خلافت عمر بن خطاب











خلافت عمر بن خطاب



عمربن خطاب طبق آخرين وصيت ابوبکر لباس خلافت بر تن کرد. او مردي سخت گير بود و به دقت تنبيهات ديني را اجرا مي کرد و بر امور مملکت او شخصاً با دقت خاصي نظارت داشت. هيچ کدام از کارکنان دولت جرأت آن را نداشتند که در سر کار خود غيرقانوني استفاده نموده و يا در اموال عمومي دستبرد بزنند زيرا او در هزينه کردن خزانه ي ملي بسيار دقيق و سخت گير بود. در زمان او فتوحات اسلامي از هر سو توسعه يافت و در نتيجه غنايم جنگي و ثروتهاي بسياري به مدينه سرازير شد و خليفه اصحاب پيغمبر را در مدينه نگه مي داشت و به آنها اجازه نمي داد تا با استفاده از غنايم جنگي برخلاف اخلاق، به عادات زشت کشيده شوند.

او هميشه از استفاده کتبي که از کشورهاي فتح شده به مدينه آورده مي شدند مخالف بود و مي گفت: «آن کتابها زايد بر احتياجات ماست تا آن وقت که قرآن نزد ما مي باشد ما را کفايت مي کند.» و طبق دستور او آنها را با آتش مي سوزاندند.

اما امام علي (ع) به پيروانش مي فرمود: «دانش را به خانه بياوريد ولو اينکه از مکانهاي دوردست باشد.»

[صفحه 83]

او در نهج البلاغه مي فرمايد: «دور از اخلاق يک مرد آزاده است که چاپلوسي کند و يا به ديگران حسادت ورزد جز اينکه در جستجوي دانش باشد.»

البته اين دو نظريه يک دنيا با هم فرق دارند. اگرچه مردم از آموزش و فضائل و کمالات امام علي (ع) دور نگه داشته شدند وليکن هميشه خلفا از او درخواست مي کردند تا به منظور تنظيم امور مملکت و تصحيح قضاوتهايشان درباره ي قوانين شريعت نظر مشورتي خود را بدهد.[1] .

موقعي که خوزستان به وسيله ي اعراب گشوده شد، فرماندار هرمزان و غلامش ابولؤلؤ به عنوان غنائم جنگي به مدينه آورده شدند.

عمر، ابولؤلؤ را به مغيره که بين اعراب سياستمدار زبردستي بود و به مقام خلافت هم نزديکي داشت بخشيد. ابولؤلؤ به عنوان يک عضو وظيفه دار خانواده اجرت و مزد کارش توسط مغيره پرداخت نمي شد و او شکايتش را نزد خليفه عمر برد،اما خليفه توجهي به او نکرد. دادخواهي براي اجراي عدالت چند دفعه تکرار شد اما خليفه آن را جدي نمي گرفت.

اين قضيه گفتار امام علي را به ياد مي آورد که به پيروانش مي فرمود: «شما بايد حق کارگران را قبل از اينکه عرق آنها خشک شود پرداخت نماييد.»

[صفحه 84]

و او همچنان فرموده است: «مردم را با فروتني بپذيريد، به آنها نرمي و ملاطفت نشان دهيد، با آنها با خوشرويي تماس بگيريد و حرمت گزار آنها باشيد.»

به هر حال ابولؤلؤ جواب قانع کننده اي دريافت ننمود و بر آن شد که انتقام خود را از خليفه عمر بگيرد و بالاخره عمر به وسيله ي دشنه او در مسجد زخم برداشت و آن زخم کاري باعث کشته شدن خليفه گرديد.

عمر وقتي که دانست اجلش نزديک است شورايي تشکيل داد و شش نفر به اسامي علي ابن ابيطالب، عبدالرحمان ابن عوف، طلحةبن عبدالله، زبيربن عوام و عثمان بن عفان به عنوان اعضاي اصلي و پسر خودش به نام عبدالله عمر چون عضو علي البدل منصوب شدند.

بنا به فرمان خليفه عمر آنها مجبور بودند تا يک نفر را در ظرف مدت سه روز به عنوان خليفه انتخاب نمايند.

در ضمن او درباره ي هر يک از اعضاي شورا اظهار عقيده نمود و درباره ي حضرت علي (ع) چنين گفت: «اگرچه علي طمع خلافت دارد اما من مي دانم که او به تنهايي مي تواند خلافت را در طريق صحيحي اداره کند.»

با وجود اين اعتراف اعضاي شورا رأي خود را به حضرت علي ندادند زيرا همه ي آنها جز زبير اقوام و خويشان عثمان بودند.

هر آدم معمولي مي تواند حدس بزند که امام علي (ع) در اقليت بود و سرانجام عثمان جانشين عمر گرديد.

سخن کوتاه آنکه اکثر اعضاي شورا به عبدالرّحمان رأي دادند تا خليفه را بين دو نفر حضرت علي (ع) و عثمان يکي را انتخاب کند. عبدالرحمان به علي گفت: «من با تو بيعت مي کنم به شرط اينکه طبق کتاب خدا (قرآن) و سنّت پيغمبر (ص) و روش و طريقه ابوبکر و عمر خلفاي قبلي متابعت کني.»

[صفحه 85]

امام علي (ع) جواب فرمود: «من از قرآن و سنّت پيغمبر پيروي مي نمايم، اما از قضاوت و اجتهاد خودم استفاده خواهم کرد.» پيشنهاد سه دفعه تکرار شد و جواب همان بود. سپس عبدالرحمان روي خود را به طرف عثمان کرد و سؤال نمود، چنانچه او آن شرايط را بپذيرد.

عثمان قبول کرد که حدود پيشنهادات را رعايت خواهد نمود. پس از آن اعضاي شورا با او بيعت کردند.

حالا براي ما مهم است که بدانيم چرا اعضاي شورا از اظهارات پيغمبر (ص) درباره ي حضرت علي (ع) غفلت کردند:

از جمله اينکه پيغمبر فرمود: «علي داناترين شخص و برتر از تمام شماست و از تمام داوران بهتر قضاوت مي کند.»[2] .

وقتي که امام علي (ع) ديد اين گونه حقش پايمال شد، فرمود: «اين اولين دفعه نيست که شما بر عليه من رفتار مي کنيد (مي خواهد بفرمايد که شما اول دفعه هم پس از رحلت پيغمبر (ص) حق مرا پايمال نموديد) وليکن چاره ي من صبر است. به خدا قسم شما با او بيعت نکرديد مگر اين که حساب کرديد خلافت را بعداً به شما پس خواهد داد.»

[صفحه 86]


صفحه 83، 84، 85، 86.








  1. الف- فضل الله روزبهان، در کتاب ابطال الباطل،

    ب- ابن حجر عسقلاني، در کتاب تهذيب التهذيب،

    ج- ابن حجر مکي، در کتاب صواعق، صفحه ي 78،

    د- جلال الدين سيوطي، در کتاب تاريخ الخلفا، صفحه ي 66،

    ه- نورالدين صباغ مالکي، در کتاب فصول المهمه، صفحه ي 18،

    و- امام احمد حنبل، در کتابهاي مسند و فضائل،

    و جمعي ديگر از دانشمندان اهل سنت و جماعت روايت فوق الذکر را نقل کرده اند.

  2. الف- امام احمد حنبل، در کتاب مسند،

    ب- موفق ابن احمد خوارزمي، در کتاب مناقب،

    ج- مير سيد علي همداني، در کتاب مودة القربي،

    د- حافظ ابو بکر بيهقي، در کتاب سنن.