موقعيت اجتماعي و اقتصادي مسلمانان در زمان خلفا











موقعيت اجتماعي و اقتصادي مسلمانان در زمان خلفا



در زمان پيغمبر (ص) مسلمانان با لغو شدن تعصب گروهي و خانوادگي و نژادپرستي، ملهم به حس فاعل مختاري و آزادي شده بودند زيرا قرآن خطاب به پيغمبر مي گويد: «بگو من هم بشري هستم مثل شما، فقط به من وحي مي شود که خداي شما خداي يکتاست.» و امام علي (ع) مي فرمايد: «فرمانروايي کردن من بر شما فقط تحمل مسؤوليت سنگين تري بر شانه هاي من است (من هم مثل شما بشري هستم).»

پيغمبر اسلام شترچران عربستان را با تلقين وحدت و تساوي حقوق طوري صاحب خوي انساني کرد که بعدها فرمانده ي آنها عمربن خطاب از اوّل تا آخر مسافت تا دارالسّلام را با تنها شترش پيمود، به قسمي که خودش مسافتي را سوار بود و به نوبت، مسافت بعدي غلامش را سوار مي کرد و خود پياده مي رفت.

بسياري از اين گونه مرامهاي اخلاقي که از يکتاپرستي و تساوي حقوق سرچشمه مي گيرد، در زمان ابوبکر و عمر ديده مي شوند. آنها اين عادات را محفوظ داشته و پيروي مي کردند زيرا سفارشات پيغمبر (ص) توسط مردم دهان به دهان منتقل مي شد و تقوي و پاکدامني هنوز علت اصلي برتري و بزرگي بود.

[صفحه 87]

مقارن با اين زمان فتوحات اسلامي شروع به توسعه نمود و بالاخره دولت پهناور اسلام در اواخر خلافت عمر پايه گذاري شد و در نتيجه غنائم جنگي بسيار و ثروتهاي هنگفتي از هر سو به مدينه وارد مي شد.

عمر به اصحاب پيغمبر اجازه نمي داد تا از مرکز خلافت دور شوند، از ترس اين که براي آنها امکان داشت تا ثروت اندوزي کنند و بدين وسيله به طرف بدي و شرارت کشيده شوند.

خليفه ي اول ابوبکر در وصيتنامه اش دستور مي دهد: «مواظب اصحاب پيغمبر باش تا به پول و مقام علاقه مند نگردند وگرنه منازعه و مشاجره بين آنها واقع خواهد شود و در نتيجه مردم معمولي هم به واسطه ي تعصب گروهي و طرفداري هر يک از آنها به دستجات متعددي تقسيم خواهند شد و در اين صورت قدرت عمومي ضعيف مي گردد.»

او هميشه اصحاب را وادار مي کرد تا از وابستگيهاي دنيوي اجتناب نمايند. ابوبکر به عبدالرّحمن بن عوف که مردي ثروتمند و بانفود بود مي گفت: «تو تا آن اندازه ثروت به دست آورده اي که لباسهاي ابريشمي مي پوشي و بعضي از شما به خوابيدن بر روي چيزهاي پشمي راضي نمي شويد.» اما به مجرد اينکه عثمان به هدف خود رسيد، از اين مقررات غافل شد و به واسطه ي ضعف و سستي اراده اش بسياري از اصحاب پيغمبر ثروتمند شدند به طوري که او خودش موقعي که کشته شد يکصدوپنجاه هزار دينار و يک ميليون درهم علاوه بر ساير اموالش نزد صندوق دارش موجود بود.او حتي تعهدش را نسبت به شرايط پيشنهادي شورا زير پا گذاشت و کارهايش برخلاف سنّت و طريقه ي پيغمبر و دو خليفه ي سابق بود زيرا حکم بن عاص که توسط پيغمبر به خارج از مدينه تبعيد شده بود و دو

[صفحه 88]

خليفه ابوبکر و عمر اجازه ي برگشت به او نداده بودند، عثمان او را به مدينه برگرداند.

دخترانش با مروان و حارث پسران حکم (همين شخص تبعيدي) ازدواج کردند و عثمان مبالغ هنگفتي از خزانه ي ملي به آنها پرداخت نمود.

وليدبن عقبه آن مرد بدنام و تهمت زن که توسط قرآن لعنت و نفرين شده بود، به عنوان فرماندار به کوفه فرستاده شد و کارهاي زشت و رسواي او به آن درجه رسيد که نماز صبح را چهار رکعت به جاي دو رکعت امامت کرد، چون مست و بي شعور بود و همچنين ساير شهرهاي بزرگ به وسيله ي خويشانش که هيچ مسلک اخلاقي نداشتند اداره مي شد.[1] .

مردم از کارکنان دولتي عثمان ناخشنود بودند، زيرا آنها در مسائل ديني بي تفاوت و آنچه که مطابق هوي و هوسشان بود بدون ترس از مرکز به اجرا درمي آوردند. در نتيجه طبقه ي جديدي از مردم ظهور کردند که هدفشان انباشتن پول و ثروت بود که طبيعتاً ايجاب مي کرد تا به فقرا و ضعفا ستم کنند.

تجاوز به حقوق ديگران و عزل و نصب فرمانداران برحسب مطامع و آرزوها و عکس العمل سخت و شديد در مقابل شاکيان و انتقادکنندگان از مردم صلح جو و خيرخواه عادت فرمانداران شده بود.

از طرف ديگر رفتار خصمانه عثمان درباره ي بعضي از اصحاب پيغمبر مثل ابوذر غفاري و عماربن ياسر و عبدالله بن مسعود موجي از تعصب و خشم ميان مسلمانان برپا کرده بود.

[صفحه 89]

ابوذر غفاري سومين يا چهارمين شخص بود که اسلام را قبول کرد و سپس بت پرستان قريش انواع شکنجه و آزار را بر او تحميل نمودند وليکن او در ايمان به خدا باقي ماند. پيغمبر اکرم فرموده است: «ميان تمام مردم، ابوذر مثل مسيح پسر مريم، در مخالفت با هوي و هوس و پاکدامني مي باشد.» و همچنين از پيغمبر شنيده که مي فرمود: «هيچ کس زير آسمان راستگوتر از ابوذر وجود ندارد.»

او مدينه را به قصد شام ترک نمود، جايي که معاويه پسر ابوسفيان از زمان خليفه ي دوم عمر فرمانروايي مي کرد. معاويه مردي بود که در مدت بيست سال حکمراني، صاحب قدرت شده بود و در اثناي حکومت عثمان مي کوشيد تا پايه هاي خلافت را هر طور که شده بر خودش استوار سازد. در صورتي که او هرگز در زمان عمر فکر آن هم نمي کرد. او داراي هوش خداداد بود و خوب مي دانست چگونه آنها که مخالف منظور او هستند خاموش سازد.

او همچنان براي مردم دنيادوست سر کيسه را شل مي کرد تا نظر آنها را براي تشريک مساعي جلب نمايد. ابوذر طرفدار خلافت امام علي (ع) بود و مردم را با فضائل و بزرگي خاندان پيغمبر آشنا مي ساخت و آنها را بدين وسيله به راه راست هدايت مي کرد. او از معاويه و عثمان آشکارا انتقاد و جمع آوري پول و ساير فعاليتهاي غلط آنها را متذکر مي شد.

او نمي توانست حرف نزند و کلمات انتقادآميزش بر عليه تبعيضات بي جهت و بي عدالتي، فقرا را جرأت داد تا حقوق از دست رفته ي خود را درخواست نمايند. معاويه مي دانست که اگر به ابوذر فرصت دهد اساس حکومتش از هم خواهد پاشيد. او بر آن شد تا اين مشکل را با ارسال يک کيسه پر از سکه ي طلا از ميان بردارد.

[صفحه 90]

ابوذر اين مرد آزاده و بخشنده سکه ها را کلاً بين محتاجان و فقرا تقسيم نمود. در صورتي که او خودش بسيار نيازمند بود. (به تبعيت از حضرت امام علي که مزارع آباد به دست خود را مي فروخت و پول آن را در مسجد مدينه بين فقرا تقسيم مي کرد و گاهي اتفاق مي افتاد، وقتي که به خانه مي رفت خانواده اش چند روز بوده که بدون خوراک کافي صبر کرده بودند.)

بالاخره معاويه خطاهاي ابوذر را به عثمان گزارش داد و اجازه گرفت تا ابوذر را به وسيله ي يک شتر بدون جهاز با يک غلام کج خلق و تندمزاج به سوي مدينه روانه سازد. وقتي او به مدينه رسيد ران پايش عميقاً زخم برداشته و صدمه ديده بود.

در مدينه هم ابوذر همچنان نسبت به رفتار عثمان به تندي و درشتي صحبت مي کرد. عثمان که نمي توانست انتقاد را تحمل کند اين مرد سالخورده گرامي را به سرزمين خشک و بي آب و علفي به نام ربذه، آنجا که مسقطالرأس خودش بود، تبعيد کرد.

او سرانجام بعد از تحمل رنجهاي بسيار در آن سرزمين دور از آبادي وفات کرد. ضمناً دو نفر ديگر از اصحاب بلندپايه پيغمبر (ص) توسط غلامان عثمان به علت اعتراضات آنها از طرز رفتار بد او به سختي ضربت ديدند. مردم شهرهاي بزرگ کوفه و بصره و مصر در مدينه جمع شدند تا از دست متخلّفين دادخواهي کنند.

هدف آنها فقط اصلاح و بهبودسازي امور بود، اما متأسفانه نتيجه ي آن به کشتار و خونريزي انجاميد. هر آينه شکايت آنها شنيده مي شد، چنين حوادث غيرمنتظره اتفاق نمي افتاد. آنها از عثمان طي نامه اي درخواست کرده بودند که بعضي از صاحب منصبان را عوض کند و نامه به عمار ياسر از اصحاب بلندمرتبه ي پيغمبر دادند تا حقيقت امر را به اطّلاع

[صفحه 91]

خليفه برساند.

او وقتي عثمان را در مدخل خانه اش ديد، نامه را به او تسليم کرد. او در ابتدا جواب تندي دريافت و سپس با بي رحمي تمام مورد شتم و ضرب غلامان عثمان قرار گرفت به طوري که دچار فتق گرديد.

[صفحه 92]


صفحه 87، 88، 89، 90، 91، 92.








  1. مسعودي، مورخ بزرگ اسلام، در کتاب مروج الذهب، جلد اول، صفحه ي 435. اين دانشمند مورد تأييد هر دو فرقه ي شيعه و سني مي باشد.