امام علي و پاسداري از حقوق مردم











امام علي و پاسداري از حقوق مردم



پيرمرد نابينايي که گدايي مي کرد از راه مي گذشت، اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اين چيست؟ گفتند: اين امير مؤمنان مردي نصراني است. فرمود: از او کار کشيديد و اينک که پير شده و از پا افتاده کمک خود را از او دريغ مي داريد! از بيت المال خرجي او را بدهيد.[1] .

امام مجتبي عليه السلام فرمود: چون علي عليه السلام طلحه و زبير را شکست داد مردم همه گريختند و در راه بر زن بارداري گذشتند و او از ترس وضع حمل کرد و کودک زنده به دنيا آمد و چندي دست و پا زد و جان داد و پس از او مادرش از دنيا رفت. علي عليه السلام و ياران از آنجا گذشتند و آن زن و کودک را ديدند که روي زمين افتاده اند، از حال آنان پرسيد، گفتند: او باردار بود و چون جنگ و هزيمت را ديد ترسيد و بچه انداخت. حضرت پرسيد: کدام يک زودتر مرده اند؟ گفتند: کودک پيش از مادر مرده است.

حضرت شوهر آن زن را که پدر کودک مرده بود فراخواند و بر اساس قانون ارث دو ثلث ديه را به و پرداخت و براي مادر او (که مرده بود) يک ثلث سهم قرار داد، آنگاه از ارث آن زن مرده، از کودک خود که ثلث ديه بود نصف آن را به شوهر داد و باقي را به خويشان آن زن داد، و نيز از ديه آن زن نصف آن رامکه دو هزار و پانصد درهم بود به شوهر داد و دو هزار و پانصد درهم ديگر را به خويشان آن زن داد، زيرا جز همان کودکي که انداخته بود فرزند ديگري نداشت و همه اين مبالغ را از بيت المال بصره پرداخت نمود.[2] .

طبري به سند خود از امام باقر عليه السلام روايت کرده که فرمود: رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلم پس از فتح مکه خالد بن وليد را براي دعوت نه براي جنگ به سويي فرستاد و قبايلي از عرب به نامهاي سليم و مدلج و چند قبيله ديگر نيز با او بودند و همگي به غميصاء- که محل آبي بود براي بني جذيمة بن عامر بن عبد مناة بن بن کنانه- فرود آمدند. بني جذيمه در زمان جاهليت عوف بن عبد عوف ابوعبدالرحمن بن عوف و فاکة بن مغيره را که تاجر بودند و از يمن بر آنها وارد شده بودند کشته و اموالشان را گرفته بودند، و چون اسلام پيروز شد و رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلم خالد بن وليد را فرستاد، وي حرکت کرد تا به آن مکان رسيد، چون خالد را ديدند سلاح برگرفتند، خالد به آنها گفت: سلاح را زمين بگذاريد که مردم مسلمان شده اند.

مردي از بني جذيمه گويد: چون خالد ما را گفت که سلاحها را زمين بگذاريد، يکي از ما که جحدم نام داشت گفت: واي بر شما اي بني جذيمه، اين خالد است، به خدا سوگند که پس از فرو نهادن سلاح جز اسارت و پس از اسارت جز زده شدن گردنها نخواهد بود، به خدا سوگند من هرگز سلاحم را زمين نخواهم نهاد. گروهي از قومش او را گرفته، گفتند: اي جحدم، مي خواهي خون ما را بريزي؟ مردم مسلمان شده اند و جنگ فرو نشسته و مردم در امنيت به سر مي برند! و او را رها نکردند تا سلاحش را گرفتند و همگي بر اساس حرف خالد سلاحها را فرو گذاشتند. آن گاه خالد دستور داد همه را گرفتند و دستهايشان را بستند و تيغ برکشيد و به جان آنان افتاد و عده اي از آنها را کشت.

چون خبر به رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلم رسيد دستها را به آسمان برداشت و گفت: خداوندا، من به پيشگاه تو از اين کار خالد بيزاري مي جويم. سپس علي عليه السلام را فرا خواند و فرمود: اي علي، به نزد آنان برو و به کارشان رسيدگي کن و امر جاهليت را زير پا بنه.

علي عليه السلام با مقداري مال که رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلم به او داده بود به سوي آنان رفت و ديه کشتگان و جريمه اموالي را که از آنان تلف شده بود پرداخت؛ حتي پول ظرفي را که در آن به سگ آب مي دادند پرداخت نمود و مقداري اضافه آمد، علي عليه السلام فرمود: آيا هنوز خون و مالي مانده که جريمه آن پرداخت نشده باشد؟ گفتند: نه، فرمود: من بقيه اين مال را احتياطا ميان شما تقسيم مي کنم تا اگر موردي باشد که رسول خدا و يا شما ندانسته باشيد جريمه آن پرداخت شده باشد.

پس از انجام اين کار خدمت رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلم بازگشت و او را از ماجرا باخبر ساخت، فرمود: کار درست و نيکويي کردي. آن گاه پيامبر صلي اللّه عليه و آله و سلم رو به قبله ايستاد و دستها را به آسمان برداشت به گونه اي که سپيدي زير بازوهاي حضرتش ديده مي شد و سه بار عرضه داشت: خداوندا، من به پيشگاه تو از اين کار خالد بن وليد بيزاري مي جويم.[3] .

در خبر آمده که پيامبر صلي اللّه عليه و آله و سلم خالد بن وليد را براي جمع آوري صدقات بني جذيمه از بني المصطلق ارسال داشت و خالد به جهت سابقه ريخته شدن خوني که ميان او و آنان وجود داشت آنان را دستگير کرد و عده اي از آنان را کشت و اموالشان را ربود. چون خبر به پيامبر صلي اللّه عليه و آله و سلم رسيد دست به آسمان برداشت و گفت: خداوندا، من به پيشگاه تو از آنچه خالد کرده بيزارم، و گريست سپس علي را فرا خواند و با مقداري مال او را به سوي آن قبيله فرستاد و فرمود تا ديه مردان کشته شده و عوض مالهاي ربوده شده آنان را بپردازد. امير مؤمنان عليه السلام همه آنها را پرداخت حتي پولهايي براي ظروف آب سگها و ريسمانهاي چوپانان داد، و باقي مانده مال را به خاطر ترس زنان و وحشت کودکان و کارهاي ديگري که شده و خبر داشتند يا نه و براي آنکه از رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلم راضي باشند به آنان پرداخت نمود.[4] .

در «مصباح الانوار» گويد: يکسال بود که امير مؤمنان عليه السلام هوس جگر سرخ شده با نان تازه داشت، در يکي از روزها که روزه بود اين مطلب را با امام حسين عليه السلام در ميان گذاشت و امام آن را تهيه نمود. هنگام افطار که ظرف غذا را نزد حضرتش برد سائلي بر در خانه رسيد. امير مؤمنان عليه السلام فرمود:پسرم، اين را براي سائل ببر تا ما در روز قيامت اين نکته را در نامه عمل خود مشاهده نکنيم که:

اذهبتم طيباتکم في حياتکم الدنيا و استمتعتم بها.[5] .

«شما بهره هاي پاکيزه و لذيذ خود را در زندگاني دنياتان برديد و از آنها کامياب شديد»[6] .









  1. وسائل الشيعه 49:11.
  2. وسايل الشيعه 393:17.
  3. تاريخ طبري 66:3.
  4. سفينة البحار 206 ماده خلد.
  5. سوره احقاف:20.
  6. نقل از امام علي بن ابيطالب عليه السلام، ص826 -823.