ياد علي در حال احتضار
سرانجام عبدالله در صفين شهيد شد، او لحظات آخر عمرش را مي گذرانيد، و فقط رمقي در جان داشت، ناگاه اسود بن طهمان خزاعي در حال احتضار وي را شناخته و به کنارش آمد و گفت: خدا تو را رحمت کند، اگر مي توانستم تو را از مهلکه نجات مي دادم، و يا همراه تو شهيد مي شدم، ولي چه کنم دستم کوتاه است... اگر وصيتي داري به من بگو. «عبدالله» زبان بگشود و بگو. «اوصيک بتقوي الله، وان تناصح اميرالمؤمنين، و تقابل معه حتي يظهر الحق او تلحق بالله، و ابلغ اميرالمؤمنين عني السلام...» سفارش من به تو پس از پرهيزکاري اين است که: خير خواه اميرالمؤمنين باشي، و در کنار او با دشمنش بجنگي، تا خداوند حق را پيروز کند، و يا در اين مسير تو به شهادت برسي، سلام مرا به مولايم اميرالمؤمنين برسان... چون علي از شهادت عبدالله بديل آگاه گشت، براي وي استرحام نموده و از نقش وي قدرداني کرد.[1] .
شخص ديگري به نام عبدالله بديل از افسران ارشد آن حضرت در جنگ صفين حضور داشت، وي در اکثر حمله ها فرماندهي سپاهيان حق را به عهده گرفته، و بر دشمن کور دل و ستمگر مي تاخت و آن چنان شجاعت ها نشان مي داد که معاويه و سپاهش را مرعوب مي ساخت!