شجاعت















شجاعت



اين مسأله اتفاقي است که از نظر شجاعت در ميان ياران رسول خدا (ص) هيچ کس به آن حضرت نرسيد و بهترين دليل آن جنگهاي صدر اسلام است، که عموماً فاتح جنگها علي (ع) بود و در ميان ياران رسول خدا (ص) تنها کسي بود که هيچ گاه از برابر دشمن فرار نکرد و هيچ دلاوري به جنگ او نيامد، جز آنکه با شمشير آن حضرت از پاي درآمد و يا فرار کرده و گاهي هم براي نجات خود دست به کارهاي شرم آور و رسوايي مي زدند و از کرامت نفس آن بزرگوار استفاده کرده خود را نجات مي دادند؛ مانند کاري که عمروعاص و بُسربن ارطاة در جنگ صفين انجام داده، و ما داستانشان را در تاريخ جنگ صفين- در جلد دوم زندگاني اميرالمؤمنين- به تفصيل نقل کرده ايم.[1] .

اين نخستين جنگ بزرگ و سرنوشت ساز اسلام- يعني جنگ بدر- بود که هفتاد تن از بزرگان مشرکين کشته شدند، که به گفته ي راويان سني و شيعه بيشترين آنها يعني بيش از سي و پنج نفر تنها به دست علي (ع) کشته شدند.

و همچنين جنگهاي ديگر مانند جنگ احد، جنگ خندق، جنگ خيبر، جنگ صفين و جنگهاي ديگر، که در بخشهاي گذشته به طور اجمال رشادتها و شجاعت آن حضرت ذکر شده.

و پس از رسول خدا (ص) نيز در جنگهاي با ناکثين و قاسطين و مارقين پيروزي همه جا با حمله ها و شجاعت آن بزرگوار بود؛ چنانکه معروف است که در جنگ صفين در ليلة الهرير- يعني شبي که لشکر شام را از پيروزي نظامي به کلي مأيوس کرد و در فرداي آن روز ناچار شدند براي نجات خود از شکست قطعي دست به دامن عمرو عاص شده و آن نيرنگ تاريخي را بزنند و قرآنها را بر سر نيزه ها بالا برده و شعار طرفداري و حکميّت

[صفحه 7]

قرآن را بدهند.

در آن شب تنها به شمشير آن حضرت بيش از پانصد نفر و بنابر نقلي هفتصد نفر به قتل رسيده بودند، که براي کشتن هر کدام علي (ع) تکبير مي گفت و دشمن را به قتل مي رساند، و اين در صورتي بود که زره آن حضرت پشت نداشت و مرکوب او نيز کرّ و فّري نداشت.[2] .

و در نامه اي که به عثمان بن حنيف نوشته اين فراز ديده مي شود که مي نويسد: «لو تظاهر العرب علي قتالي لما وليّت عنها...؛[3] .

يعني اگر عرب همگي متحد شوند که با من بجنگند من به آنها پشت نخواهم کرد».

و درباره ي آن حضرت گفته شده:

«کانَت ضَرباتُه أبکاراً اِذَا اعتَلي قَدَّ، وَ اِذا اعتَرضَ قَطَّ، و اِذا اَتي حِصْناً هَدَّ؛

يعني- ضربتهاي آن حضرت بکر و بي سابقه بود. وقتي از طول مي زد دو نيم مي کرد و چون از عرض مي زد دو قسمت مي کرد و چون به قلعه اي مي رسيد از بُن بر مي کند».

و از داستانهاي جالبي که مي توان آن را درباره ي سخاوت بي نظير آن حضرت نيز نقل کرد اين داستان است که گفته اند: در يکي از جنگها با مرد مشرکي مي جنگيد، ناگهان مرد مشرک گفت:

«يابن ابي طالب هبني سيفک؛

اي فرزند ابي طالب شمشيرت را به من ده».

اميرالمؤمنين (ع) بي درنگ شمشيرش را به سوي او انداخت. آن مرد مشرک که اين بزرگواري را از او ديد گفت: خيلي عجيب است اي فرزند ابوطالب که در چنين وقتي شمشيرت را به من مي دهي؟ امام (ع) فرمود:

[صفحه 8]

«يا هذا اِنَّکَ مَدَدتَ يَدالمَسئلة اِلَيّ وَ ليس مِن الکَرمِ اَنْ يَردَّ السائل».

آخر اي مرد! تو دست سؤال به سوي من دراز کردي و از کرم نيست که انسان شخص سائل را باز گرداند».[4] .


صفحه 7، 8.








  1. زندگاني اميرالمؤمنين (ع)، ج 2، ص 119 -118.
  2. مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 85 -84.
  3. در صفحات آينده قسمتي از اين نامه و از جمله اين فراز با ترجمه اش خواهد آمد.
  4. المناقب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 87.