داستان غدير خم











داستان غدير خم



حضرت پيغمبر در راه برگشت به مدينه به جايي که غديرخم ناميده مي شد رسيد. همان جايي که قبايل عرب از هم جدا مي شدند تا به منازل خود رهسپار گردند.

در اينجا يک آيه ي قرآن از آسمان نازل گشت: «اي پيغمبر، آنچه که از پروردگارت به تو نازل شده (به خلق) برسان، اگر نکني پيغام او را نرسانده اي، خدا تو را از شرّ مردم، حفظ مي کند که خدا گروه کافران را هدايت نمي کند.» (سوره ي 5، آيه ي 66)

از معناي آيه چنين استفاده مي شود که قبلاً مأموريت مهمي بر عهده پيغمبر بوده ولکن از فتنه و شرارت مردم مي ترسيده تا آن را آشکار سازد.

طبق فرمان پيغمبر آنها که جلو رفته بودند ناگزير بودند برگشته منتظر قافله هاي عقبي باشند تا به آن مکان برسند.

وقتي که تمام زوّار دور هم جمع شدند، پيغمبر گرامي بالاي منبري که از جهاز شتر ساخته بودند بالا رفتند و اول شروع کردند به حمد و ستايش حضرت باريتعالي و سپس فرمودند: «آيا من از آنچه که شما بر خود حق (اختيار) داريد من بيشتر اختيار ندارم؟»

[صفحه 62]

اين فرمايش دلالت دارد بر آيه اي از قرآن کريم که مي گويد: «پيغمبر اختيار تام دارد بر مسلمين بيش از آنچه آنها بر خود دارند.» (سوره ي 33، آيه ي 5)

تمام حاضران گفتند: «صحيح است.»

سپس پيغمبر بازوي حضرت علي را گرفت و فرمود: «اينک حضرت علي، هر که را من صاحب اختيار هستم علي (ع) هم اختياردار او است.» سپس او به درگاه خدا دعا کرد و چنين فرمود: «پروردگارا دوست باش با کسي که او را دوست دارد و دشمني کن با کسي که با او دشمني کند و دست ياري ده به کسي که او را ياري کند و خوار و ذليل کن هر که او را حقير شمارد.»

سپس اضافه فرمود: «من و علي از يک اصل و ريشه به وجود آمده ايم و ساير مردم از طبيعتهاي مختلف خلق شده اند.»

بدين وسيله حضرت علي به عنوان جانشين پيغمبر معرفي شد و تمام حاضران که بيش از يک صد هزار نفر بودند با او بيعت کردند. مخصوصاً عمربن خطّاب بيش از ديگران خوشحالي مي کرد و مرتباً مي گفت: «به به، آفرين بر تو يا علي، تو صاحب اختيار من و هر مؤمن از زن و مرد هستي.»

بيش از سيصدوپنجاه نفر از دانشمندان بزرگ[1] (سنّي) اين روايت

[صفحه 63]

را نقل کرده اند و بعضي از آنها کتابهاي جداگانه اي (درباره ي اين موضوع) نوشته اند.

وقتي که تشريفات به پايان رسيد آيه ي ديگر از قرآن اين چنين نازل شد: «آن کساني که کافر شدند از دين شما نوميد گشتند، از آنها نترسيد و از من بترسيد و از گناهان دوري کنيد. دين را براي شما به کمال آوردم (تکميل کردم) و نعمت خويش بر شما تمام نمودم و مسلماني را دين شما انتخاب کردم.» (5-3)

تعدادي از دانشمندان را عقيده بر اين است که اين آيه موقعي که آيين حج در مکه تمام شد (در حضور پيغمبر) نازل گرديد اما تعدادي از علماي[2] ديگر عقيده دارند که اين آيه در روز غديرخم بر پيغمبر گرامي وحي گرديد تا خواست و اراده ي خدا را مبني بر تعيين و نصب امام علي به عنوان پيشواي مسلمانان بعد از رحلت حضرت پيغمبر به مردم بفهماند.

به عقيده ي شيعيان، امامت (خلافت بعد از پيغمبر) مقامي است الهي (خدا تعيين مي کند) و همان طور که پيغمبران توسط خدا از بين بهترين و داناترين مردم انتخاب مي شوند، امام هم به همين طريق بايستي ميان مردان پاک و معصوم انتخاب شوند.

او بايد قادر باشد تا مسايل مبهم را روشن و سؤالات علمي را که براي بحث پيش کشيده مي شود بدون اينکه در اشتباه افتد پاسخ گويد،

[صفحه 64]

زيرا امامت جز کامل کننده نبوت است.

بنابراين خدا بهتر مي داند چه کسي مرد اين کار است.

روايتي که در بالا گفته شد و داستان کوتاه ذيل در اثبات خلافت بلافصل امام علي بعد از پيغمبر براي شيعيان دلايل قانع کننده اي مي باشد.

روزي گدايي وارد مسجد پيغمبر شد و تقاضاي کمک کرد. او درخواست خود را چند دفعه تکرار نمود اما کسي التفاتي در حق او نکرد. امام علي وقتي در رکوع نماز بود با انگشت دستش اشاره اي فرمود تا به گدا بگويد انگشتري را از انگشتش بيرون کشد. درست همان وقت يک آيه از قرآن نازل شد: «سرپرست و صاحب اختيار شما خدا و پيغمبر خدا است و مؤمنيني که مداومت به نماز مي کنند و در آن حال که رکوع مي گزارند زکات مي دهند.»[3] .

البته در اين زمينه سرتاسر قرآن و در ساير مدارک معتبر، دلايل قطعي وجود دارد اما اين موضوع در حوزه ي اين کتاب نيست و آن کتابي مخصوص خود لازم دارد.

[صفحه 65]


صفحه 62، 63، 64، 65.








  1. الف- امام فخر رازي، در کتاب مفاتيح الغيب،

    ب- امام احمد ثعلبي، در کتاب کشف البيان،

    ج- جلال الدين سيوطي، در کتاب درالمنصور،

    د- حافظ ابونعيم اصفهاني، در کتاب حلية الاولياء،

    ه- امام احمد حنبل، در کتاب مسند،

    و- ابن مغازلي، در کتاب مناقب،

    ز- طبري، در کتاب الولايه،

    ح- احمد ابن محمد کوفي (ابن عقده)، در کتاب الولايه،

    ط- ابن حداد جاحظ حسکاني، در کتاب الولايه،

    و بسياري ديگر.

  2. الف- حافظ ابو القاسم حسکاني، در کتاب شواهد التنزيل،

    ب- سبط ابن جوزي، در کتاب خواص الامه،

    ج- ابو سعيد سجستاني، در کتاب الولايه.

  3. الف- امام فخر رازي، در تفسير، جلد سوم، صفحه ي 431،

    ب- ابو اسحاق ثعلبي، در کتاب کشف البيان،

    ج- جار الله زمخشري، در کتاب کشاف، جلد اول، صفحه ي 422،

    د- طبري، در تفسير، جلد ششم، صفحه ي 186،

    ه- حافظ ابن ابي ؟ يبه؟ کوفي، در تفسير،

    و- امام ابو عبد الرحمن نسائي، در کتاب صحيح،

    ز- محمد بن يوسف گنجي شافعي، در کتاب کفايت الطالب،

    ح- ابن صباغ مالکي، در کتاب فصول المهمه، صحفه ي 123،

    و بسياري ديگر.