همسري پيامبر











همسري پيامبر



رشد عايشه سبب شد که ابوبکر به فکر ازدواج او بيفتد و شوهري برايش بيابد بالاخره نظر خود را درباره ي ازدواج او با پيامبر «ص» با دختر در ميان گذاشت و عايشه اين پيشنهاد را پذيرفت و رسول خدا دو سال پيش از آن که به مدينه هجرت کند عايشه را به عقد خود درآورد و يک سال و نيم پس از هجرت در يکي از ماههاي شوال بود که بنا به اصرار ابوبکر، پيامبر «ص» موافقت کرد که عايشه به خانه سرنوشت خود قدم گذارد.

عايشه که در معجري پوشيده شد و در طرفين او ابوبکر و محمد «ص» قرار داشتند و در پشت سر آنها دو نفر از خدمه هاي ابوبکر اشياء خصوصي عروس را در دو بسته با

[صفحه 71]

خود حمل مي کردند به راهنمايي مشعلدار که در پيشاپيش او در حرکت بود به همراه اين قافله ي کوچک، کوچه هاي مدينه را پشت سر گذاشت و هنوز چيزي از شب نرفته بود که او به خانه پيامبر رسيد و قدم به آن خانه گذاشت.

ساعتي در آن خانه به سر نبرده بود که فرستاده ي خدا براي مذاکره با پيروانش از خانه خارج شد و تا سحرگاه نتوانست به خانه مراجعت کند.

عايشه نخستين شب را در خانه ي پيامبر در اطاق سوده سپري کرد، سوده دختر زمعه زن بي پناه و بي سرپرست و سالمندي بود که رسول اکرم بعد از وفات خديجه او را به عقد خود درآورد.

اطاق سوده از نظم و سادگي برخوردار بود و به عايشه ي جوان شروع يک زندگي ساده و روحاني را تعليم مي داد. آن شب فرصتي دست داد تا عايشه از آرزوهاي شيرين خود سخن گويد. او به سوده گفت:

من براي اين که از تنهايي نجات يابم و شريکي در زندگي خود پيدا کنم شوهر نکردم، بلکه من از اين جهت زوجه ي پيامبر اسلام شدم تا بتوانم آنچه در سر دارم و در آرزوي آن هستم بدان برسم.

آرزوي من تحصيل قدرت است و اگر خداوند نمي خواست که من به جاهاي بزرگ برسم مرا اين گونه مستعد خلق نمي کرد.

منظورم از داشتن استعداد، آن نيست که من روز به روز زيباتر مي شوم، من مي دانم زيبايي که من از آن برخوردارم مزيت آنچناني نيست که پايدار بماند، آنچه جاويد خواهد بود مزاياي معنوي است که همواره بعد از دوره جواني قوت مي گيرد و بهتر و بيشتر نمايان مي شود.

عايشه اضافه کرد که من ترديد ندارم دين اسلام دين خداست و جهانگير خواهد شد و پيامبر مردي قوي و سالم است و ازدواج او با من که دوشيزه هستم همراه با فرزنداني خواهد بود و بي شک اگر پسري از صلب او و بطن من چشم به جهان گشايد از تمام صفات برجسته ي ما دو نفر برخوردار است. آن پسر بعد از رسول خدا پيشواي مسلمين خواهد شد و من او را در کارها ارشاد خواهم کرد و به دست وي بر شرق و غرب عالم حکومت خواهم نمود.

شايد اين انديشه در خانه ي ابوبکر وجود داشته و به وسيله ي مادر و يا پدر و يا هر دو آنها

[صفحه 72]

در انديشه ي عايشه جايي بس عميق گرفت و به صورت آرزوي شيريني درآمد تا پايه ي اصلي ازدواج او با پيامبر گرديد.

سوده بارها مي گفت که عايشه از روزي که همسر رسول خدا شد تا زماني که پيامبر در اين جهان به سر مي برد همواره در اين آرزو و انديشه بود که از پيامبر صاحب پسري شود تا بعد از رسول خدا خليفه مسلمين گردد و به دست او بر کشور پهناور اسلامي حکومت کند.

عايشه در فکر فرمانروايي و برنامه ريزي براي تحقق آن بود و هميشه طوري رفتار مي کرد که اگر صاحب پسري شد از احترام لازم برخوردار باشد و مهاجر و انصار و بزرگان قبايل عرب حسابي جدا از حساب ساير زنان پيامبر برايش باز کنند و تحت جاذبه ي نيروي معنوي او باشند.

عايشه در آغاز زندگي با رسول خدا زني خوش خلق و خنده رو و با محبت ولي مغرور بود. او از زماني که دريافت نمي تواند صاحب فرزند شود رفتارش تغيير کرد و ديگر با زنان پيامبر مثل گذشته خوشرو و خوش زبان نبود.

در احوال عايشه نوشتند که او داراي مزاجي عصبي و سخت و تند و سرکش بود. حدت طبع و سرعت درک موقعيت و تصميم گيري، تيزهوشي باضافه ي رشک و حسادت شديد جزء شخصيت بارز وي بود.

عايشه شيفته خويشاوندان و بستگان خود بود و نسبت به آنان تعصبي شديد داشت و از جانبداري در راه منافع آنها به هيچ وجه روگردان نبود.

عايشه علي رغم سن کم به قدرت اراده و حافظه و فصاحت و منطق قاطع معروف بود و احاديث فراواني به خاطر داشت.

برخي نوشتند که عايشه در حيات پيامبر «ص» حوزه ي قدرت و نفوذي براي خود فراهم کرده بود و بعلاوه به خود جرات داده بود که درباره ي هر موضوع دلخواه خود با رسول اکرم به گفتگو بنشيند.

او گاهي با پيامبر اختلاف پيدا مي کرد و هرگاه فرستاده ي خدا بنا به مصلحتي زن تازه اي اختيار مي کرد او زنان ديگر پيامبر را با خود همراه مي کرد و تحريک مي نمود.

عايشه همين که دانست نمي تواند صاحب فرزند شود و مادر خليفه مسلمين گردد نسبت به حضرت فاطمه «س» که دو پسر از علي بن ابيطالب «ع» داشت دشمني خود را

[صفحه 73]

آشکار و بيشتر کرد و همواره سعي نمود که علي و فرزندانش را از جانشيني پيامبر دور کند.

عايشه همواره در اين انديشه بود که بعد از رحلت رسول خدا ترتيبي فراهم کند که از ميان مردان خاندان او يک نفر به جانشيني پيامبر برگزيده شود.

بنابراين احتمال مي رود که از پيش با پدرش ابوبکر اين سخن را در ميان گذاشت، که بعد از رحلت پيامبر او بايد جانشين رسول خدا شود.

پيامبر به سوي رفيق اعلي شتافت و ابوبکر در کنار جسد فرستاده ي خدا قرار گرفت، عايشه از فرصتي که به دست آمده بود استفاده کرد و به ابوبکر گفت، اي پدر من به تو گفته بودم همين که پيامبر فوت کرد تو بايد جانشين او شوي.

ابوبکر پيشنهاد عايشه را نپذيرفت.

عايشه براي اين که پدر را از جريان کار آگاه کند گفت:

اي پدر، امروز در اين شهر سه دسته وجود دارد که هر يک از آنها براي جانشيني پيامبر يک نامزد دارند.

هاشمي ها علي را نامزد خلافت کردند و تو مي داني که علي براي تو رقيب بزرگي به شمار مي آيد، چون او داماد پيامبر است و فرزندانش فرزندان دختر رسول خدا مي باشند و اگر بسرعت خود را جانشين پيامبر معرفي ننمايي، علي جانشيني خود را اعلام خواهد کرد.

دسته ي ديگر انصار است. آنها براي خلافت چند نفر را نامزد نمودند که هنوز بين آنها توافق نشده است. انصار با ما که از مکه به مدينه مهاجرت نموديم خصومت دارند و اگر بتوانند ما را نابود مي کنند. من درباره ي آنها انديشه کردم نگران نباش.

دسته سوم مهاجرين هستند که تمام آنها (باستثناي بني هاشم) تو را خليفه مسلمين خواهند دانست و با تو بيعت مي نمايند.

عايشه از صحبت با پدرش نتيجه نگرفت، و ديد که ابوبکر در قبول پيشنهاد او محافظه کاري را پيشه ساخته است.

عايشه به پدرش گفت که بايد با عمر صحبت کنم تا او بيايد با تو مذاکره کند و به تو بفهماند که تو بايد خود را نامزد جانشيني پيامبر بنمايي.

عايشه در آن هنگام که در کنار جسد رسول خدا، عده اي از زنهاي پيامبر و مرداني از

[صفحه 74]

بني هاشم حضور داشتند و قطرات اشک از چشمان آنها فرومي ريخت با عمر در موضوع خلافت به گفتگو پرداخت و از او خواست که ابوبکر را راضي نمايد که خود را براي جانشيني پيامبر آماده کند.

عمر آن چنان کرد که عايشه خواست. بي شک اين نتيجه مذاکرات و انديشه هايي بود که از زمانهاي پيش يا لااقل در طول مدت بيماري پيامبر بر روي آن کار شده بود. همين که عايشه دانست که پدرش جانشيني پيامبر را پذيرفته است به اطاق برگشت و در کنار جسد پيامبر قرار گرفت و پس از کمي صحبت با همسران فرستاده ي خدا، به سوي عمر و ابوبکر که آنها هم وارد اطاق شده بودند روان شد و با آنان سخن گفت و سپس با چند نفر از مردان بني هاشم به گفتگو پرداخت، همه ي آنها نظرش را پسنديدند.

آن گاه در کنار علي «ع» قرار گرفت و با صداي بلند به طوري که همه شنيدند گفت يا علي، ما زنان پيامبر و تمام مرداني که در اينجا حضور دارند از تو مي خواهيم که جسد رسول الله را با دست خود بشويي و به اتفاق عباس عموي خود، او را به خاک بسپاري.

علي عليه السلام با اين که مي دانست که ام المومنين در اين پيشنهاد منظور و مقصود خاصي دارد، مع الوصف به علت اين که شستن جسد مطهر پيامبر و در قبر گذاشتن بدن آن حضرت افتخار بزرگي خواهد بود اين پيشنهاد را پذيرفت و مسرور شد.

عايشه از قبل به وسيله ي پيامي که براي پدرش ابوبکر فرستاده بود او را از نزديکي درگذشت رسول خدا خبر داده و ابوبکر هم که در لشکر اسامه به سر مي برد از لشکر مزبور جدا شده و به مدينه بازگشت و شايد بتوان گفت که ابوبکر نخستين کسي بود که موجب شد لشکر اسامه متوقف شود.

در نخستين شب رحلت پيامبر عايشه به وسيله ي پيکهاي ويژه خود از سران قبيله اوس و خزرج دعوت کرد که در سقيفه بني ساعده براي انتخاب جانشين رسول الله اجتماع نمايند و با برنامه ي خاصي عمر و ابوبکر را بدان مجمع روانه ساخت و مردان بني هاشم را سرگرم تغسيل و تکفين بدن پيامبر نمود و خود آنچنان کرد که بدان انديشيده بود و از پيش موجبات تحقق آن را فراهم نمود.

عمر و همدستانش با اشاره عايشه مقدمات استيلاي ابوبکر را براي احراز مقام خلافت فراهم کردند و در اين راه عده اي از اعيان مهاجر و انصار در انجام اين کار به نفع ابوبکر با آنان همراه و همدستان شدند تا جايي که عايشه با حفظ مقام ام المومنين فرزند

[صفحه 75]

خليفه هم خوانده مي شود و نقش بشير بن سعد خزرجي را که زودتر از انصار با ابوبکر بيعت کرد نبايد از نظر دور داشت.


صفحه 71، 72، 73، 74، 75.