مختصري از تاريخ اسلام











مختصري از تاريخ اسلام



چنين به نظر مي رسد که بسياري از خوانندگان راجع به اسلام چيزي ندانند، بنابراين اينجانب بايستي شرحي از تاريخ خلاصه شده صدر اوّل اسلام را به منظور آشنايي با امام علي (ع) در هر کجا که مقتضي باشد تقديم نمايم و سپس مقداري از خصوصيات اخلاقي او را شرح داده و اينکه او چگونه در مقابل مشکلات مقاومت کرد و همچنين چگونه عليه تبعيض بي جهت و تعصب خانوادگي مخصوصاً در زمان زمامداريش که بسيار گرفتاري داشت ايستادگي نمود.

زمان درازي طول کشيد که ارسال رسل (از طرف خدا) متوقف گرديد و مردم که وقت خود را در ناداني و فراموشي صرف مي کردند و همچنين وقتي که امور و مسائل به واسطه ي جنگهاي طولاني ناامن و مختل شده بود و فتنه و فساد و اعمال قبيح و زشت، همه جاي دنيا مستولي شده بود، خدا محمّد (ص) آخرين پيغمبرش را به رسالت مبعوث گردانيد تا مردم را به راه راست هدايت فرمايد.

حضرت محمّد (ص) آن قانونگذار بزرگ چنان تحول اساسي و ناگهاني در عربستان به وجود آورد که اصلي ترين نهضت اجتماعي و

[صفحه 11]

ديني بود که نظير آن تا به حال در سراسر دنيا ديده نشده است. او موفق شد تا پايه هاي يک آئين قاعده دار را برقرار سازد به طوري که در ظرف مدّت 50 سال بر تمدنهاي رُم و ايران تفوق يافت و حتي بر قانون و آيين اصلي اروپاي مسيحي اثر بزرگ گذاشت که تا امروز هم هنوز چيز تازه و نوظهور است.

در نيمه ي اول قرن بيستم يک فرماني از سازمان ملل متّحد صادر گشت مبني بر آزادي و تساوي حقوق انسانها در صورتي که اسلام 14 قرن پيش به زنان و دختران حق قانوني و استقلال اقتصادي بخشيد و علاوه بر آنها وقتي که دختران به عنوان يک چيز مزاحم و اضافي زنده به گور مي شدند به آنها اختيار داده شد تا امور خود را مستقلاً انجام دهند و عجيب تر آنکه حق مالکيت هم به آنها داده شد.

در قانون کشورهاي رُم و ايران باستان برتري بزرگان و اشخاص متنفذ بر مردم عادي محفوظ بود به طوري که هيچ بازرگاني نمي توانست با دختر اشراف و اعيان ازدواج نمايد و همچنين هيچ اشراف زاده اي نمي توانست با شاهزادگان ازدواج کند. به همين ترتيب يک مرد عادي نمي توانست با بزرگان و نه غلامان با مردم عادي معاشرت نمايند.

بايد دانست که تا سال 1938 ميلادي در فرانسه، مهد تمدّن، يک زن نمي توانست بر عليه کسي اقامه ي دعوي نمايد و يا بدون اجازه ي شوهرش چيزي از دارايي خود را به فروش رساند.

اما محمّد (ص) پيغمبر گرانقدر اسلام يک دين کامل و عملي را به مردم عرضه داشت که به مسايل مربوط به الهيات، عدالت اجتماعي، امور اقتصادي و تساوي حقوق انسان را جزئي و کلي پاسخ داده است.

چنين شايع است که وقتي قحطسالي و تنگي در مکه اتفاق افتاد و

[صفحه 12]

حضرت محمد (ص) با پيشنهادي نزد عموهاي خود عباس و حمزه رفت و به آنها فرمود ملاحظه کنيد برادرتان ابوطالب عائله مند است بياييد از او خواهش کنيم تا يکي از بچه هايش را به ما سپرده آنها را تکفل نماييم.

بالاخره جعفر و طالب به ترتيب توسط حمزه و عباس و علي (ع) موقعي که شش ساله بود تحت حمايت محمد (ص) قرار گرفتند و به اين طريق اساس آموزش معنوي و اخلاقي اين کودک باهوش تحت نظر پيغمبر اسلام، بزرگترين معلم و مربّي بشر، قرار گرفت.

قواي عقلاني اين کودک تا آن اندازه بود که در سن 8 سالگي به پيغمبر اسلام ايمان آورد. بنابراين او برعکس ساير اصحاب پيغمبر هرگز بت نپرستيد و هرگز در رفتارهاي ظالمانه و خواسته هاي بدون دليل و اعمال غيرعادلانه سران قبائل عرب همراهي نکرد.

دين جديد و قانون مساوات و برادري آن با رسوم و عادات قبلي سخت برخورد داشت و کفار تمام راههاي زندگي و امرار معاش را بر پيغمبر و پيروانش بستند و بر آنها سخت گرفته و مرتباً ايجاد اشکال مي کردند. بنابراين حضرت پيغمبر (ص) مردم را در پنهاني دعوت به خداپرستي مي نمود. دعوت پنهاني سه سال طول کشيد تا اينکه يک آيه از قرآن بر پيغمبر نازل شد بدين قرار: «به خويشاوندان و اقوام قبيله ات (رسالت خود را) اخطار کن و نسبت به کسي که از مؤمنين تو را پيروي مي کند متواضع باش.» (26-214).

اقوام و خويشاوندان پيغمبر (قبيله ي قريش)از سخت ترين مخالفين او بودند که در عين حال ثروتمند و بانفوذ هم بودند. آنها دعوت شدند تا در خانه ي ابوطالب عموي پيغمبر دور هم جمع شوند. حضرت پيغمبر (ص) تصميم گرفت از آنچه که در پنهاني مي گذشت پرده بردارد. بعد از يک سخنراني مقدماتي راجع به خدا و صفات او و سرزنش و عيبجويي از

[صفحه 13]

بت و بت پرستي فرمود: «اول کس ميان شما که ايمان به خداي يکتا بياورد و مرا به عنوان پيغام آور او قبول نمايد جانشين من خواهد بود.»

هيچ کدام از حاضران موافقت خود را اعلام نکرد جز علي ابن ابيطالب.

به طوري که تعدادي از دانشمندان و محقّقين[1] بزرگ اهل سنّت و جماعت مي نويسد: اين پيشنهاد سه دفعه تکرار شد و جز حضرت علي کسي جواب مثبت نداد و او چنين گفت: «اي پيغمبر خدا، من به خدا و پيغمبرش ايمان مي آورم و در برابر مشکلات تو را ياري خواهم کرد.» پيغمبر فرمود: «اين حقيقت را به اطلاع شما مي رسانم که علي ابن ابيطالب بعد از وفاتم جانشين من خواهد بود.»

بايد دانست که اين خويشي و قومي پدري در پذيرش دين جديد براي حضرت علي (ع) کافي نبود (پسر عمو بودن امام علي با حضرت پيغمبر علت ايمان حضرت علي نبود) چه بسا اقوام و فاميلي که مصرّانه نسبت به عادات آباء و اجدادي خود وفادار بودند، مثل عقيل برادر بزرگتر امام علي (ع) در جنگ بدر (اولين جنگ بين اسلام و بت پرستان) در رديف دشمنان قرار داشت.

اما امام علي (ع) به علت آن نبوغ ذاتي که خدا به او بخشيده بود و تعليم و تربيتي که در اول زندگي به وسيله ي پيغمبر به او داده شده بود و همچنين به علت رفتار و روش پيغمبر، تمام اين عوامل او را به تفکر

[صفحه 14]

واداشت تا در اين موضوع تأمّل کند و بالاخره به خدا ايمان آورد.

بعد از اين جلسه بت پرستان براي حفظ دارايي و موقعيت خود بين مردم و همچنين براي متوقف کردن پيشرفت اسلام، فشار خود را بر مسلمانان چند برابر کردند و با تمام نيروهاي شيطاني مسلح شدند تا از انتشار اين پيام آسماني جلوگيري کنند. نه تنها تازه مسلمانها تحت شکنجه قرار مي گرفتند بلکه خود پيغمبر هم مستثني نبود.

از پيغمبر شنيده شد که مي گفت: «هيچ پيغمبري تاکنون به اندازه ي من آزار و صدمه نديده است.» با وجود اين اندازه رنج و محدوديت، پيغمبر به وسيله ي دستورات اخلاقي و فصاحت و بلاغت قرآن و با خوش خلقي و صفات پسنديده خودش به تدريج مردم را با خود هم عقيده مي ساخت.

بت پرستان خيلي کوشش کردند تا مردم را دلسرد و از اطراف پيغمبر متفرق سازند اما کوشش آنها بي فايده بود و تعداد مسلمانان مرتباً زيادتر مي شد.

خشونت و سخت گيري مشرکين تا آن اندازه رسيد که مسلمانان ضمن اخذ اجازه از پيغمبر تصميم گرفتند به سوي حبشه مهاجرت نمايند تا تحت نظر نجاشي پادشاه حبشه در امن و امان باشند. اگرچه آنها خيلي کوشش کردند تا پادشاه را از حمايت مسلمانان منصرف نمايند اما به جائي نرسيدند.

سيزده سال به اين طريق سپري گشت تا اينکه بزرگان مکه با هم مشورت نمودند تا با وسيله اي پيغمبر را به هلاکت رسانند زيرا آنها حقيقت اسلام را انکار مي کردند.

چهل نفر از بزرگان آنها در جايي دور هم جمع شدند و تصميم

[صفحه 15]

گرفتند از هر قبيله يک نفر انتخاب گردد تا آنها دسته جمعي به او حمله ور شده،او را از پاي درآورند. در اين صورت طايفه بني هاشم (قبيله پيغمبر) جرأت نمي کنند با تمام قبائل روبرو شوند و موضوع با پرداخت خون بهاء منتفي و ما از زحمت او خلاص خواهيم شد.

حضرت محمّد (ص) از اين توطئه به وسيله ي وحي آگاهي يافت و سپس موضوع را با حضرت علي (ع) که نزديک ترين شخص نسبت به او بود در ميان گذاشت. براي چاره جويي حضرت علي (ع) قبول کرد که در بستر پيغمبر بخوابد اگرچه خطرات زيادي او را تهديد مي کرد بالاخره او جانش را به خطر انداخته اين کار را کرد و پيغمبر گرامي جان سالم به در برد.

وقتي که توطئه کنندگان بر بستر پيغمبر حمله ور شدند آنها ناگهان دريافتند که علي (ع) روي بستر خوابيده است. آنها سؤال کردند: «محمد کجاست؟ و علي (ع) جواب داد مگر او را به من امانت داده بوديد که از من مي پرسيد؟»

آنها جوابي نداشتند و آنجا را ترک کردند تا سراغ پيغمبر بگيرند. اين فداکاري حضرت امام علي (ع) توسط خدا مورد تحسين قرار گرفت. قرآن مي گويد: «ميان شما مردان، کسي هست که از (جان) خودش صرف نظر مي کند تا خشنودي خدا را طلب نمايد و خدا نسبت به بندگان (مخلص) مهربان است.» (2-203)

بسياري از مفسرين[2] اسلامي سنّي اعتراف مي کنند که آيه مذکور

[صفحه 16]

به واسطه ي شايستگي و لياقت امام علي (ع) نازل شده است.

حضرت پيغمبر به اتفاق ابوبکر همان شب به سوي مدينه مهاجرت فرمودند و اين سرگذشت عصر جديدي در اسلام به وجود آورد و توسط عمر خليفه ي دوم به عنوان تاريخ اصلي برگزيده شد.

امام علي (ع) پس از اينکه امور منزل حضرت پيغمبر را مرتب نمود تصميم گرفت با خانواده محمّد (ص) به مدينه مهاجرت نمايد و ساير اصحاب هم بتدريج عازم مدينه شدند تا خود را به پيغمبر (ص) ملحق سازند.

در تعقيب دردسرها و ستمهايي که در مکه بر پيغمبر (ص) تحميل مي شد بت پرستان، کليمي ها و چادرنشينان اطراف مدينه را براي کشتار حيوانات و غارت اموال مسلمانان تحريک مي کردند.

به منظور ايجاد بي نظمي در اطراف مدينه چند برخورد و زد و خورد اتفاق افتاد اما آنها توسط همراهان حضرت پيغمبر (ص) مورد تعقيب واقع مي شدند و آنها به طرف کوههاي اطراف فرار نموده در غارها پناه مي گرفتند تا اينکه در سال دوم هجرت بزرگان مکه تصميم گرفتند تا آيين جديد و مؤمنين را ريشه کن سازند.

[صفحه 17]


صفحه 11، 12، 13، 14، 15، 16، 17.








  1. الف- امام احمد حنبل، در کتاب مسند، باب اول، صفحات 159 و111 و 333.

    ب- امام ثعلبي، در تفسيرش،

    ج- موفق ابن احمد خوارزمي، در کتاب مناقب،

    د- نورالدين صباغ مالکي، در کتاب فصول المهمه، باب اول، صفحه ي 14،

    ه- حافظ ابونعيم اصفهاني، در کتاب حلية الاولياء،

    و بسياري از ديگران.

  2. الف- ابواسحاق ثعلبي،

    ب- فاضل نيشابوري،

    ج- امام فخر رازي،

    د- جلال الدين سيوطي،

    ه- حافظ ابونعيم اصفهاني،

    و- خطيب خوارزمي،

    ز- محمد بن يوسف گنجي،

    ح- امام محمد غزالي،

    و بسياري ديگر از مفسرين سني در تفيسرهايشان.