جنگ تبوك











جنگ تبوک



موقعي که اسلام ظهور کرد بر روي زمين دو قدرت بزرگ ايران و رُم وجود داشت. سپاهيان رومي در جنگ بسيار باتجربه بودند و در همان زمان در جنگ با ايرانيان موفقيتهايي به دست آورده بودند.

سوريه و قسمت شرقي درياي مديترانه از مستعمرات روم و تحت حکومت بيزانس (رُم شرقي) بودند. قلعه هاي جنگي تبوک بين مرز سوريه و سرزمين حجر قرار داشت.

رشد سريع اسلام و فتوحات شايان توجّه مسلمانها در عربستان امپراطور رُم را وادار کرد تا براي جلوگيري از پيشرفت اسلام چاره اي بيانديشد. بنابراين آنها تصميم گرفتند تا به مسلمانها حمله نموده، خاطر خود را از نگراني راحت کنند. چنين گزارشاتي به وسيله ي کاروانهاي تجارتي به مدينه منتقل مي شد. حضرت پيغمبر چند نفري را به مکه و اطراف مدينه فرستاد تا هر کس به خدا و روز قيامت ايمان دارد در مدينه حاضر و آماده ي جنگ باشد. اين دعوت با حسن قبول مسلمانها مواجه و مردم بسياري حدود سي هزار نفر جمع شدند تا عليه دشمن جنگ نمايند.

اين لشکرکشي براي مسلمانها رنج و زحمت فراواني دربرداشت،

[صفحه 49]

زيرا هوا بسيار گرم و آنها مجبور بودند که مسافت زيادي را در منطقه حارّه طي نمايند تا به تبوک جايي که معمولاً روميها اردو مي زدند برسند و همچنين آن وقت، فصل خرمن و برداشت محصول بود. از اين رو آن جنگ را سخت يافتند.

ميان اصحاب پيغمبر چند نفري دورو (منافق) وجود داشت که با خرابکاري مسلمانها را از پشت خنجر مي زدند. آنها کوشش مي کردند تحت بهانه هايي مثل گرمي هوا، دوري مسافت و کثرت نفرات دشمن مسلمانها را دلسرد نمايند ولکن کوشش آنها بيهوده بود. وقتي فهميدند پيغمبر (ص) تصميم گرفته است تا عازم جنگ شود.آنها نقشه مي کشيدند تا در غياب او به خانه اش حمله برده و خانواده اش را در خارج مدينه توقيف نمايند. پيغمبر به نقشه هاي آنها پي برد و بر آن شد که امام علي (ع) را به عنوان سرپرست خانواده اش در مدينه نگاه دارد تا از آنها مواظبت نمايد. سپس خود را مجهز نمود تا رهسپار تبوک گردد.

منافقين از توقف امام علي (ع) در مدينه ناخشنود بودند. بنابراين شروع کردند به شايعه پراکني اين چنين: «علي از پيغمبر دستور يافت تا در اين جنگ پر زحمت شرکت کند و چون اين جنگ در حقيقت غيرقابل تحمل است از فرمان پيغمبر سرپيچي کرده و پيغمبر از او ناراضي است.» امام علي (ع) براي رفع اين اتهام ماجرا را در حضور پيغمبر شرح داد و تقاضاي شرکت در جنگ نمود. پيغمبر به علي فرمود: «اي برادر به مدينه برگرد زيرا هيچ کس جز من و تو نمي تواند مدينه را حفظ نمايد و تو بايستي از خانواده در غياب من محافظت نمايي.»

سپس اضافه فرمود: «آيا راضي نيستي که نسبت تو با من مثل نسبت هارون در مقايسه با حضرت موسي باشد؟ جز اينکه بعد از من

[صفحه 50]

پيغمبري ظهور نخواهد کرد.»[1] .

بالاخره سپاه پيغمبر با زحمتهاي تحمل ناپذيري به تبوک وارد شد.

مايه ي تعجب آنها بود وقتي که حول و حوش آنجا هيچ اثري که از وجود سربازان دشمن دلالت کند ديده نشد. به نظر مي رسيد آنها ترجيح داده اند تا سربازانشان را به داخل مملکت بازگردانند و يا احتمالاً گزارش اوليه که به مسلمانان در مدينه داده شد دروغ بوده است.

پيغمبر حدود 20 روز در آنجا توقف فرمود و خبري از دشمن نشد. اما در همان زمان با رؤساي قبائل مختلف قراردادهايي منعقد نمود زيرا آنها مسيحيان با نفوذي بودند که ممکن بود روميها در آينده از آنها استفاده نمايند. پيغمبر اسلام ضمن مشورت با اصحاب خود به سوي مدينه مراجعت نمودند.

اگرچه تعدادي از منافقين تصميم به کشتن او گرفتند و در راه برگشت شترش را در دامنه ي دره اي رَم دادند اما نقشه ي آنها آفتابي شد و پيغمبر جان سالم به در بردند.

اگرچه اين لشکرکشي نتيجه اي نداد اما هر آشنا و بيگانه فهميد که قدرت اسلام تا آنجا رسيده است که مي تواند با بزرگترين قدرت جهان (امپراتوري رُم) مسلحانه رو به رو شود. در نتيجه بسياري از رؤساي

[صفحه 51]

سرسخت قبائل عرب نزد پيغمبر حاضر شدند و به او ايمان آورده خود را به (شريعت) خدا تسليم نمودند.

از طرف ديگر مسلمانان به تجربه رساندند وقتي در آينده عازم به فتح سوريه شوند چگونه با مشکلات دست و پنجه نرم کنند.

[صفحه 52]


صفحه 49، 50، 51، 52.








  1. الف- محمد بن يوسف گنجي، در کتاب کفايت الطالب، فصل دهم،

    ب- شيخ سليمان بلخي، در کتاب ينابيع الموده، فصل ششم،

    ج- ابن کثير، در کتاب تاريخ،

    د- سبط ابن جوزي، در کتاب تذکره، صفحه ي 12،

    ه- امام احمد حنبل، در کتاب مناقب.