مقايسه سياست علي با عمر در شوراي شش نفري











مقايسه سياست علي با عمر در شوراي شش نفري



عمر هنگام وفاتش وصيت کرد که: از ميان شش نفر صحابه بزرگ پيامبر، يکي را به عنوان خليفه برگزييند. و آن شش نفر را مأمور ساخت در مجلس خصوصي به بحث و تحليل نشسته، پس از گفتگوي لازم، از ميان خود يکي را انتخاب نمايند، و هر گاه کسي از آنان با انتخاب اکثريت شورا مخالفت نمايد، گردنش را بزنند!! افراد شوراي عمر عبارت بودند از: -1 «علي بن ابي طالب عليه السلام»، -2 «عثمان بن عفان» -3 «عبدالرحمن بن عوف» -4 «سعد بن ابي وقاص» -5 «طلحة بن عبيدالله» -6 «زبير بن العوام» در اين ميان «حق و تو» با «عبدالرحمن بن عوف» بود.

در مورد افراد شورا و واگذاري حق و تو به عبدالرحمن در ميان مردم بحث و گفتگو بود، از آن جمله عبدالله بن عباس که مردي سياسي و با نفوذ و عالم بود،و به مولاي متقيان ارادت خاصي داشت، عرض کرد: «ذهب الامر منا» يعني در اين شورا علي عليه السلام هرگز به خلافت نخواهد رسيد!! زيرا ترکيب شورا از افراد مذکور طوري بود، که بر ضد علي عليه السلام تشکيل شده بود، و خود اميرالمؤمنين علي عليه السلام در خطبه «شقشقيه» به آن اشاره مي کنند.[1] .

در اينجا اين سؤال پيش مي آيد که: اگر علي مرد سياسي است چگونه در مجلس شوراي شش نفري شرکت مي کند که مي داند موفق نخواهد شد؟

جوابش از خود علي بن ابي طالب است، که مي خواهد تفاوت سياست خود را با سياست عمر به مردم نشان دهد، و آيندگان در آن مورد داوري کنند، و يقين کنند که ولايت و خلافت علي عليه السلام از جانب خدا بوده، اما خلفاي غاصب با انواع شيطنت ها و دسيسه بازي ها حق را از صاحب حق گرفتند!! زيرا آنان گفته بودند: پيامبر خدا فرموده است:

«ان النبوة والامامة لا يجتمعان في بيت!»[2] .

رسالت و امامت هرگز در يک خانواده جمع نمي گردد!!

و از طرفي عمر گفته بود: اهل شوري اهل بهشت هستند، و پيامبر هنگام وفاتش از آن راضي بود.

و از طرفي با يکايک آنان صحبت مي کند، و به طلحه مي گويد: پيامبر از تو ناراضي بود!![3] .

و سپس به ابوطلحه انصاري مي گويد: هر کدام از اين اهل شورا که با اکثريت مخالفت نمايد گردن او را بزن!

علي عليه السلام مي فرمايد: من در شورا شرکت کردم که ثابت کنم اينها دروغ مي گويند! اينها چنان منحرفند که به پيامبر خدا به دروغ نسبت حديث مي دهند! تا خلافت مرا غصب کنند، بايد مردم بدانند که چگونه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اجتماع نبوت و امامت را در يک خانواده ممنوع مي داند و از سوي ديگر همين راويان دروغگو مرا جزو همان شوراي شش نفري براي انتخاب خليفه قرار مي دهند.[4] .

عمر از يک سو اهل شورا را اهل بهشت دانسته، و مورد رضايت پيامبر معرفي مي کند، و از طرف ديگر دستور مي دهد: گردن مخالف را بزنيد!! او چگونه مي گويد پيامبر از شما راضي بود، و بعد مي گويد پيامبر از طلحه ناراضي بود؟![5] .

خوانندگان عزيز خود مي توانند در اين موارد داوري کنند، و ملاحظه فرمايند آيا خلفاي ديگر سياسي تر بودند يا علي بن ابي طالب؟ آيا آنان مي گفتند اگر علي نبود ما هلاک مي شديم يا مولاي متقيان؟! آيا آنان متناقض حرف مي زدند يا علي بن ابي طالب؟

و بالاخره اميرالمؤمنين علي عليه السلام در جواب شيطنت هاي معاويه که او را مرد سياست و حيله گر ناميده اند، مي فرمايند:

«والله ما معاوية بادهي مني، ولکنه يغدر ويفجر ولو لا کراهية الغدر لکنت من ادهي الناس»[6] .

سوگند به خدا که معاويه در ميدان سياست و تدبير بر من برتري ندارد، منتهي او مرد خيانت و دروغ است، و هرگز به عهد و پيمان خود وفا نمي کند، و اگر نبود اين که حيله گري روا نيست، من از همه مردم روي زمين زيرک تر بودم.

از مجموع مطالب اين قسمت نتيجه مي گيرم که علي عليه السلام در ميدان سياست نيز رقيب و نظيري نداشته و ندارد، و او بر خلفا و ديگران مقدم بوده است، با اين تفاوت، که سياست علي محدود به قوانين اسلام و شرع بوده، و هرگز از آن تجاوز نمي کرد، ولي ديگران هيچ محدوديتي نداشته، و هر چه را مصلحت خود تشخيص مي دادند، بي درنگ آن را پياده مي کردند، خواه مشروع بوده باشد يانه![7] .









  1. خطبه سوم نهج البلاغه.
  2. شرح ابن ابي الحديد ج1 ص189.
  3. کامل ابن اثير ج3 ص 66 کنزالعمال ج5 ص715 به بعد.
  4. انا اعلم ذلک (من اين را مي دانم که از خلافت محروم مي شوم و ديگري انتخاب مي گردد) ولکني ادخل معهم في الشوري لان عمر قد اهلني الان للخلافة وکان قبل ذلک يقول: ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال: ان النبوة والامامة لا يجتمعان في بيت فانا ادخل في ذلک لاظهر للناس مناقضة فعله لروايته!!!.
  5. شرح خطبه شقشقيه در شروح نهج البلاغه از جمله ابن ابي الحديد ج1 ص185 به بعد و ج20 ص21.
  6. نهج البلاغه خطبه191 ص648 فيض الاسلام.
  7. نقل از آفتاب ولايت، ص133-131.