فروتني و تواضع آن حضرت
[صفحه 14] علي (ع) مقداري خرما (براي خانواده ي خود خريد) و آن را در دامن رداي خود ريخته بدوش گرفت مردم به شتاب آمدند که آن را از آن حضرت گرفته و ببرند، امام (ع) فرمود: «رَبُ العِيالِ اَحَقُ بِحَمْله؛ سرپرست خانواده شايسته تر است که آن را بر دوش کشد». و در روايت ديگري است که به دنبال آن اين شعر را مي خواند: لا ينقص الکامل من کماله و از زيدبن علي (ع) نقل شده که گفته است: آن حضرت در پنج جا پاي پياده مي رفت و نعلين خود را به دست چپ مي گرفت، در عيد فطر، و عيداضحي، و روز جمعه، و هنگام عيادت بيمار، و تشييع جنازه و مي فرمود: اينها جايگاه خداست، و من دوست دارم که پاي برهنه باشم. از امام باقر (ع) روايت شده که فرمود: روزي اميرالمؤمنين (ع) در هنگام شدت گرما به خانه آمد، زني را ديد که ايستاده و مي گويد: شوهرم به من ستم کرده و مرا ترسانده و سوگند خورده که مرا کتک بزند. علي (ع) فرمود: اي زن! صبر کن تا شدت گرما کاسته و هوا خنک شود آنگاه به همراه تو خواهم آمد، زن گفت: تا آن وقت خشم او بر من افزون گردد. علي (ع) سر خود را به زير افکند و پس از اندکي تأمل فرمود: نه به خدا سوگند تأمل جايز نيست بايد حق مظلوم را بي تأمل گرفت. اي زن! خانه ات کجاست و سپس به همراه زن حرکت کرد تا به در خانه اش رسيد و فرمود: «السلام عليکم؛ درود بر شما». جواني از خانه بيرون آمد. حضرت فرمود: اي بنده ي خدا! تقواي الهي داشته باش چرا اين زن را ترسانده و از خانه بيرون کرده اي؟ جوان (که آن حضرت را نمي شناخت) گفت: تو را با اين زن چه کار. به خدا او را [صفحه 15] به خاطر سخن تو مي سوزانم. اميرالمؤمنين (ع) فرمود: من تو را امر به معروف و نهي از منکر مي کنم و تو نمي پذيري. در اين وقت مردم که علي (ع) را شناختند از اين طرف و آن طرف آمده و همگي سلام کرده گفتند: السلام عليک يا اميرالمؤمنين (ع)! جوان که آن حضرت را شناخت، روي دست و پاي آن حضرت افتاد و گفت: اي اميرمؤمنان! مرا ببخش. به خدا سوگند از اين پس تسليم او خواهم بود. علي (ع) شمشيرش را در غلاف کرده و به آن زن فرمود: اي زن! به خانه ات برو و از اين پس شوهرت را وادار به چنين کارهايي مکن. و از امام صادق (ع) روايت شده که فرمود: اميرالمؤمنين (ع) براي رفتن به جايي سوار شد و اصحاب آن حضرت نيز پياده به دنبال او به راه افتادند، امام (ع) رو به سوي آنها برگردانده فرمود: کاري داريد؟ گفتند: نه، دوست داريم به همراه شما بياييم. فرمود: برگرديد، که صداي کفشها به دنبال مردها دل را تباه کند.
در کتاب ابانة عکبري و فضايل احمد (از کتابهاي معروف اهل سنت) آمده است که
ماجرّ من نفع الي عياله[1] .
صفحه 14، 15.