عدالت امام علي











عدالت امام علي



زندگي امام علي (ع) و کلمه ي «عدالت» با تاريخ اسلام مخصوصاً در زمان خلافتش با هم پيوسته است به طوري که وقتي نام علي برده مي شود واژه ي عدالت در نظر ما مجسم مي گردد.

در اول جواني او بر عليه بي عدالتي و ظلم قبيله ي قريش و براي بسط اسلام مبارزه مي کرد و در زمان سالمندي نيز جهت استقرار عدالت با مشکلات زيادي مواجه گشت و سرانجام به علت اينکه با مردم به عدالت رفتار مي کرد، شربت شهادت نوشيد.

او حرمت مردم چه مسلمان و غيرمسلمان حفظ مي کرد و کوشش مي کرد تا ثروت و غنائم جنگي بين آنها عادلانه و به درستي توزيع گردد. تعدادي از بزرگان عرب به جهت اينکه سهم آنها از بيت المال برابر با فقرا بود آشکارا گله مند بودند.

در اوايل خلافتش اظهار داشت: «من آنها را که به حقوق مردم تجاوز کرده اند به دادگاه کشيده، مورد مؤاخذه قرار مي دهم، حتي اگر موجب رنجش آنها گردد.»

آنها که در زمان عثمان از بيت المال به ناحق بهره مند شده بودند، انتظار داشتند که امام علي (ع) از به کار گرفتن آنها در امور دولتي کوتاهي

[صفحه 171]

نخواهد کرد اما در روز اول خلافت فرمود: «من تمام اموال بخشيده شده به اين و آن را پس خواهم گرفت، حتي اگر مهر زنان خود کرده باشند.»

او درباره ي بيت المال تا آن اندازه دقيق بود که برادر بزرگترش عقيل که ضمناً کور و دچار کثرت عائله بود، هنگامي که تقاضاي حقوق بيشتري از بيت المال کرد، مکدر ساخت.

يک دفعه دخترش گردن بندي را براي مدت کوتاهي از بيت المال به عاريه گرفت. وقتي امام علي (ع) موضوع را فهميد به خشم آمده خزانه دار را تهديد به مؤاخذه نمود و سپس به دخترش فرمود: «من تو را تنبيه مي کردم اگر گردن بند را در مقابل خطر تضمين نکرده بودي.»

در توزيع ثروت و خواربار بسيار دقيق بود تا اينکه همه مردم، نزديک يا دور، به طور يکسان استفاده نمايند.

امروزه مردم دنيا به دو طبقه تقسيم مي شوند: يک دسته در فقر و پريشاني به طوري که سد رمقي براي آنها ممکن نيست و دسته ي ديگر در نعمت و ثروت غوطه مي خورند و با وجود ثروت زياد در اضطراب و ناراحتي به سر مي برند.

تمدن اسلامي (اسلام پيشرو) چنين اختلاف طبقاتي را جايز نمي شمارد. از اين رو امام علي (ع) در نامه معروفش به مالک اشتر فرماندار مصر مي نويسد: «بي نواياني ميان مردم هستند که تقاضاي سهم بيشتري از بيت المال نمي کنند، اگرچه سخت محتاج باشند. براي خاطر خدا، حقوق آنها را محافظت کن که مسؤوليت آن در برابر خدا با توست. سهمي از بيت المال براي زندگي روزمره و تعليم و تربيت آنها هر کجا هستند چه در دسترس تو يا دوردست تخصيص بده و حقوق تمام آنها بايستي به وسيله ي تو حمايت شود.»

[صفحه 172]

او هميشه مي گفت: «هر کجا کاخهاي سر به فلک کشيده و وفور نعمت است، مسلماً در کنارش حقوق پايمال شده اي موجود است.»

اين در حقيقت همان اسلام متمدّن است که ساير تمدّنها را براي گفتگو دعوت مي کند.

واضح است که عدالت اجتماعي بر روي داوري عادلانه قضات (داوران) بنا شده است.از اين رو امام علي (ع) براي بسط عدالت مشورتهاي حقوقي بسياري به قضات داده است. طبق دستور او قاضي بايستي به طرفين دعوا در نظر کردن و صحبت کردن و جاي و مکان آنها يکنواخت رفتار کند تا اقوام و خويشان قاضي به او نظر اميد نداشته باشند و دشمنان هم نااميد نشوند.

زماني او به خليفه دوم عمر فرمود: «هر آينه سه چيز را به عمل درآوري بي نياز خواهي شد:

1- اجراي قانون دين براي بيگانه و آشنا به طور يکنواخت

2- قضاوت مطابق کتاب خدا در حالت غضب و رضايت

3- تقسيم عادلانه بين طبقات پايين مردم و اشراف و همچنين بين سياه و سفيدپوست.»

امروزه در بعضي از کشورهاي متمدن دنيا به يک پسر يا دختر سياه پوست اجازه ي دخول به مدرسه ي سفيدپوستان داده نمي شود و متأسفانه در بيمارستانهاي آمريکا حتي در قسمتهاي شمالي که مردم بر عليه برده داري مبارزه مي کردند. لوازم جراحي و تجهيزاتي که سفيدپوستان و سياهان استفاده مي کنند، با هم فرق کلي دارند. دکترهاي جوان و کم تجربه حق معاينه سفيدپوستان را ندارند در صورتي که آزمايشهاي اوليه طبي در بخش سياهان انجام مي گيرد.

[صفحه 173]

اکنون ما به عربستان خشک و ريگزار چهارده قرن پيش برمي گرديم. جايي که ناداني و تعصب قبيله اي و خانوادگي آنچنان تنفرآميز بود که مردم معمولي نمي توانستند به مقام و منصبي که مخصوص اعيان و اشراف بود اميد داشته باشند. امام علي (ع) اعلام آزادگي و تساوي در داد و کساني که داراي تقوي بودند، در ظرف مدت حکومتش مأمورين عالي رتبه ي دولتي شدند، اگرچه از طبقه ي پايين جامعه بودند و مردم را دعوت کرد تا به عدالت رفتار کنند و ميان همديگر فرق نگذارند.

اگرچه اين امتيازات توسط منشور سازمان حقوق بشر تحت نام آزادي و تساوي حقوق انسان اعلام گرديد ولکن زمان زيادي طول کشيد تا اروپا از تاريکي و ناداني قرون وسطايي خلاص شود.

با وجود اين اعلاميه ما متأسفانه حس نژادپرستي و برتري جوئي بر ملتهاي ديگر را مشاهده مي کنيم، که علت اصلي تمام آنها فتنه و فساد و جنگهاي خونين سراسر دنيا که مبتني بر بي ديني و عدم اخلاق انساني است مي باشد.

کشتار دسته جمعي مسلمانان فلسطين در کمپ شتيلا و قتل عام مسلمانان کوزوو و هرزوگوبين توسط صربها داستان ساختگي نيست و اين حوادث زشت و تنفرآميز چون لکه ي ننگي بر آبرو و اعتبار بشر در تاريخ ثبت شد.

امام علي (ع) مردم را از تظاهر به تعصب گروهي و فاميلي و عمل از روي غرور و خودبيني دور نگه مي داشت. او در يکي از خطبه هايش به نام خطبه ي قاصعه چنين مي فرمايد: «حمد و سپاس خدا را که لباس جلال و وقار پوشيده و فقط آنها را براي خودش جايز شمرده و آن را براي

[صفحه 174]

ديگران حرام و غيرقابل دسترسي قرار داده است.»

سپس پس از تلاوت چند آيه: «و چون پروردگارت به فرشتگان گفت من انسان را از گل خشک خواهم ساخت و چون آن را بپرداختم و از روح خويش در آن دميدم، بر او سجده کنيد. فرشتگان همگي سجده کردند جز ابليس که بزرگي نمود (تکبّر نمود) و از کافران شد. (خدا) گفت: اي ابليس چه مانعت شد که مخلوقي را که به دست خود آفريدم سجده نکني؟ بزرگي کردي يا از برتري جويان بودي؟ گفت من از او بهترم (اينجا بود که حس نژادپرستي و تکبّر را به نمايش گذاشت). مرا از آتش آفريده اي و او را از گل آفريده اي (خدا) گفت از آسمان بيرون شو که تو مطرودي (رانده شده اي) و تا روز رستاخيز لعنت من بر تو باد (سوره ي ص، شماره ي 38، آيه ي 74).»

سپس امام علي (ع) سخنان را ادامه مي دهد و مي فرمايد: «غرور و خودبيني ابليس (شيطان) مانع راهش شد، زيرا به علت (برتري) خلقتش بر آدم تکبّر ورزيد و بنا به اصل و ريشه اش به خود باليد.»

بعد او نتيجه ي خوبي مي گيرد که اين دشمن خدا (شيطان) پيشواي آنهايي است که فخر نموده و به واسطه ي حسب و نسب و نژادشان به ديگران تکبّر مي کنند و در نتيجه آنها مورد نفرين و غضب خدا هستند.

در محدوده ي حکمفرمايي امام، مسيحيان بسياري مي زيستند که در آداب مذهبي آزادگي داشته و حقوق قانوني آنها توسط حکومت تأمين بود.

يک روز موقعي که مردم را براي جهاد تشويق مي کرد او فرمود: «خبر رسيده است که دشمن زيورآلات پا و گوش دو بانوي مسيحي را آشکارا ربوده است که آن بانوان تحت حمايت اسلام بودند و سپس

[صفحه 175]

فرمود: «هر کس که اين خبر تکان دهنده را بشنود و بميرد، ملامتي بر او نيست.»

اما متأسفانه امروز در آخر قرن بيستم در بسياري از کشورهاي دنيا با مسلمانان غيرانساني رفتار مي شود و خيلي بدتر در جاهايي که قبلاً به نام «اصلاح سازمانهاي داخلي» و بعضي اوقات به بهانه ي «عدالت کردن و برقراري نظم و آرامش» تحت حمايت سياستهاي استعماري بوده اند، مثل هندوستان و سومالي و گينه و غيره، هر کجا به منافع غيرقانوني دولتهاي استعماري ضرر مي رسيد، به قول خود وفا نمي کردند و بر مردم سخت مي گرفتند.

براي مثال اتيوپي (حبشه) قبلاً به وسيله ي کليساي مصر اداره مي شد و آن هم تحت حمايت بريتانيا بود. 35% ساکنين آنجا مسلمان و مسيحي و ديگران 65% بودند.

براي مسلمانان هيچ مدرسه ي دولتي وجود نداشت و هرگاه آنها به هزينه ي خود مدرسه اي برپا مي کردند، به علت وضع مالياتهاي سنگين توسط مقامات دولتي بسته مي شد و اين رفتار ظالمانه به شدت ادامه داشت، به طوري که هيچ کس ديگر نمي توانست مدرسه بنا کند. هرگاه يک مسلماني بدهکار يک نفر مسيحي بود و نمي توانست بدهي خود را ادا کند او، خود به خود غلام و برده طلبکار مي شد و در جلو چشم مردم در معرض خريد و فروش قرار مي گرفت و هيچ کس نمي گفت «آخر او هم بشر است».

هيچ مسلماني در سازمانهاي دولتي استخدام نمي شد تا بر احتياجات ثلث ساکنين مملکت نظارت نمايد. از طرف ديگر اگر صاحب منصبي مي خواست براي مسلمانان بذل مساعي نمايد، اختيار آن را نداشت زيرا کليسا بر تمام امور مملکت نظارت داشت و اتيوپي مجبور

[صفحه 176]

بود دستورهاي صادره کليسا را اطاعت نمايد.

آيا مسيحيان تا به حال فشاري از طرف مسلمانان در سرتاسر تاريخ ديده اند؟ آيا حاضرند همان گونه که رفتار کرده اند با آنها رفتار شود؟ مسلماً جواب منفي است.بنابراين، آن حاکي از يک تعصب حزبي نابودکننده اي است که مسيحيان (دوستان دولتهاي استعماري) با چشم رضا و قبول به آن مي نگرند.

امام علي (ع) مي فرمايد: «براي تأديب تو همين بس از کارهايي که از طرف ديگران بد مي داني، خودت از آنها اجتناب نمايي (خودت انجام ندهي).»

تاريخ شهادت مي دهد وقتي که مسلمانان بر اسپانيا مسلّط شدند، اصول استقلال کليساي محلي را مورد احترام قرار دادند و آنها با ايشان دوستانه معاشرت مي کردند، اما بعد از يک مدتي که اسپانياييها به کشور برگشتند، دادگاههاي سيار تفتيش عقيده بسياري تأسيس کردند تا عقايد مردم را جويا شوند.

منظور اصلي اين دادگاهها اين بود که مطالبي راجع به مسلمانان بازجويي کنند تا براي محکوميت آنها سابقه ي بدي باشد.

آنجا ننگ آورترين شکنجه ها را براي سرکوبي مسلمانان به کار مي بردند که تاريخ نظيرش را کمتر به ياد دارد.

خلاصه آنکه اعمال شاقه بسياري به مسلمانها تحميل مي شد تا مسيحي شوند.

امام علي (ع) مي فرمايد: آنگاه که بر دشمنت دست يافتي، جهت شکر خدا از تسلط بر او از او درگذر (او را عفو کن).

قرآن مي گويد: «خدا از نيکويي کردن و انصاف ورزيدن با آن کسان که در کار دين با شما جنگ نکرده و از ديارتان بيرون نکرده اند،

[صفحه 177]

منعتان نمي کند، که خدا آنها را که عدل مي کنند دوست دارد.» (سوره ي ممتحنه، شماره ي 60، آيه ي 8).»

قرآن باز مي گويد: «اکنون چيزهاي پاکيزه بر شما حلال شده، طعام کساني که کتاب دارند (يهوديان و مسيحيان) بر شما حلال است و طعام شما نيز بر آنها حلال است و زنان پارساي مؤمن و زنان پارساي آنها که پيش از شما کتاب داشته اند، اگر مهرشان را به ايشان بدهيد به پارسايي، نه زناکاري و رفيق گيري، بر شما حلالند (سوره ي مائده، آيه ي شماره ي 5).»

از دو آيه ي فوق معلوم مي شود که اسلام به مسلمانها اجازه داده است تا با پيروان اديان ديگر دوستانه معاشرت کنند.

با ملاحظه اين حقيقت، امام علي (ع) به مردم مخصوصاً مأمورين دولتي را توصيه کرده که با آشنا و بيگانه با عدالت رفتار کنند و وقتي با بيگانگان مشغول عقد قراردادي هستند، به قول خود وفادار باشند.

بسياري از اطرافيانش به او اصرار مي کردند تا قرارداد حکميت را لغو کند، اگرچه مجبور شده بود که اين قرارداد را منعقد نمايد اما او به آنها توجه نکرد و فرمود: «آن دور از عدالت است که من قولم را بشکنم.»

اسلام تنها ديني است که بشر را دعوت به مسالمت نموده تا با يکديگر با احترام و حفظ حقوق متقابل معاشرت نمايند.

[صفحه 178]


صفحه 171، 172، 173، 174، 175، 176، 177، 178.