سقيفه يا نخستين شوراي بركناري علي از خلافت











سقيفه يا نخستين شوراي برکناري علي از خلافت



مساله جانشيني پيامبر پس از چند ساعت از رحلت رسول خدا مطرح گرديد، اهل تسنن و برخي از فرقه هاي اسلامي مي گويند پيامبر کسي را به جانشيني معين نکرد و حتي طرز انتخاب جانشين خود را بيان نفرمود[1] و چگونگي اداره کشور اسلامي را ترسيم ننمود به همين جهت بود که هنوز چند ساعت از رحلت فرستاده ي خدا نگذشته بود که انصار با شتاب فراوان به اين فکر افتادند که سعد بن عباده رييس قبيله خزرج را به جانشيني پيامبر انتخاب کنند.

نويسندگان از قول ابوبکر نوشتند، که او افسوس مي خورد چرا در خصوص اداره ي جامعه اسلامي و نظام حکومت آن از پيامبر پرسش نکرد تا پس از رحلت وي انحراف و خطايي پيش نيايد[2] .

شايد به همين جهت بود که در سقيفه، ابوبکر خويشاوندي مهاجرين با رسول خدا را دليل قرار داد و به انصار گفت که ما امير باشيم و شما وزارت ما را قبول کنيد تا با شما در امور مشورت نماييم.

اميرالمومنين علي «ع» در يک مذاکرات حضوري و علني که بسياري از مهاجران و

[صفحه 136]

انصار بودند به ابوبکر گفت که شما به نام خويشاوندي با پيامبر، انصار را از چيزي که مي خواستند کنار زديد.

من هم به همان دليلي که بر آن تکيه زده ايد و حکومت را در دست گرفته ايد استناد مي کنم و مي گويم که من در تصدي اين کار از شما سزاوارترم، چون به رسول خدا از شما نزديکتر هستم.

به اين سخن علي دقت کنيد که مي فرمايد: اي مهاجران خداي را به نظر آوريد آنچه مربوط به خانه و خاندان پيامبر مي باشد به خانه و خاندان خويش منتقل نسازيد و اهل بيت او را از مقام و حقي که بر مردم دارند محروم ننماييد.

اي گروه مهاجران، خدا را گواه مي گيرم که ما اهل بيت رسول خدا از شما سزاوارتريم به کتاب خدا و به دين خدا و به سنت فرستاده ي خدا بيشتر از ديگران واقفيم و در اداره امور کشور بينا مي باشيم و کسي را همپايه و همطرازي با ما نيست، من شما را دعوت مي کنم که از حق و حقيقت دور نشويد و به سوي آنچه رضاي خدا و خشنودي رسولش مي باشد دست دراز کنيد و آن را بپذيريد.

مي بينيم که قريش اين گفتار را از اميرالمومنين نپذيرفتند و ياريش نکردند.[3] .

به نظر اهل تسنن آنچه مورد بحث در سقيفه واقع شده بود و امام علي عليه السلام بدان اشاره و استناد فرمودند از دائره سوابق و فضائل و خويشاوندي با رسول خدا بيرون نبود و اگر نص صريحي وجود داشت ابابکر و عمر يا اميرالمومنين علي «ع» بدان استناد مي نمودند و خلافت را براي خودشان مطالبه مي کردند حال آن که در شوراي سقيفه و همچنين در مجلسي که علي «ع» حاضر شده بود هيچ يک از صحابه سخني را يادآوري نکردند و به مطلبي استناد و اشاره ننمودند. به نظر اين دسته چگونه ممکن است پيامبر کسي را به جانشيني خود انتخاب کند و همه انصار و بيشتر صحابه دم فروبرند و سخني نگويند و سکوت کنند و با ابوبکر بيعت نمايند.[4] .

[صفحه 137]

دکتر طه حسين مي گويد: «قرآن امور سياسي را نه به طور مجمل متعرض شده است و نه به تفصيل، اما قرآن يک دستور کلي براي زندگي معين کرده که در آيات بسياري بيان شده است، و مسلمانان در انتخاب نوع حکومت آزادند مشروط بر آن که از حد دستورات کلي قرآن تجاوز ننمايند.

پيامبر هيچ گونه نظام يا سياست معيني را براي مسلمانان توصيه نکرد و هيچ يک از صحابه را به جانشيني خود تعيين ننمود....... مردم گفتند پيامبر، ابوبکر را به عنوان امام نماز جماعت انتخاب کرد دليلي ندارد که او را براي امور دنيا نپذيريم.[5] .

عده اي از نويسندگان متاخر سني را عقيده بر اين است که پيامبر موضوع جانشيني را به سکوت برگذار کرده و سکوت رسول خدا در اين امر مهم و اساسي از روي کمال حکمت و دور انديشي بود، و پيامبر مي دانست که جامعه ي نوپاي اسلامي مانند ساير اجتماعات بشري در حال تغيير و تحول است و حکومت بايد با اوضاع و احوال اجتماعي مطابقت داشته باشد از اين رو مسلمانان را مقيد به نظام خاصي نکرد و انتخاب نوع حکومت را به عهده امت گذاشت تا به مصلحت جامعه حکومت مورد نظر را انتخاب کنند.[6] .

شايد جست و جو در ميدان چنين انديشه اي بود که مردم آن روزگار را به خود مشغول کرده و سن و تجربه را ملاک قرار داده بودند.

با توجه به سخنان ابوعبيده جراح مي توان اين معني را برداشت کرد که سنتهاي قومي در جامعه ي اسلامي حفظ شده بود و به همين جهت بود که او به اميرالمومنين مي گويد:

«يا ابوالحسن، تو جواني و اينها که از مردان قوم تو از قريش مي باشند در پيري به سر مي برند و تو مانند آنها تجربه و شناسايي به امور نداري، و من يقين دارم که ابوبکر از تو براي انجام اين کار، باربرتر و مسلط تر و قوي تر مي باشد. کار را به او تسليم کن و به آن رضايت بده اگر زنده ماندي و عمرت وفا کرد نظر به فضل و قرابت و سابقه و جهاد در راه

[صفحه 138]

دين خدا به اين امر برازنده و سزاوار خواهي بود».

از مجموع اين بررسيها مي توان نتيجه گرفت که در شوراي سقيفه نام علي به عنوان کانديداي خلافت به طور جدي مطرح نشد و کسي هم پايمردي نکرد تا حق علي را به دست او بدهد.

عده اي را عقيده بر اين است، وقتي که براي خليفه ي دوم مقدور بود در کار خلافت تسريع و تعجيل کند و به سراغ ابوبکر برود و او را با ابوعبيده به مجمع عمومي انصار در سقيفه بني ساعده ببرد، شک نيست که براي او ممکن بود که از انصار بخواهد که در تصميم گيري عجله نکنند و موافقت نمايند که مساله خلافت با حضور و با شرکت عباس عموي پيامبر و برجستگان بني هاشم و مهاجران قطع و فصل گردد و تا تجهيز و دفن بدن مطهر پيامبر اين کار به تاخير افتد، اگرچه ممکن بود او موفق نشود که آراء عمومي را به نفع علي «ع» تغيير دهد. ولي اين نظر نمي تواند چندان قابل توجه باشد، زيرا با توجه به اين که انصار چند ساعت پس از رحلت رسول خدا در مقام انتخاب جانشين پيامبر برآمدند پيشنهاد تاخير و تعويق قابل قبول نبوده است و با شدت عصبيتي که در مردم مدينه و همچنين اختلافاتي که بين دو قبيله اوس و خزرج وجود داشته بود، پيش بيني تحولات و مخاطرات آينده مقدور نبود، بويژه آن که سياست حاکم بر مدينه آنچنان پيچيده بود که اراده فردي نمي توانست نظم خاصي را در مدينه برقرار سازد بدين جهت غايت و منتهاي مقصود اين بود که خلافت از دست مهاجران بيرون نرود.

شايد بهترين شيوه آن بود که براي علي «ع» بيعت گرفته مي شد که اين کار هم به جهاتي مقدور نبود. زيرا علي در ميدانهاي جنگ، در راه خدا و براي پيشرفت اسلام شمشيرها زده بود و مدتها پيش از رحلت فرستاده ي خدا، کوشش فراواني شده بود که علي به عنوان قاتل پدران و برادران و فرزندان و شوهران افرادي که بعدها اسلام را نيز پذيرفتند معرفي گردد، آنها در ژرفاي قلب خود نه تنها علي را دوست نمي داشتند بلکه با او دشمن بودند.

اين موضوع يکي از پديده هاي مهم زندگاني سياسي علي بود که مدت 25 سال اهميت خود را حفظ کرد چنانکه در هنگام خلافت اميرالمومنين بعد از قتل عثمان، نوشتند افرادي که پدر، برادر، فرزند آنها در ميدانهاي جنگ به دست علي کشته شده بودند در مراسم بيعت با اميرالمومنين حضور يافتند و با او بيعت کردند.

[صفحه 139]

امام علي عليه السلام اوضاع مدينه را در زماني که پيامبر رحلت فرمود با گفتار خود مي شکافد و اسرار درونيش را آشکار مي سازد. مي گويد: «چون فرستاده ي خدا به رفيق اعلي پيوست من به تغسيل و تکفين بدن او مشغول شدم و همين که از کار وي فراغت يافتم با خود پيمان بستم که تا قرآن را جمع آوري ننمايم جز به نماز به کار ديگري نپردازم و من نيز چنين کردم و سپس دست فاطمه و حسن و حسين را گرفتم و به خانه اهل بدر و آنان که سابقه ي زيادي در اسلام داشتند و بکرات در محضر پيامبر حاضر شده بودند رفتم و حق خود را مطالبه کردم و گفتم اگر به شهادت آنچه در درونتان مي گذرد من را در مطالبه اين حق سزاوار مي دانيد به ياري ام بياييد ولي غير از سلمان و عمار و ابوذر و مقداد کسي ديگر به ياري ام نيامد و دعوتم را اجابت نکرد، ناچار با کسانم در اين باب سخن به ميان گذاشتم، آنها جز سکوت به کاري نپرداختند.

بايد دانست که اين چهار نفر نخستين پايه گذاران حزب طرفداران علي «ع» بودند، پيوند اين افراد مبتني بر ميزان تربيت آنان در مکتب رسول خدا و مسير انديشه ي آنها بود و نوشتند که از همين زمان شيعه و پيروي از رهبري علي «ع» پديدار شد. مي گويند سلمان در هنگام فرارسيدن مرگ از داشتن کاسه و کوزه گلي و زيرانداز مندرس نگران بود که چگونه بايد حساب آنها را پس بدهد.

ابوذر مي گويد: مادام که داد بينوايان را از توانگران نگيرم از حرکت باز نمي ايستم. او هنگامي که صورت ثروت عبدالرحمن بن عوف را نزد خليفه سوم مي آورند يا به خليفه گزارش مي دهند سخت به عثمان اعتراض کرد و گفت: اينها فقط از راه تجاوز به حقوق مردم اندوخته شده و بايد گرفته و به مردم باز گردانيده شود.

علي مي گويد من بر سيري ظالم از ظلم و گرسنه ماندن مظلوم از ستم تن نمي دهم آنان که به دنيا دل بسته اند بدانند که اين دنياي آنها در نزد من از آب بيني بز ماده اي خوارتر است.

مردم علي را مي شناختند به همين جهت در شوراي سقيفه حق علي را ناديده گرفتند و اکثريت مردم به ميل و رغبت علي به امر خلافت، تمايلي نشان ندادند بلکه ديگران را سزاوارتر از او براي خلافت در ذهن خود جاي دادند به همين جهت بود که علي و حق او به طور جدي در مجمع عمومي انصار مطرح نشد. آري، جمع شدند و علي را از کار خلافت دور کردند، و از اين کار متاثر نشدند.

[صفحه 141]


صفحه 136، 137، 138، 139، 141.








  1. در تحليل وقايع تاريخي صحيح آن است که نظريات مختلف بيان شود و فقط به ذکر آنچه خود مولف معتقد است اکتفاء نگردد.
  2. مروج الذهب ص 658 ج 1.
  3. ماخذ: امام علي بن ابيطالب ص 306 ج 1 نکته- امام حسين «ع» وقتي به سوي کوفه حرکت مي فرمايد براساس شايستگي به خلافت مي گويد: «نحن اهل البيت اولي بولايه هذا الامر عليکم من هولاء ما خاندان پيامبر براي زمامداري اسلام از اينان شايسته تريم- ارشاد شيخ مفيد ص 205 تاريخ طبري ص 303 ج 4».
  4. حکومت اسلامي در نظر ابن خلدون به نقل از ملل و نحل- الفتنه الکبري ص 63 و 62 توضيح: عقيده ما شيعيان 12 امامي اين است که خلافت رسول خدا و امامت مسلمانان از حقوق ائمه اثناعشر «ع» است و پيامبر بعد از خودش علي «ع» را به جانشيني انتخاب کرد، و پس از اميرالمومنين امر خلافت به اولاد علي که عترت محمد رسول الله «ص» مي باشند منتقل گرديده است. در خصوص سکوت صحابه، مرحوم محمدحسين کاشف الغطاء در کتاب اصل الشيعه و اصولها نظري ابراز فرمودند که در فصل 11 نوشته شد.
  5. حکومت اسلامي و نظر ابن خلدون به نقل از ملل و نحل- الفتنه الکبري ص 62 و 63.
  6. حکومت اسلامي و نظر ابن خلدون به نقل از ملل و نحل- الفتنه الکبري ص 62 و 63.