پيغمبر به بستر بيماري افتاد











پيغمبر به بستر بيماري افتاد



پيغمبر (ص) پس از جنگ تبوک هميشه از طرف امپراطور رُم احساس خطر مي کرد و درصدد جنگ با آنها بود. بنابراين او آماده ي جنگ شد و دستور داد مسلمانها، مهاجر و انصار، به فرماندهي اسامْبن زيد در خارج از مدينه اردو بزنند.

برخي از کبار صحابه (اصحاب بزرگ و مهم) مخصوصاً عمربن خطاب و ابوبکر و ابوعبيده جراح دستور يافتند تا به اردو ملحق شوند که ناگهان پيغمبر دچار تب شديدي گرديد و مجبور شد تا بستري شود.

فرماندهي اسامه که جواني بيست ساله بود براي بعضي از صحابه بزرگ غيرقابل تحمّل بود. اما کارداني و دورانديشي او مورد تأييد پيغمبر قرار داشت، غافل از اينکه در اسلام احراز مقامات اجتماعي مربوط به خردمندي و کارداني و نبوغ شخصي است نه به سن زياد و ارشديت.

با وجود اصرار پيغمبر بر اعزام سپاه به سوي سوريه، به نظر مي رسيد دستهاي مرموزي در کار است تا سپاه را متوقف سازد، زيرا به مجرد اينکه آنها فهميدند پيغمبر بستري است، تمام به بهانه ملاقات و

[صفحه 66]

عيادت پيغمبر اردو را ترک نمودند.

به طوري که جلوتر گفته شد پيغمبر معرفي امام علي (ع) را به عنوان قائم مقامش از ترس و شيطنت و بدجنسي مردم به تأخير مي انداخت تا اينکه آيه اي نازل شد و خدا ايمني او را تکفل نمود.

او پيش بيني مي کرد که بعضي اصحابش ممکن است موانعي در راه امام علي فراهم نمايند، از اين رو دستور اکيد صادر نمود تا سپاه را به سوي سوريه حرکت دهند.

اما چند نفر سياستمدار تحت عناوين مختلف از او اطاعت نمي کردند و حتي کوشش مي کردند تا فکر پيغمبر را درباره ي حضرت علي (ع) تغيير دهند. ماجراهاي آينده درستي اين موضوع را اثبات خواهد کرد.

يک روز وقتي که تعداد نسبتاً زيادي از گروندگان اطراف بستر پيغمبر جمع شدند، پيغمبر پس از تأمّل و فکر بيشتري فرمود: «دوات و يک تکه کاغذ بياوريد تا کتباً به شما وصيت کنم و اگر آن را محکم نگاهداريد شما بعد از من گمراه نخواهيد شد.»

عمر (کسي که بعدها خليفه شد) گفت در حال حاضر مرض بر او غلبه کرده است و هذيان مي گويد (سخنان بيهوده و باطل از روي بيهوشي ادا مي کند) قرآن براي ما کافي است.[1] .

سپس بين اصحاب دعوا و گفتگو شروع شد و بعضي مي گفتند

[صفحه 67]

لازم است تکه کاغذ و دوات فراهم کنيم اما عده ي ديگري در طرفداري از عمر با آنها موافقت ننمودند.

بسيار شرم آور است تا کلماتي که بين آنها رد و بدل شد، گفته شود. کافي است گفته شود برخي کلمات قبيح و زشت شنيده شد که پيغمبر رويش را از آنها برگرداند. پيغمبر به منظور اينکه به اين قيل و قال خاتمه دهد تصميم گرفت به مسجد تشريف برده و به مردم آنچه که مي خواست کتباً وصيت نمايد شفاهاً اظهار فرمايد.

او به مسجد با ناتواني و ضعف در حالي که بر شانه هاي امام علي (ع) و فضل بن عباس تکيه کرده بود و پاهايش روي زمين کشيده مي شد وارد مسجد گرديد.

مردم بي صبرانه منتظر شنيدن آخرين کلمات پيغمبر بودند. او پس از حمد و ستايش خداي متعال فرمود: «هر آينه من دو چيز بزرگ و عزيز را ميان شما باقي مي گذارم، قرآن و افراد خانواده ام. هرگاه شما هر دو را محکم نگاهداريد هرگز گمراه نخواهيد شد.»[2] .

از عسقلاني روايت شده است که پيغمبر هنگامي که پيروانش دايره وار اطراف بسترش جمع بودند، روي مبارکش را به آنها برگرداند و فرمود: «مرگ من نزديک است. من هم اکنون دو چيز گرانقدر را بين شما مي گذارم، اول قرآن و دوم عترت و خانواده ام.» سپس او دست علي را بلند کرد و فرمود: «علي ملازم قرآن است و قرآن هرگز از او جدا نخواهد

[صفحه 68]

شد (آنها لازم و ملزوم يکديگرند).»

وقتي که پيغمبر اکرم در بستر بيماري بود، مردم را در موضوع نماز سفارش و درباره ي غلامان و حقوق حقه آنها توصيه فرمود و سپس اضافه کرد، روش و طريقه او نبايستي بعد از او فراموش شود و مسلمانان بايستي در هنگام سختي و مشکلات به خانواده او متوسّل شوند، همان طور که اطاعت آنها (خانواده ي پيغمبر) بر مسلمانان واجب است.

سپس او چنين ادامه داد: «آنها (خانواده ي او) از همه شما داناترند و مبادا شما چيزي به آنها ياد دهيد و بدانيد که علي بعد از من جانشين خواهد بود.»[3] .

بالاخره او سراغ حضرت علي گرفت و مدتي با او نجوا کرد (درگوشي صحبت کرد) و عاقبت جان مقدّس و پاکش هنگامي که سر مبارکش بر دامن علي بود از بدن خارج گرديد.[4] .

بعدها امام علي فرمود: «پيغمبر، در آخرين لحظات زندگي، هزار باب دانش را بيخ گوشي به من آموخت که هر باب براي خود شامل هزار فصل بود.»

مطالب فوق الذکر دلالت مي کند بر اينکه حضرت امام علي (ع) مردي مناسب با وظيفه خلافت بوده است.

قسمت عمده ي قرآن شامل حُکم و دستور و قوانين ديني با جامعيت

[صفحه 69]

و به صورت کلي مي باشد و مردم معمولي نمي توانند آنان را به عبارت ساده درآورند. از پيغمبر شنيده شد که مي فرمايد: «علي (ع) برتر و داناتر از تمام شماست و او از همه قضّات خردمندانه تر و از روي تشخيص صحيح و بهتر قضاوت مي کند.»[5] .

[صفحه 70]


صفحه 66، 67، 68، 69، 70.








  1. الف- امام بخاري، در کتاب صحيح، جلد 12، صفحه ي 178.

    ب- مسلم بن حجاج، در کتاب وصيت،

    ج- امام احمد حنبل، در کتاب مسند، جلد اول صفحه ي 122،

    د- امام احمد غزالي، در کتاب سر العالمين،

    ه- ابن حجر، در کتاب صواعق،

    و بسياري ديگر از دانشمندان اين روايت را نقل کرده اند.

  2. الف- مسلم حجاج، در کتاب صحيح، جلد هفتم، صفحه ي 122،

    ب- ترمذي، در کتاب سنن، فصل دوم، صفحه ي 307،

    ج- امام نسائي، در کتاب خصائص،

    د- امام احمد حنبل، در کتاب مسند، جلد اول و سوم و چهارم و پنجم، صفحات: 59 و26 و14 و 182.

    و بسياري ديگر از دانشمندان سني.

  3. الف- بيهقي، در کتاب مناقب،

    ب- خطيب خوارزمي، در کتاب مناقب،

    ج- ابن مغازلي، در کتاب مناقب،.

  4. الف- حکيم نيشابوري، ر کتاب مسند، جلد سوم، صفحه ي 139،

    ب- امام احمد حنبل، در کتاب مسند، جلد سوم،

    ج- حافظ ابو نعيم اصفهاني، در کتاب حلية الاولياء.

  5. الف- امام احمد حنبل، در کتاب مسند،

    ب- موفق ابن احمد خوارزمي، در کتاب مناقب،

    ج- سيد علي همداني، در کتاب مودة القربي.