حسادت و بي تحملي زنان











حسادت و بي تحملي زنان



دو نفر با هم دوست بودند، که يکي از آن دو هنگام وفاتش به ديگري گفت: من از دنيا مي روم ولي دختر صغيري دارم که فکرم را ناراحت ساخته است، او را به تو مي سپارم که خوب از وي مراقبت نموده، و تربيت نمايي.

دختر در خانه دوست پدرش بزرگ شد، و به جمال و زيبائي رسيد... زن آن مرد از جمال و کمال دختر به وحشت افتاده، و لذا روزي که شوهرش به مسافرت رفته بود، زنان همسايه ها را با خود هم آهنگ ساخت، و با انگشتش به کمک زنان همسايه، بکارت آن دختر بيچاره را که در اختيار وي به امانت گذاشته بود، زايل کرد!! و چون شوهرش از سفر برگشت، با يک برنامه ريزي حساب شده دختر را به خلاف عفت متهم ساخته، و همان زنان را به عنوان شهود معرفي نمود!!

قضيه به خليفه زمان عمر بن خطاب کشيده شد، و او از داوري عاجز مانده و از علي عليه السلام کمک خواست، حضرت علي عليه السلام نيز در مسند قضاوت نشسته، و از زن شاهد و بينه طلب کرد و زن نيز همان همسايه ها را به عنوان شاهد در تأييد اتهامش معرفي نمود.

علي عليه السلام در اين هنگام شمشيرش را از نيام کشيد و روبروي خود قرار داد، و سپس هر يک از زنان را جداگانه در اتاقي بازداشت نموده، و شروع به محاکمه فرموده، و ابتدا از زن همان مرد پرسيد حقيقت را بگويد، ولي وي از سخنان اولش عدول نکرد!! و به بازداشتگاه بازگشت.

سپس شاهد اول را آوردند، حضرت فرمود:

مرا مي شناسي؟ من علي بن ابي طالب هستم، و اين شمشير من است، زن آن مرد سخناني را گفت و رفت... تو اگر راست نگويي با اين شمشير خونت را جاري مي کنم!!

زن چون اوضاع را مساعد حال خود نديد، خطاب به عمر گفت: اي اميرالمؤمنين! به من امان مي دهي؟

علي عليه السلام فرمود: حرفت را بزن و راست بگو.

زن گفت: واقعيت امر اين است که آن زن چون زيبايي و جمال دختر را ديد، ترسيد که شوهرش سرانجام با وي ازدواج کند، و لذا به او شراب خورانيد، و به کمک ما،با انگشتش بکارت او را زايل کرد.

علي عليه السلام فرمود: الله اکبر من بعد از دانيال نبي، اولين کسي هستم که ميان شهود فاصله انداخته و حقيقت را کشف کردم، آنگاه دستور داد: براي زن هشتاد تازيانه به عنوان حد قذف زدند، و براي آن جنايت نيز چهارصد درهم براي همگي آنان تعيين فرمودند و سپس دستور دادند مرد اين زن را طلاق داده، و با آن دختر ازدواج نمايد!

عمر گفت: يااباالحسن! جريان دانيال چيست؟

حضرت آن را مشروحا بيان داشت که به اختصار از نظرتان مي گذرد:

«دانيال» چون پدر و مادر خود را از دست داده بود، در آغوش پر مهر پير زني پناه گرفته بود، در زمان او پادشاهي بود که دو نفر قاضي داشت و آن قاضي ها رفيقي داشتند که خيلي امين و صالح بود، و آن مرد نيز زني داشت بسيار با جمال و متدين...

روزي پادشاه خطاب به آن قاضي ها گفت: مردي درستکار و امين مورد نياز است...آنان رفيق خود را معرفي کردند...مرد متدين هنگام مسافرت خطاب به قاضي ها گفت:در امور خانواده ام کوشا باشيد! و بدين طريق گرگها را به خانه اش مسلط ساخت.

قاضي ها پس از مسافرت رفيقشان، براي کمک و سرکشي به خانواده او بر در منزلش مي آمدند... و از اين راه عاشق زن او شده و او را به عمل خلاف دعوت کردند!!چون زن خواسته آنان را بر نياورد، آنان به دروغ شهادت دادند که فلان زن زنا کرده است. پادشاه چون به قاضي هايش اعتماد داشت، شهادت آنان را پذيرفته و شديدا متأثر گشت، ولي سفارش نمود که اجراي حد پس از سه روز انجام گيرد، و از طرف پادشاه اعلان شد که براي سنگسار فلان زن عابده در محل معين پس از سه روز آماده گردند!!

پادشاه با وزير در اين باره مشورت مي کرد، ولي چاره اي پيدا نشد!! سرانجام روز سوم وزير بيرون رفته و دانيال را با بچه هاي ديگر مشاهده نموده که به بازي مشغول بودند، و در آن بازي دانيال به ساير بچه ها مي گفت: بيائيد من بعنوان پادشاه باشم، و تو فلان زن عابده، و آن دو نفر قاضي شاهد باشند، سپس شمشيرش را که از ني درست کرده بود، مقابلش گذاشت، و قاضي ها را از هم جدا کرد، و آنها را به محاکمه کشانيد، و چون آن دو به يک صورت شهادت ندادند، حکم اعدام آن دو قاضي را صادر کرد...

وزير با خوشحالي مراجعت نمود و جريان را به پادشاه رسانيد، و پادشاه طبق همان برنامه قاضي ها را احضار نموده و به طور جداگانه از آنان سؤالاتي نمود مثلا:

زن با چه کسي زنا کرد؟ و چه وقت زنا کرد؟ در چه روزي؟ در چه ساعتي؟ و در چه مکاني؟!

چون حقيقت روشن گشت، و اختلاف شهادت، فساد دروني آنان را فاش نمود، پا شده به مردم اعلان کرد: اي مردم چون اين دو قاضي باعث آبروريزي زن عابده شده، و به دروغ شهادت داده، و او را به زنا و عمل خلاف عفت متهم ساخته اند،براي تماشاي اعدام آنان حاضر شويد، و سپس آن دو را اعدام کرد.[1] .

در اينجا به اين احاديث و قضاياي تاريخي بسنده نموده، و از آوردن ساير احاديث و شواهد ديگر خودداري مي نماييم و نتيجه مي گيريم که علي عليه السلام در دوران خانه نشيني اش پيوسته به داد خلفا رسيده و اشتباهات آنان را جبران مي کرد، و از حقوق مردم و ستمديدگان دفاع مي فرمود...

و از اين قضيه و حديث حضرت امام صادق عليه السلام نيز نتيجه گرفته و به مسئولين قضايي هشدار مي گردد که از اعتماد صد در صد به مسئولين و دست اندکاران و قضات خويش اجتناب نموده، و بدانند که آنان مصون از خطا نبوده،و در مواردي ممکن است گرفتار هواهاي خود گرديده و با آبروي مردم بازي کنند.[2] .









  1. فروع کافي ج7 ص425 ح 9 وسائل الشيعه ج18 ص203 ح1 بدون شرح قضيه دانيال.
  2. آفتاب ولايت، ص326-324.