قدرتي كه در خانه پيامبر در تلاش بود











قدرتي که در خانه پيامبر در تلاش بود



[صفحه 63]

زمان پيامبر دو گروه بودند يکي گروه عايشه و حفصه و سوده و صفيه، و ديگري گروه ام سلمه و ساير زوجات پيامبر «ص».

در بين زنان پيامبر دو زن با يکديگر بيش از ديگران دوستي داشتند و اين توافق و تفاهم و دوستي بي شک ناشي از روابط خانوادگي آنان با يکديگر بود.

عايشه دختر ابوبکر تنها زني که دوشيزه بود و در 7 سالگي در مکه با کابيني به چهارصد درهم[1] به عقد رسول خدا درآمد و چون به 9 سالگي يا 10 سالگي رسيد پيامبر «ص» در مدينه در سال اول هجرت با وي زفاف کرد، در هنگام رحلت پيامبر سن عايشه ام المومنين شايد بيست سال يا کمي زيادتر بوده است.

درباره ي او نوشتند که او از جمله مفتيان صحابه بود و از عقل و فطانت از ديگر زنان پيامبر پيشي داشت. برخي گفته اند که او به معاني قرآن آگاهي داشت و احکام حلال و حرام را مي دانست و به شعر عرب دست داشت و بسيار حديث مي دانست. اين حکايت درباره ي عايشه معروف است که در حيات پيامبر پيروان رسول خدا که نزد او مي آمدند و از عايشه مي خواستند که درباره ي احوال و روحيات پيامبر براي آنها چيز تازه اي بگويد و اين مراجعات خود موقعيت اجتماعي براي عايشه ايجاد کرده بود.

بايد دانست که بعد از حضرت خديجه «ع» هيچ يک از زنان پيامبر منزلت عايشه را نزد رسول خدا نداشتند و پيامبر وي را بسيار دوست مي داشت و عايشه هم از محبت پيامبر نسبت به خود با خبر بود و عايشه مي گفت که پس از من زينب دختر جحش[2] و ام سلمه از زنان محبوب پيامبر بودند.

به همين جهت بود که زنان پيامبر «ص» موافقت کردند که عايشه در تمام ايام بيماري از رسول خدا پرستاري کند. پيامبر در خانه ي ميمونه بيمار شد و حالش رو به بدي گذاشت. نيروي جواني و قدرت پرستاري عايشه از يک طرف و توجه پيامبر به قدرت مديريت دختر ابوبکر از طرف ديگر، زنان پيامبر را وادار ساخت که موافقت کنند که عايشه در تمام ايام بيماري از رسول خدا در خانه خود پذيرايي و پرستاري نمايد.

رسول خدا از خانه ي ميمونه در حالتي که دستهاي خود را بر شانه علي و فضل بن عباس گذاشته بود به خانه عايشه آمد و در همان خانه بود تا رحلت فرمود و دفن گرديد.

[صفحه 64]

عايشه همواره به خود مي باليد و مي گفت:

«لقد قبض رسول الله بين سحري و نحري- نقل از کتاب رسول اکرم ص 36»[3] ولي بايد گفت که اين انحراف تاريخ است زيرا اميرالمومنين علي عليه السلام در خطبه هاي 188 و 193 نهج البلاغه مي فرمايد: هنگامي که رسول خدا زندگي را بدرود مي فرمود سر مبارکش برسينه ي من جاي داشت.

«لقد قبض رسول الله و ان راسه لعلي صدري»- «و فاضت بين نحري و صدري نفسک »

زن قدرتمند ديگر پيامبر، حفصه دختر عمر بن خطاب است. او پنج سال پيش از بعثت نبي اکرم چشم به جهان گشود، پس از فوت شوي اولش در آخر سال دوم يا اوايل سال سوم هجرت در بيست سالگي به کابيني به مبلغ چهارصد درهم به نکاح فرستاده ي خدا درآمد.

برخي نوشتند که در آغاز کار، حفصه با عايشه در مقام رقابت بود که مورد توبيخ پدرش عمر قرار گرفت. و پس از آن حفصه سعي کرد که دوستي عايشه را هر روز بيشتر از پيش به خود جلب نمايد.

در تاريخ آمده است که پيامبر، حفصه را چندان دوست نمي داشت و باور آن است که حفصه همانند پدرش تندخو بوده و در رفتارش خشونت داشته است و ديگر زوجات پيامبر از زبانش در امان نبودند.

در بررسي وقايع تاريخي به مطالبي برخورد مي کنيم که عايشه و حفصه در هنگام بيماري پيامبر با موضوع انتخاب و تعيين جانشين پيامبر بيگانه نبودند، بلکه با يکديگر متحد و متفق بودند و حتي مي توان استنباط کرد که آن دو در دور کردن علي عليه السلام از جانشيني رسول خدا همگامي داشتند.

در زماني که بيماري پيامبر سخت گرديد و پياپي بيهوش مي شد در يکي از شبها، صداي بلال به اذان براي نماز عشاء بلند شد، پيامبر دو بار در صدد برآمد که غسل کند و با مردم نماز گذارد.

رسول خدا براي دفعه ي آخر در صدد برآمد که غسل کند ولي نتوانست و آن وقت فرمود، ابوبکر با مردم نماز بخواند. «اما مي گويند که اين عايشه بود که به بلال غلام

[صفحه 65]

پدرش دستور داد که به ابوبکر بگويد تا با مردم نماز بخواند[4] .

اما عايشه نگران شد و ترسيد که مسلمين ابوبکر را در جاي پيامبر ببينند آن را به فال بد بگيرند از اين رو در صدد برآمد که توجه رسول خدا را از ابوبکر منصرف کند و گفت:

اي پيامبر، پدرم مردي نازکدل است و صدايي ضعيف دارد و هنگام تلاوت قرآن زود به گريه مي افتد و مردم چيزي از او نخواهند شنيد.

پيامبر تکرار فرمود که ابوبکر با مردم نماز بخواند.

در آن هنگام حفصه نزد عايشه بود، و عايشه به او گفت تو از رسول خدا تقاضا کن که ابوبکر را از اين کار معاف نمايد و عمر با مردم نماز گزارد.

حفصه به تقاضاي عايشه عمل کرد ولي پيامبر نپذيرفت و فرمود شما همان زنهايي هستيد که يوسف را دور کرده بودند.

بلال به دنبال ابوبکر رفت ولي او را نيافت، و چون به عمر برخورد کرد، از او خواست که با مردم نماز بگزارد.

همين که عمر به مسجد رفت و تکبير گفت و صدايش به اطراف مسجد رسيد و پيامبر آن را در بستر بيماري شنيد فرمود نه، نه- خدا و مسلمين اين را نمي پذيرند[5] .

چون عمر دانست که پيامبر دستور داده است که مردم با ابوبکر نماز بگذارند از جايي که ايستاده بود کنار رفت و به سوي بلال متوجه شد و از اقدام او گله کرد[6] .

اين حديث هر قدر ساخته و پرداخته بر اين مطلب باشد که خلافت شيخين را مشروع جلوه دهد يک نکته را روشن مي کند و آن تفاهم و توافق بين عايشه و حفصه مي باشد.

در جنگ جمل وقتي لشکر عايشه وارد بصره شد و قواي اميرالمومنين علي عليه السلام به سوي بصره حرکت کرد و به ذي قار رسيد عايشه به حفصه چنين نوشت:

حفصه- يک خبر خوش و مسرت انگيز به اطلاع تو برسانم.

علي با لشکر خود از مدينه حرکت کرد و به ذي قار وارد شد او از شنيدن ساز و برگ و تجهيزات جنگي نيروي نظامي ما ترسناک گشته و در رعب و ترديد به سر مي برد. امروز

[صفحه 66]

علي همچون اسب رم کرده و خودباخته اي مي ماند که اگر به عقب برگردد پي مي شود و اگر به پيش بيايد کشته خواهد شد[7] .

اين نامه چون به حفصه رسيد کنيزان و خدمتکاران و دختران خويشاوندان خود را جمع مي نمايد و آنها را وادار مي کند که مضمون نامه عايشه را به صورت ترانه بخوانند و دف بزنند.

ام کلثوم، دختر اميرالمومنين «ع» به طور ناشناس با دسته اي از زنان خويشاوند خود به منزل حفصه وارد شد و در گوشه اي نشست و پس از مدتي چادر از صورت خود کنار زد و گفت:

حفصه، از تو و عايشه دور نيست که امروز در عداوت و دشمني با پدرم علي همکار و پشتيبان هم باشيد، همان طوري که در ايذاء رسول خدا همکار و پشتيبان هم بوديد[8] .

دشمني بزرگ، آه که به آرزوي ديرين خود رسيدم.

عايشه با علي دشمني و کينه ديرينه داشت و اين عداوت از دو موضوع سرچشمه مي گرفت:

يکي جريان معروف به افک است که پس از غزوه بني المصطلق براي عايشه پيش آمد و حرفهاي ناروايي درباره ي وي انتشار يافت که خاطر پيامبر سخت آزرده شد و مي گويند که رسول خدا درباره ي کار عايشه با علي بن ابيطالب مشورت کرد و علي به پيامبر گفت که تو مي تواني به جاي عايشه زنان ديگري را اختيار کني.

عايشه از شايعات بي خبر بود و به علت بيماري سختي که بدان مبتلا شده بود مدتي در خانه پيامبر بستري بود و سپس به نزد مادر خود منتقل گرديد تا از او پرستاري شود، بيست و سه روز عايشه سخت بيمار بود و پس از آن حالش رو به بهبود رفت.

در اين موقع عايشه از سخنان ناروايي که درباره ي او شايع شده و بر سر زبانها افتاده بود باخبر شد، ولي بي اندازه متاثر گرديد که چرا او را از ماجرا دير آگاهي دادند.

روزي رسول خدا به منزل ابوبکر وارد شد و با عايشه بي پرده سخن گفت.

عايشه اتهامات را بي اساس خواند و خود را از هر گناهي مبرا دانست، در ميان اين

[صفحه 67]

گفتگوها بود که حالت وحي بر نبي اکرم دست داد و آيات برائت عايشه از تهمت هايي که بدو نسبت داده بودند بر رسول خدا نازل شد.[9] .

موضوع ديگر که بر عايشه بسيار گران آمده بود ازدواج علي با فاطمه دختر فرستاده ي خدا بود. فاطمه مادري چون خديجه داشت، خديجه نخستين زن پيامبر بود که بنا به قولي در 28 سالگي با رسول الله پيوند زناشويي بست.

هيچ يک از زنان پيامبر منزلت وي را نزد محمد «ص» نداشتند. او عزيزترين و محبوب ترين همسرهاي رسول اکرم بود.

ابن عباس و عايشه روايت کردند که محمد «ص» فرموده است «خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد در زمره افضل زنان اهل بهشت خواهند بود[10] .

عايشه از اين که پيامبر زياد به ياد خديجه بود در خود احساس حقارت مي کرد. روزي از روي حسادت به رسول خدا گفت چرا اين قدر پيرزني از پيرزنان قريش را به ياد مي آوري در حالي که اکنون خداوند بهتر از او به تو ارزاني داشته است.

پيامبر از شنيدن اين کلام خشمگين شد و فرمود که خداوند مثل خديجه هيچ زني را به من نداد[11] .

عايشه نسبت به فاطمه رشک مي برد بويژه آن که او با علي بن ابيطالب ازدواج کرد و از او صاحب فرزنداني شد.

پس از رحلت رسول الله، حضرت فاطمه «ع» چندان زندگي نکرد، و بهشت جاودان را انتخاب کرد و دعوت حق را اجابت نمود. عايشه ديگر بدو دسترسي نداشت تا کينه توزي کند. از آن به بعد آنچه توانست آتش کينه ي علي «ع» را در درون سينه خود مشتعل ساخت تا جايي که وقتي از خبر بيعت مردم با علي «ع» اطلاع يافت، با چنان خشمي که از ژرفاي قلبش زبانه مي کشيد گفت:

«نمي گذارم اين کار به آخر برسد، اگر چه نظام جهان در هم ريخته شود و آسمان به زمين فرود آيد.» همچنين هنگامي که خبر کشته شدن اميرالمومنين علي عليه السلام به او مي رسد، مي گويد:

[صفحه 68]

«آه، که به آرزوي ديرين خود رسيدم و از امروز آرامش را در دل خود احساس مي کنم.»

آري، شعله هايي که از کينه و حسد در دل عايشه ام المومنين زبانه مي کشيد و سالها بود که از حرارت آن مغزش و پيکرش مي سوخت با شهادت علي عليه السلام خاموش شد و عايشه در آرامش قرار گرفت، و فراموش کرد که پيامبر دست علي «ع » را گرفت و از ميان مسلمانان بيرون کشيد و گفت که من اين شخص را به برادري خود انتخاب کردم.

عايشه گفته بود که اگر آسمان به زمين فرود آيد نمي گذارم که بيعت مردم با علي به فرجام برسد.

او با اين انديشه و در آغاز خلافت علي «ع» جنگ جمل را به راه انداخت و خون بسياري از مسلمانان را به هدر داد.

با اين سابقه باور آن است که: آن روز که عايشه بر خانه ي پيامبر به عنوان زن محبوب و عزيز رسول خدا حکمفرمايي داشت، مي انديشد که براي استقرار حکومت در خاندان خود تلاش کند و مهاجرين و انصار را در مقابل يکديگر قرار دهد و ميدان را از دست علي و بني هاشم بگيرد و پدر خود را خليفه ي مسلمين کند.

شايد ترديدي نباشد، عايشه ام المومنين با شخصيت شگفت انگيز خود همين که يقين کرد، که رحلت پيامبر «ص» نزديک است در حل مسائل مورد نظر خود و تحکيم موقعيت هاي خويش با پهنه بيشتري ظاهر گرديد و ابتکار عمل را در دست گرفت، تا جايي که توانست در انتخاب پدر خويش به عنوان جانشين رسول الله، نقش اساسي ايفاء کند. بعد از آن هم چنان کرد تا علي «ع» براي مدتي دراز از صحنه سياست و حکومت دور گردد.

در هنگام خلافت علي عليه السلام در مقام جنگ با او برآمد و مشکلات فراوان به وجود آورد، و مي توان گفت که صفحه ي تاريکي در تاريخ اسلام از خود به جاي گذاشت.

او زن بود، ولي براي به دست گرفتن نيروي خلافت در تلاش بود. چنانکه خواهيم گفت.

[صفحه 69]


صفحه 63، 64، 65، 66، 67، 68، 69.








  1. کابين عايشه بنابر قولي متاعي با ارزش 50 درهم و به روايتي پانصد درهم بود. حبيب السير ص 424.
  2. جحش: به فتح اول و سکون دوم.
  3. نوشتند که اين داستان ساخته و پرداخته عروه پسر زبير و عباد پسر عبدالله زبير است يا خود عايشه خواسته با اين گفته شان خود را بالا ببرد- علي از زبان علي ص 32- دکتر شهيدي.
  4. نقش عايشه در تاريخ اسلام ص 102 ج 1.
  5. صحت اين حديث معلوم نيست، به نظر مي رسد که اين حديث براي اثبات حق تقدم ابوبکر بر عمر باشد.
  6. محمد رسول اکرم ص 22.
  7. اگر تجهيزات قواي عايشه فراوان نبود مي توان باور داشت که معاويه کمکي نکرده و دستي در تجهيز قواي عايشه نداشته است اما با ساز و برگ و تجهيزات فراوان بايد قبول کرد که معاويه هم در جنگ عليه علي «ع» همراه بوده و به عايشه کمک کرده است.
  8. عايشه در دوران علي ص 85.
  9. ابن هشام ص 205.
  10. حبيب السير ص 422.
  11. حبيب السير ص 423.