اسلام را پذيرفتند











اسلام را پذيرفتند



قومي از يهوديان نزد خليفه دوم آمدند و گفتند: «آمديم تا از تو مطالبي را بپرسيم، اگر صحيح جواب دادي مسلمان مي شويم و از تو متابعت مي کنيم؛ خليفه گفت: هر چه مي خواهيد بپرسيد؟ گفتند: ما را از قفلهاي آسمان هفت گانه و کليدهاي آن آگاه کن؛ از قبري که صاحبش را گردش داد مطلع ساز؛ از کسي که قومش را انذار داد نه از جن بود و نه از انس خبر ده، مکاني که آفتاب فقط يک بار بر آن تابيد و ديگر بر آن نتابيد نام ببر؛ از پنج جانداري که در رحم خلق نشدند آگاه کن، از يک و دو و سه و چهار و پنج و شش و هفت و هشت و نه و ده و يازده و دوازده تا توضيحات لازم را بده».

خليفه سرش را به زير انداخت و چشمان خود را باز کرد و گفت: از من مطالبي مي پرسيد که نمي دانم ولي پسر عموي پيامبر همه سئوالهاي شما را جواب خواهد داد.

پس کسي را فرستاد خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام و از او خواست بيايد و جواب سؤالهاي يهوديان را بده؛ حضرت وقتي تشريف آوردند، خليفه گفت: اي اباالحسن! اين قوم يهود از من مسائلي را پرسيدند که براي هيچ يک از آنان پاسخي ندارم.

آنان گفتند: اگر جواب صحيح را بگويي اسلام مي آوريم، حضرت به آنان فرمود: اي قوم يهود! سئوالات را بپرسيد، آنان همان سئوالات را دوباره تکرار کردند و حضرت فرمود: غير از اينها سئوالات ديگري نداريد؟ عرض کردند: نه اي پدر حسن عليه السلام و حسين عليه السلام.

حضرت فرمود: «قفلهاي آسمان هفتگانه شرک به خدا است و کليدش گفتن «لا اله الا الله»؛ اما آن قبري که صاحبش را گردش داد، ماهي بود که يونس را در هفت دريا سير داد؛ آنکه قومش را انذار داد، نه از جن بود و نه انس، مورچه اي بود که با حضرت سليمان بن داود صحبت کرد؛ آن مکاني که يک بار آفتاب بر آن تابيد و ديگر نتابيد دريا بود که خداوند حضرت موسي عليه السلام را از آن نجات داد و فرعون و پيروانش را در آن غرق کرد (وقتي دريا شکافته شد آفتاب تابيد و بعد از غرق شدن فرعونيان دريا به هم آمده و ديگر آفتاب بر آن نتابيد)؛ آن پنج موجودي که در رجم خلق نشدند: حضرت آدم و حوا و عصاي موسي و شتر صالح و گوسفندي که عوض حضرت اسماعيل ذبح و قرباني شد، مي باشند.

اما جواب آن دوازده تا اين است: يک، خداست؛ دو تا، آدم و حوا مي باشند؛ سه تا، جبرئيل و ميکائيل و اسرافيل است؛ چهار تا، تورات و انجيل و زبور و قرآن است؛ پنج تا، پنج نماز واجب شبانه روزي مي باشند؛ شش، آن کلام خداست که آسمان و زمينرا در شش روز خلق کرد؛ هفت، هشت، قول خداست که مي فرمايد: «و يحمل عرش ربک فوقهم يومئذ ثمانيه»: «عرش پروردگار تو را بر فراز ايشان در آن روز هشت تن در بر دارند.»،[1] .

نه، آن آيات و معجزات بود که موسي بن عمران داشت. اما ده، آن قول خداست: «وواعدنا موسي ثلاثين ليلة و أتممناها بعشر»: «و وعده کرديم با موسي سي شب و تکيل آن به ده کرديم.»[2] .

اما، يازده قول حضرت يوسف عليه السلام است که به پدرش عرض کرد: «اني رأيت أحد عشر کوکبا»: «اي پدر به خواب، يازده ستاره را ديدم »،[3] .

اما دوازده، آن کلام حق است به حضرت موسي عليه السلام: «اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عينا»: «اي موسي با عصايت بر سنگ بزن، پس دوازده چشمه آب از آن ظاهر شد.»[4] .

هوديان از جواب سئوالاتشان خوشحال شدند و عرض کردند: ما شهادت مي دهيم که خدا يکي است و پيامبر فرستاده خداست و تو پسر عموي رسول خدا مي باشي؛ سپس رو به خليفه کردند و گفتند: ما شهادت مي دهيم که علي عليه السلام برادر رسول خداست و به اين مقام امامت سزاوار است، و همگي اسلام آوردند.[5] .









  1. الحاقه 17.
  2. اعراف:142.
  3. يوسف 4.
  4. بقره:60.
  5. الخصال، ابواب الاثني عشر، ج1 نقل از داستانهايي از زندگاني حضرت علي عليه السلام، ص106.