، آرام به او گفت:

«برادرزاده، دست از ريشم بردار، پدرت آن را گرامي مي داشت، به خدا قسم اگر او تو را در چنين حالي مي ديد به حال من مي گريست و از اين رفتار تو درباره ي من سخت ناراحت مي شد....»

سخنان عثمان، محمد را دگرگون کرد و بر آن شد که با تلاش خود از وقوع هر گونه حادثه در خانه ي عثمان جلوگيري کند. اما اين پشيماني و تلاش براي حفظ جان عثمان موثر نيفتاد و او نتوانست کاري از پيش ببرد، مهاجمان محمد را مغلوب کردند و آنچه خواستند عمل نمودند، عثمان هم تسليم شد و به سوي خدا بازگشت.

ديگري گفت اين تهمت است محمد بن ابوبکر در قتل شرکت نداشت، ولي عقيده ام اين است که به اين کار بايد رسيدگي شود و گروهي که در اين کار دست داشته اند کيفر

[صفحه 201]

ببينند. اميرالمومنين به آنها جواب فرمود:

«گروهي که گرد آمده اند در نهايت قدرت خود باقي هستند و بر ما تسلط دارند و ما بر ايشان مسلط نيستيم. غلامان شما به همراه آنان انقلاب کردند و باديه نشينان شما به آنان پيوستند، اين گروه هم اکنون در بين شما هستند هر آزاري که بخواهند مي توانند به شما برسانند. آيا جايي براي اعمال قدرت در مورد خواسته خود داريد. مردم چند دسته اند، دسته اي راي آنها اين است که بايستي خونخواهي نمود، دسته اي با قاتلان موافق هستند، دسته سوم نه آن و نه اين را مي پسندند، شکيبا باشيد تا مردم آرامش يافته و دلها در جاي خود قرار گيرد و اگر قدرت برخواسته خود داريد بگيريد قاتلتان را، و بکشيد آنان را... »[4] و اين بزرگترين اجازه بود که اميرالمومنين صادر کرد تا آنها قاتلان عثمان را قصاص کنند.

علي فرمود: «اگر اکثريت قوم من از من پيروي مي کردند آنان را به کاري امر مي کردم که دشمنان خوار شوند ولي بدانيد چنين نيست.»

طلحه و زبير گفتند: در صورتي که اميرالمومنين اجازه بدهد از بصره و کوفه عده اي را بياوريم تا نيروي کافي در اختيار دستگاه خلافت باشد.

علي در عين حالي که از مقاصد دروني آنان اطلاع داشت فرمود: «بگذاريد در اين باره انديشه کنم»[5] .

اميرالمومنين مي دانست که آن دو در فکر اين هستند که به بهانه اي از مرکز خلافت دور شوند و براي رسيدن به مقاصد خود، مرحله ي تازه اي را در پهنه سياست به وجود آورند، به همين دليل فرمود بايد در اين باره انديشه کرد.

امام درباره ي طلحه مي فرمايد:

به خدا سوگند که طلحه به طرف بصره نشتافته است که خود را براي خونخواهي عثمان آماده کند بلکه او خود را به ميان طرفداران خود رسانيد چون مي ترسيد که خون عثمان را از او مطالبه کنند. آري او خود مي دانست که در ميان قاتلان عثمان کسي از او حريص تر نبود.

[صفحه 202]

و لم يکن في القوم احرص عليه منه[6] .

در جايي ديگر علي «ع» مي گويد:

با اين که دستهاي خود را به هم نهاده بودم، و آن را عقب بردم، طلحه و زبير پي در پي مي گفتند که ما براي بيعت آمده ايم و دستم را به سوي خود مي کشيدند. ولي امروز پيمان را شکستند و براي خوني که خودشان ريخته اند، در مقام خونخواهي برآمدند. اگر من در کشتن عثمان با آنها شرکت کرده بودم آنان هم در اين کار نيز سهمي داشتند پس آنها نمي توانند به عنوان وراث عثمان طلب خون او کنند و اگر آن دو بدون مباشرت من به اين کار دست زدند حکم خداوند از روي عدل بايد درباره ي آنان اجرا شود باز نمي توانند براي اين پيمان شکني خود دليلي بياورند. اينان براي به دست آوردن رياست، دست به چنين کاري زدند و خونخواهي را وسيله اي براي فتنه و فساد قرار داده اند و خودشان خوب مي دانند که آنچه مطالبه مي کنند برخلاف حق مي باشد و باطل است.[7] .

در مدينه کساني هستند مانند محمد بن مسلمه، اسامه بن زيد، عبدالله بن عمر که از من و شما کناره گرفتند. بهتر است به گواهي آنان ملزم شويم و هر کس به اندازه اي که در اين کار دخالت داشته مسووليت آن را بپذيرد.

طلحه و زبير چون مي دانستند آن دو خود باعث کشتن عثمان گرديده اند اين پيشنهاد را نپذيرفتند.[8] .

عايشه از کساني بود که در برانداختن خلافت عثمان سهم عمده اي داشت، او يکي از پيراهنهاي رسول خدا را در خانه اش آويزان کرده بود و براي تحريک مردم و فشار بيشتر بر عثمان مي گفت:

هنوز پيراهن فرستاده ي خدا نپوسيده است که عثمان سنت او را به دور انداخت.

او براي اين که مردم را به کشتن عثمان تشويق کند همواره بر زبان مي آورد که:

دوست دارم هم اکنون اين خليفه خرفت را در توبره اي بيندازم و سرش را بدوزم و توبره را به درياي نيلگون بيفکنم.

اما همين که شنيد عثمان به قتل رسيده و مردم با علي «ع» بيعت کرده اند در بين راه

[صفحه 203]

مکه- مدينه از مراجعت به مدينه صرفنظر کرد و فرياد برآورد که مرا برگردانيد. او را از بين راه به سوي مکه بازگردانيدند و او نخستين پايگاه مخالفت با علي را در مکه به وجود آورد.

آن روز که خانه ي عثمان در محاصره انقلابيون بود عثمان وسيله مروان از عايشه ام المومنين خواسته بود که از مدينه خارج نشود ولي او خواهش مروان را نپذيرفت.

عايشه که از عثمان سخت دل آزرده بود و مجازاتش را انداختن در درياي نيلگون مي دانست در پاسخ گفت:

«مي خواهي همانطور که با ام حبيبه رفتار کردند با من هم چنين کنند آن وقت کسي نباشد که مرا حفظ نمايد، نه نمي مانم، چون نمي دانم کارهايتان به کجا کشيده مي شود»[9] .

او از مدينه خارج شد و به دنبال او مردان سرشناس و بزرگ مدينه از شهر خارج شدند.

حالا در مکه مستقر شده و مي گويد براي اين به مکه برگشتم چون عثمان مظلوم به قتل رسيد و براي تقويت اسلام بايد خواستار خون عثمان شد.

اين عايشه است که امروز دنبال فتنه ي خون عثمان افتاده است، اما ديروز شايد براي اين که در معرض سوءظن ها قرار نگيرد از مدينه خارج شد. در بين راه از ابن عباس که به سوي مکه در حرکت بود درخواست کرد که دست از ياري عثمان بردارد و به او چنين مي گويد:

«ابن عباس تو را به خدا قسم مي دهم با اين زبان گويايي که داري، دست از ياري اين شخص بردار. مردم بينا شده اند و راه بر ايشان روشن و مطلب آشکار است، از هر شهر و ديار مردم عليه او اجتماع کرده اند. من طلحه بن عبيدالله را ديدم که بر بيت المال و خزينه ها قفل زده است اگر به ولايت برسد به روش پسرعمش ابي بکر عمل مي کند....»

عايشه که از خلافت طلحه سخن مي گفت و مردم را عليه خليفه شورانده بود، وقتي ديد که طلحه به خلافت نرسيده است براي خونخواهي عثمان دست به کار شد و تا جايي پيشرفت کرد که در ميدان کارزار بصره حاضر شد و جنگ عليه علي را به راه انداخت و با ديگر قاتلان عثمان يعني طلحه و زبير، همدست گرديد.

[صفحه 204]


صفحه 198، 199، 200، 201، 202، 203، 204.








  1. امام علي بن ابيطالب، استفاده از ص 262 و 263 و 264 ج 2.
  2. امام علي بن ابيطالب به نقل آزاد ص 419 و 424 -420 ج 2.
  3. امام علي بن ابيطالب ج 2 ص 318 و 427.
  4. از سخنان علي «ع» نهج البلاغه 167.
  5. امام علي بن ابيطالب ص 428 و 430 و 431 ج 2.
  6. نهج البلاغه- از خطبه 173.
  7. نهج البلاغه- از خطبه 137.
  8. نهج البلاغه- از نامه 54.
  9. امام علي بن ابيطالب- ص 2:291.