ام المومنين بعد از رحلت پيامبر











ام المومنين بعد از رحلت پيامبر



عايشه ام المومنين در دوران خلافت پدر خود ابوبکر و دوست صميمي او عمر از احترام ويژه اي برخوردار بود تا جايي که منزلت و موقعيت وي در جهان اسلام بسيار بالا رفت و انظار مسلمانان، به سوي او دوخته شد و موقعيتش از ديگر زنان رسول خدا پيشي گرفت و سنت و روش پيامبر را در مسائل مختلف به صورت فتوا درمي آورد و اين کار تا پايان عمر او ادامه داشت.

عايشه بر آن شد که از طريق اندوختن ثروت بر موقعيت اجتماعي خويش بيفزايد به همين جهت از پدرش درخواست کرد که از غنايم جنگي سهمي براي او در نظر بگيرد.

بر اثر اصرار عايشه، ابوبکر موافقت کرد که قسمتي از اموال غير منقول بيت المال که در زمان پيامبر از کفار گرفته شده بود و سالي دوازده هزار درهم درآمد داشت به شکل تيول به عايشه واگذار گردد تا او در عوض از دريافت سهمي از غنايم صرفنظر نمايد.

در زمان خليفه دوم براي هر يک از بانوان رسول خدا مبلغي به عنوان مستمري ماهانه تعيين شد و حقوق ماهانه هر يک از همسران رسول اکرم ده هزار و براي عايشه دوازده هزار پول رايج آن روز مقرر گرديد و عمر درباره ي افزايش سهم عايشه اين طور توجيه کرد که او مورد توجه و علاقه پيغمبر خدا بوده است.

ذکوان آزاد کرده ي عايشه روايت کرد که از غنايم فتح عراق سبدي براي خليفه عمر آوردند که در آن گوهري بود که ارزش آن را نتوانستند تعيين کنند و ندانستند چگونه آن گوهر را ميان مسلمانان تقسيم نمايند. عمر با اصحاب خود اين طور سخن گفت چون عايشه مورد محبت رسول اکرم بوده لذا آن گوهر سزاوار عايشه است و عمر آن گوهر را براي عايشه فرستاد.

در تاريخ ثبت شده که ابن هشام 253 قطعه از زيورآلات که به درد زينت زنها مي خورد از بيت المال کنار گذاشت و صورت آن را تهيه کرد و به نظر خليفه رسانيد و با موافقت خليفه دوم براي عايشه فرستاد.

عايشه سرسخت ترين طرفدار حکومت پدر خود ابوبکر و دوست صميمي اش عمر

[صفحه 76]

بود و براي تثبيت مقام خلافت آن دو در قلوب مردم همواره حديثي در شان و مقام آنان از جانب رسول خدا نقل مي کرد.

در صحيح مسلم از قول عايشه نقل شده است که رسول خدا هنگامي که در بستر بيماري آرميده بود به عايشه گفت که به پدر و برادرت بگو تا بيايند و وصيتي بنويسم زيرا از آن مي ترسم که خام طمعي آرزو کند يا کسي بگويد که من به خلافت سزاوارترم در حالي که خدا و مومنين جز ابوبکر کسي ديگر را شايسته آن نمي شناسند.

ام المومنين احاديثي را در فضايل شيخين و برتري آنها روايت مي نمود که در غالب اين احاديث نام دو تن از خلفاي راشدين پشت سر يکديگر آمده است.

احاديثي که از عايشه نقل گرديده در بررسيهاي علمي و انطباق آنها با وقايع تاريخ مشخص است که بيشتر آنها روي منظور خاص بويژه براي تحکيم خلافت و حکومت ابوبکر و عمر بوده است.

احترام بيش از حد خليفه دوم به عايشه همين قدر بس که عمر در بستر بيماري به فرزندش عبدالله دستور داد تا خدمت ام المومنين عايشه برود و از جانب او پيغام بگذارد که عمر سلام مي رساند و استدعا دارد که اجازه بفرماييد پس از فرارسيدن مرگش جنازه اش را در کنار پيغمبر خدا و ابوبکر دفن کنند.

عايشه در پاسخ اين پيغام مي گويد من آنجا را براي خودم در نظر گرفته بودم اما اينک خليفه را بر خود مقدم مي دارم.

عمر در دم آخر عمر خود دست از احترام و بالا بردن موقعيت عايشه برنداشت و گفت با اجازه و موافقت عايشه کانديداي خلافت در خانه ي او گرد آيند و با مشورت يکديگر يک تن را از ميان خود به خلافت انتخاب کنند.

نظر عمر بيشتر آن بود که خليفه ي بعد از خودش، حريم ام المومنين را حفظ کند و بداند که از ميان خانه ام المومنين به خلافت برخاسته است.

همين که عثمان به خلافت رسيد، عايشه به پندار اين که چون گذشته از احترام دستگاه خلافت برخوردار است و امتيازش بر ديگر همسران رسول خدا محفوظ است و در حل و فصل امور گشاده دست خواهد بود لذا از مقام خلافت و پشتيباني عثمان چيزي فروگذار نمي کرد و اين پشتيباني به مدت شش سال ادامه داشت، اما رفته رفته بين اين دو اختلاف افتاد و دسته بندي آغاز شد و عايشه از هر پيشامدي براي در هم کوبيدن قدرت

[صفحه 77]

خلافت کوتاهي نمي کرد.

هنگامي که اهالي کوفه از اعمال زشت وليد بن عقبه به جان آمدند نمايندگاني نزد عثمان به مدينه روانه کردند آنها به عثمان مراجعه و در خصوص ميخوارگي وليد و نحوه ي نماز خواندنش شکايت کردند و گواهي دادند که او چنان مست و از خود بيخود شده بود که انگشترش را از دستش خارج کردند و به عنوان مدرک نزد عثمان آوردند و گفتند که وليد از فرط مستي دو رکعت نماز صبح را چهار رکعت خواند و سپس رو به مردم کرد و گفت امروز سرخوشم اگر مي خواهيد بيش از اين نيز برايتان نماز بخوانم و آن وقت در محراب بالا آورد. عثمان به شکايت و دلايل شاکيان و گواهان توجهي نکرد، بلکه آنها را ناسزا گفت و آنها را به سياست و مرگ تهديد کرد.

گروه شاکيان از ترس مجازات عثمان به خانه ي عايشه پناه بردند و چون عثمان دانست که شاکيان به خانه ي عايشه رفتند بي اختيار فرياد کشيد که آيا سرکشان و فاسقان عراقي پناهگاهي جز خانه ي عايشه سراغ نداشتند؟

اين سخن توهين آميز به گوش عايشه رسيد او پاي افزار رسول خدا را به دست گرفت و با صداي بلند فرياد زد چه زود سنت و روش رسول خدا - صاحب اين کفش پشت سر انداخته شد.

سخن عايشه دهان به دهان گرديد و به گوش مردم مدينه رسيد و مردم به سوي مسجد هجوم بردند و هيجان برانگيختند. دسته اي به طرفداري عايشه و عده اي به حمايت عثمان با يکديگر به گفتگو پرداختند. علي «ع» و طلحه و زبير از خواسته هاي مردم کوفه حمايت کردند و عزل وليد بن عقبه را خواستار شدند و عثمان ناچار شد وليد را از فرمانداري کوفه برکنار کند و سعيد بن العاص را به جاي او تعيين نمايد. اين نخستين باري بود که در مبارزه ي سياسي بين عايشه و عثمان، پيروزي نصيب ام المومنين گرديد.

عايشه مسلمانان را نسبت به روش عثمان بدبين و از دستگاه خلافت منزجر کرد و با نوشتن نامه ها به شهرها مردم را جهت انقلاب جدي عليه عثمان به مدينه فراخواند و همين که زمينه انقلاب را فراهم ديد به مکه رهسپار شد و در انتظار کشته شدن عثمان و بيعت مردم با طلحه به سر مي برد.

هنگامي که خبر قتل عثمان در مکه به گوشش رسيد بسرعت راه مدينه در پيش گرفت تا موجبات خلافت طلحه را فراهم کند.

[صفحه 78]

در بين راه از عبيد بن ام کلاب که از مدينه مي آمد شنيد که امر خلافت به نفع علي «ع» تمام شد و مردم با او بيعت کردند، داد عايشه بلند شد و به ناله و زاري پرداخت و در همين موقع فرياد زد که مرا هر چه زودتر به مکه برگردانيد چون به مکه رسيد در مقابل مسجدالحرام از شتر خود پياده شد و به سوي حجرالاسود حرکت کرد، در اين موقع مردم که از هر طرف دور او را گرفته بودند بانگ برآورد و گفت به خدا سوگند عثمان بي گناه و مظلوم کشته شد، او توبه کرده بود بدون اين که به توبه اش اعتنا کنند او را بي گناه کشتند. من نيز بايد بر مظلوميت او سوگوار باشم قبيله قريش - علي، عثمان را به قتل رسانيدند من به خونخواهي او قيام مي کنم.

او بر شتر سرخ رنگ مي نشيند و سردار و فرمانده کل پيروان خود در جنگ جمل مي شود و با علي به جنگ مي پردازد. عايشه هرگز از به دست آوردن قدرت و به کار گرفتن آن آسوده نبود، و هنگامي که به ميدان خلافت راهي نداشت با بيان حديث نيروي اعتقاد مردم را به نفع خود به کار مي گرفت.

به گفتار علي اميرالمومنين «ع» گوش فرادهيد که درباره ي شخصيت اين همسر رسول خدا چنين مي گويد، و اسرار را آشکار مي کند:

«اما او (عايشه) خوي زنان، ديده ي عقل و خردش را سخت فروبسته و شراره هاي کينه و دشمني با من در دلش چون کوره ي آهنگران زبانه مي کشد و اگر از او مي خواستند تا آنچه را با من کرده است درباره ي شخص ديگري روا دارد او هرگز زير بار نمي رفت و نمي پذيرفت. با اين همه احترامش چون گذشته محفوظ است و داوري کارهاي او با خداست او هر که را بخواهد مي بخشد و آن را که اراده فرمايد عذاب مي کند»

دشمني عايشه با علي آن قدر عميق و ريشه دار بود که وقتي خبر مرگ اميرالمومنين علي «ع» به گوش او رسيد سجده ي شکر به جاي آورد و اظهار شادماني کرد و به شعر گفت اگرچه علي در موقع مرگ از ما دور بود ولي زنده باد جواني که مژده ي مرگ او را به ما داد و مسرورمان ساخت.

عايشه تنها هشت سال و پنج ماه از زندگي خود را در خانه پيامبر گذرانيد و همين مدت براي او کافي بود که خود را بانوي اول همسران رسول خدا درآورد و تا آخر عمر با يک اراده ي قوي و يک زيرکي و تردستي مخصوص به خود بتواند در جريان حوادث قرار گيرد و گاهي خود را به صورت امير و فرمانده لشکر درآورد و زماني به اين انديشه باشد

[صفحه 79]

که حکومت تمام مسلمانان و فرمانروايي به جهان اسلام از آن او مي باشد.

در زمان معاويه وضع زندگي عايشه همچون دستگاه سلاطين بوده است چنانکه معاويه به ثابت بن ارطاه مي نويسد که خانه ي عايشه در مدينه يک خانه عادي نيست بلکه يک دستگاه خلافت است که شکوه آن از دستگاه حکومت من هم وسيع تر و زيادتر است[1] .

[صفحه 81]


صفحه 76، 77، 78، 79، 81.








  1. ماخذ اين فصل کتابهاي عايشه بعد از پيغمبر - نقش عايشه در تاريخ اسلام است.