نكته 01











نکته 01



دست يافتگان به خلافت، از گوشه گيري علي «ع» وحشت کردند و بيم داشتند بيعتي که براي خود دست و پا کردند تباه شود.

آيا ته مانده ي حسدها و بغض ها و کينه ها در درون افرادي که گرد شتر خلافت جمع شده بودند زبانه کشيد يا آشفتگي امور، و بيم زوال اسلام سبب شده بود که تصميم خطرناک و اندوه بار بگيرند.

قرار شد که متحصنين از خانه ي علي به خارج رانده شوند و علي را به مسجد آورند تا در ارتباط بيعت با ابوبکر و محکم کاري براي استواري خلافت وي، تکليف علي را روشن نمايند.

چنان مصلحت ديدند که عمر به سوي خانه ي علي روان شود، عمر و همراهانش به سوي خانه اي که دختر رسول خدا «ص» در آن، در کنار همسر خود علي زندگي مي کرد روان شدند.

عمر با خشمي که سراپايش را فراگرفته بود سوگند ياد کرد که آيا آنان را که بدان خانه پناهنده شدند از خانه بيرون خواهم آورد يا خانه را در آتشي مي سوزانم که راهي براي نجات آنها وجود نداشته باشد[1] هنوز سخنش تمام نشده بود که فريادي برخاست و گفت که اي اباحفص، آيا نمي داني که در اين خانه فاطمه دختر پيامبر است.

چرا مي دانم- برايم مساله اي نيست.

نزديک در شد، سپس با مشت و لگد به در کوبيد تا به زور وارد خانه شود.

ناگهان در نزديکي مدخل در صداي زهرا «س» بلند شد که مي گفت:

اي پدر، اي فرستاده ي خدا،

نگاه کن که بر فرزندت چگونه ظلم روا مي دارند.

آن هم به دست يکي از اصحاب نزديک تو.

[صفحه 125]

واقعه اي رخ داد و ديري نپاييد که جمعيت تجاوزکار دريافتند فاطمه براي ديدار پدر نازنينش رخت بربست و به سوي رفيق اعلي پرواز کرد و علي و فرزندانش را به جاي گذاشت[2] .

در همين زمينه از عبدالرحمن بن عوف نقل کرده اند که وي به عيادت ابوبکر رفت ، ابوبکر در بستر بيماري بود که خود و ديگران مي دانستند که سفر آخرت را در پيش دارد، همين که ابوبکر چشمش به عبدالرحمن افتاد گفت: من اين جهان را پشت سر مي گذارم ولي در سه مورد نگراني با خود همراه دارم، يکي از آن سه آن است که دوست مي داشتم که هتک حرمت به خانه ي فاطمه نمي شد و آن را به حالت خود مي گذاشتم اگرچه جماعتي در آن خانه بودند[3] .


صفحه 125.








  1. ابن قتيبه در الامامه و السياسه مي گويد «عمر آتش آورده بود و مي گفت خانه را با اهلش آتش مي زنم» ص 75 خلافت و ولايت.
  2. نوشته ي آزاد از امام علي عليه السلام- جلد 4- ص 278.
  3. زندگاني اميرالمومنين- عمادزاده، جلد 2 ص 42.