جنگ خيبر











جنگ خيبر



در 86 کيلومتري مدينه يک جاي آبادي بود به نام خيبر که با قلعه هايي چند محصور شده بود و کليميان در اطراف قلعه ها مشغول کشاورزي بودند.

مسلمانها به سرکردگي پيغمبر (ص) به اين منطقه رسيدند و جلو قلعه ها چادرهاي خود را برافراشتند وقتي کليميان موضوع را فهميدند به داخل قلعه ها فرار کرده تا خود را آماده جنگ نمايند.

آنجا قلعه اي داراي استحکامات و برج و باروي محکم به نام قموس وجود داشت و آنها همگي در آن قلعه جمع شدند.

مسلمانان سه هفته منتظر ماندند تا قلعه را فتح نمايند ولکن موفّقيّتي بدست نياوردند.

ابوبکر و عمر دو صحابه ي بزرگ پيغمبر يکي پس از ديگري وارد عرصه ي کارزار شدند ولکن به دست يهوديان[1] شکست خوردند.

[صفحه 30]

بطوريکه که طبري، مورخ سنّي مذهب روايت مي کند، موقعي که عمر از جنگ برگشت از شجاعت مرحب فرمانرواي قلعه شرح و گزارش مي داد.

پيغمبر فرمود: فردا علم جنگ را به کسي خواهم داد که او خدا و پيغمبرش را دوست مي دارد و خدا و پيغمبر هم او را دوست دارند.[2] .

روز بعد پيغمبر (ص) سراغ حضرت علي (ع) گرفت که مبتلا به چشم درد بود. پيغمبر دعا فرمود و درد چشم حضرت علي در همان لحظه بهبود يافت بالاخره علم جنگ به او داده شد و حضرت عازم جنگ گرديد.

امام علي (ع) با قدمهاي شمرده به سوي قلعه گام برداشت. ناگهان در بزرگ قلعه قموس باز شد و تعدادي جنگ آور بيرون آمدند.

حارث برادر مرحب چنان نعره وحشتناکي کشيد که همراهان حضرت علي کمي عقب کشيدند اما علي جلوي او ايستاد و آنها بر روي يکديگر شمشير کشيدند، بالاخره حارث با شمشير حضرت علي (ع) کشته شد.

اکنون حضرت علي (ع) با مرحب که بين يهوديان از همه شجاع تر و در دلاوري مشهور بود، روبرو شد و همانطور که در قديم رسم بود مرحب شروع به رجزخواني کرد. او چنين گفت:

[صفحه 31]

تا آنجا که خيبر به ياد دارد من در جنگ مرد باتجربه اي هستم و آنها که با من روبه رو شوند در خون خود خواهند غلطيد.

حضرت علي (ع) در جواب او فرمود: «من کسي هستم که مادرم نام مرا حيدر گذاشته است (حيدر به معني شيري است که مرتباً حمله مي نمايد و هرگز از شکارگاه فرار نمي کند).»

مرحب (از شنيدن نام حيدر) سر اسبش را برگرداند تا فرار کند زيرا او از کاهن يهوديش شنيده بود که به دست شخصي حيدر نام کشته خواهد شد.

اما او دوباره به طرف حضرت علي (ع) برگشت و با خود مي گفت که حيدر در عالم بسيار است چه کسي مي داند که او همان کس باشد.

چون او از مرگ برادرش حارث بسيار خشمگين بود خواست که امام علي را غافلگير و در جنگ پيشدستي کند، اما علي او را با يک حمله ي ناگهاني کُشت. کليميها به داخل قلعه فرار کردند و در را از پشت بستند. حضرت علي (ع) به طرف در قلعه رفت و آن را با تمام نيرويش از جا کند و به طرفي انداخت. به اينطريق راه را براي همراهانش باز کرد تا به داخل قلعه حمله کنند.

تمام قلعه ها گشوده شد و بسياري از يهوديان اسير گشتند.

مردان خدا و همچنين پيشوايان بزرگ نسبت به دشمن ضعيف و شکست خورده با مهرباني رفتار کرده از انتقام صرف نظر مي کنند.

پيغمبر اسلام به حد کافي مهربان بود تا به درخواست يهوديان مبني بر ماندن در آنجا به شرط اينکه خلع سلاح گرديده و به کفار مکّه هم کمک نکنند و در برابر محافظت منطقه ي آنها نصف محصولات خود را به مسلمانان واگذار نمايند، موافقت فرمود.

در 140 کيلومتري مدينه نزديک قلعه ي خيبر سرزمين آبادي بود به

[صفحه 32]

نام فدک جائي که يهوديان در زمينهاي مستعد آنجا کشاورزي مي کردند و روزگار خوشي داشتند.

پيغمبر اسلام به منظور خنثي کردن هرگونه عملي بر ضدّ اسلام به بزرگ و ريش سفيد آنجا پيامي فرستاد تا آنها در برابر حمله دشمن تحت محافظت اسلام باشند، به شرط اينکه نصف درآمد مزارع را به دولت اسلامي تسليم و در توطئه اي بر عليه مسلمانان شرکت ننمايند.

به طوري که قانون شرع مقرر مي دارد مناطقي که با نيروهاي نظامي فتح گردند، به طور کلي به عنوان خزانه ي ملي متعلق به همه ي مسلمانان است اما نواحي فتح شده بدون لشکرکشي و خونريزي به شخص پيغمبر تعلق دارد و سپس به جانشينان بر حق پيغمبر، او ممکن است اجاره دهد يا به هر کسي که مايل است آن را ببخشد.

تعدادي از مفسرين[3] اسلامي مي نويسند موقعي که آيه ي «آن چيزها که خدا از مال آنها عايد پيغمبر خويش کرد که اسبي و شتري بر آن نتاختيد ولي خدا پيغمبر خويش را به هر که خواهد مسلط مي کند و خدا بر همه چيز تواناست. هر چه خدا از اموال مردم اين دهکده ها عايد پيغمبر خويش کرده خاص خدا و پيغمبر و خويشاوندان وي و يتيمان و مسکينان و به راه ماندگان است تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد. هر چه پيغمبر به شما دهد بگيريد و از هر چه منعتان کند بس کنيد و از خدا بترسيد که خدا سنگين مجازات است.» (آيات 6 و 7 سوره ي

[صفحه 33]

مبارکه ي حشر).

سپس پيغمبر گرامي حضرت فاطمه (س) دختر خود را طلبيد و فرمود خداوند به من امر کرده است تا فدک را به تو ببخشم.[4] بعدها در زمان خليفه ي اول ابوبکر، به منظورهاي سياسي، مالکيت فدک از فاطمه (س) سلب گرديد.

(البته منظور مؤلف تاريخ نگاري نيست چون کتاب در دست درباره ي مرد بالامقامي است در اسلام که اساس کردار و گفتارش مبني بر قرآن و اصول اسلامي است و او همه جا قدم به قدم از بچگي ملازم حضرت پيغمبر بوده است. بنابراين لازم است در وهله ي اول فرازهايي از تاريخ اسلام را تقديم خوانندگان عزيز بنمايم تا حالت ويژه شخصي او را مدلل نموده باشم.)

[صفحه 34]


صفحه 30، 31، 32، 33، 34.








  1. الف- حافظ ابو نعيم اصفهاني، در کتاب حلية الاولياء، جلد اول، صفحه ي 62،

    ب- محمد بن طلحه شافعي، در کتاب مطالب السؤال، صفحه ي 4،

    ج- محمد بن يوسف شافعي، در کتاب کفايت الطالب، فصل 14،

    د- محمد بن اسماعيل بخاري، در کتاب صحيح، صفحه ي 100،

    ه- ابن حجاج، در کتاب صحيح، جلد دوم، صفحه ي 324.

  2. الف- امام احمد حنبل، در کتاب مسند.

    ب- ابن ماجه قزويني، در کتاب سنن.

    ج- محمد بن يوسف گنجي، در کتاب کفايه، فصل 14.

    د- شيخ سليمان بلخي حنفي، در کتاب ينابيع الموده، فصل ششم.

    ه- ابن عسقلاني، در کتاب اصابه، جلد دوم، صفحه ي 508.

  3. الف- امام احمد ثعلبي، در کتاب کشف البيان،

    ب- جلال الدين سيوطي، در کتاب تفسير، جلد چهارم، صفحه ي 177 (درالمنثور)

    ج- حاکم ابوالقاسم حسکاني، در کتاب تاريخ،

    د- ابن کثير عماد الدين اسماعيل، در کتاب تاريخ.

    ه- شيخ سليمان بلخي، در کتاب ينابيع الموده، باب 39، از تفسير ثعلبي،

    و- حافظ ابن مردويه، در تفسير.

  4. الف- امام احمد ثعلبي، در کتاب کشف البيان،

    ب- جلال الدين سيوطي، در کتاب تفسير، جلد چهارم، صفحه ي 177 (درالمنثور)

    ج- حاکم ابوالقاسم حسکاني، در کتاب تاريخ،

    د- ابن کثير عماد الدين اسماعيل، در کتاب تاريخ.

    ه- شيخ سليمان بلخي، در کتاب ينابيع الموده، باب 39، از تفسير ثعلبي،

    و- حافظ ابن مردويه، در تفسير.