زبان معلم را از پشت گردن در آوردند











زبان معلم را از پشت گردن در آوردند



ابويوسف يعقوب بن اسحاق معروف به اين سکيت از علماي بزرگ ادبيات عرب است. متوکل خليفه عباسي در زمان وي مي زيست، او درخواست کرد، آن عالم بزرگ شيعي بر فرزندان خليفه به نام هاي معتز و مؤيد تدريس و تعليم نمايد.

ابن سکيت اين پيشنهاد و درخواست را پذيرفت،

و بر فرزندان خليفه تدريس کرد، و آنان را به رشد و کمال نسبي رساند، تا جايي که خليفه به وجود فرزندانش افتخار مي کرد!

متوکل روزي معلم فرزندانش را احضار کرد، و از او قدرداني نموده، و مجلسي را به احترام وي ترتيب داد. او آنچنان به بچه هايش به ديده احترام و کمالمي نگريست که از ابن سکيت سؤال کرد: راستي بگو ببينم فرزندان من در پيش تو محترمند يا فرزندان علي عليه السلام «حسن و حسين»؟!!

ابن سکيت گفت: چه مقايسه احمقانه اي متوکل! تو فرزندانت را با سروران اهل بهشت مقايسه مي کني؟ حسنين کجا و پسران تو کجا؟ بيا اقلا از غلام اميرالمؤمنين قنبر بپرس. سوگند به خدا قنبر غلام علي عليه السلام در پيش من از تو و فرزندانت به مراتب بهتر و والاتر است!!

سخن ابن سکيت قلب خليفه مغرور و متکبر را داغدار کرد، و او نتوانست اين حقيقت تلخ را بپذيرد و لذا عوض قدرداني از آن معلم آگاه دستور داد:

«سلو لسانه من قفاه ففعلموا فمات»

«زبان حقگوي معلم را از پشت گردنش در بياوريد!»

و مزدوران بي درنگ امر خليفه را اجرا کردند، و ابن سکيت به شهادت رسيد.[1] .

قابل ملاحظه است که اين عالم آگاه و متدين در راه محبت علي و اولاد پاک آن حضرت به شهادت رسيده، و جانش را در طبق اخلاص گذاشت، و به راهيان راهش نشان داد که: گذاشتن از جان آسان تر است تا گذاشتن از علي عليه السلام و ولايت او![2] .









  1. سفينة البحار ج1 ص636.
  2. نقل از آفتاب ولايت ص187.