اعتراف خليفه سوم به اعلميت علي
در زمان عثمان دو نفر زن و مرد اسير، که برده بودند، رابطه نامشروع برقرار کردند، و چون زن اسير شوهر داشت و حامله بود، هنگام زايمان او فرا رسيد، و پسر بچه اي به دنيا آورد، در مورد نوزاد، هم شوهر زن، و هم آن مرد زناکار ادعا داشتند، و عثمان از جواب مسأله عاجز ماند. سرانجام به مولاي متقيان مراجعه نموده و حضرت فرمودند: من در ميان آنان همانند رسول خدا حکم مي کنم که فرمودند «بچه مال پدر است، و براي زناکار سنگي است.»[1] سپس دستور داد به هر کدام از آن زن و مرد پنجاه تازيانه زدند.[2] . و در يک مخاصمه ديگر که مردي زنش را طلاق داده بود، و سپس مرد در حال عده زن از دنيا رفته بود، و زن ادعاي ارث مي کرد، خليفه نتوانست حکم مسأله را بيان کند!! و موضوع را به اطلاع علي نرسانيد و در خواست رفع مشکل نمود. علي عليه السلام فرمود: «تحلف انها لم تحض بعد ان طلقها ثلاث حيض و ترثه...» زن بايد براي اثبات ادعايش سوگند بخورد که بعد از طلاق سه بار خون حيض نديده است و در آن صورت مي توان ارث ببرد. زن براي ادعاي خودش به همان کيفيت سوگند خورد، و از شوهر متوفايش ارث برد[3] و بالاخره در يک مورد حساس ديگر، مردي جمجمه مرده اي را به دست گرفته، و به حضور عثمان آورد و گفت: شما اعتقاد داريد که: اين، در عالم قبر معذب است، و من دست خود را بر روي آن مي گذارم، در حالي که کوچکترين حرارتي از آن احساس نمي کنم. عثمان هيچگونه جوابي نداشت، و با تواضع تمام به دنبال علي عليه السلام فرستاد... علي فرمود: چوب مخصوص کبريت و سنگي را آوردند، در حالي که چشمان نگران عثمان و تمام حضار خيره شده بود، حضرت آن چوب را به سنگ زد، و آتشي را پديدار ساخت و به مرد سائل گفت: دست خود را روي سنگ و چوب بگذار، آن مرد اطاعت کرد. حضرت سؤال فرمود: آيا اين دفعه اثر حرارت را در آنها احساس مي کني؟ مرد با تمام شرمندگي گفت: بلي... «لو لا علي لهلک عثمان» اگر علي نبود عثمان هلاک مي شد.[4] . اين دو نمونه از قضاياي تاريخي که ذکر شد مي رساند که خليفه سوم نيز اعلميت علي را تأييد نموده و مشکل علمي خود را از طريق او برطرف مي ساخته است.[5] .
خليفه سوم عثمان بن عفان هر چند با اميرالمؤمنين علي عليه السلام رابطه حسنه نداشته، و غرور و حسادت ديرينه اش وي را از علوم سرشار آن حضور محروم ساخته است، و دار و دسته امويان نيز از سوي ديگر دور او را گرفته، و به اين فاصله افزوده اند، ولي در موارد معدودي ضرورتهاي اجتماعي و سياسي باعث شد که دست به سوي علي عليه السلام دراز نموده، مشکل خود را بر طرف سازد.