وصف امام علي از زبان ضرار بن ضمره











وصف امام علي از زبان ضرار بن ضمره



ضِرار بن ضمره صُدّاني که از امراي ارتش علي عليه السلام در صفّين بود پس از مرگ علي عليه السلام بر معاويه وارد شد.

معاويه به او گفت:

علي عليه السلام را براي من وصف کن.

پس ضرار گفت:

مرا از اين امر معاف بدار.

معاويه گفت:

بايد او را وصف کني.

ضِرار گفت:

امّا هنگامي که از وصف او چاره اي نداشته باشم پس سوگند به پروردگار که امام علي عليه السلام بلند همّت و نيرومند بود.

سخنش فضيلت بود و حُکمش عدالت بود.

چشمه علم ازسينه او مي جوشيد و کارهايش گوياي حکمت بود.

از دنيا و شکوهش بيگانه بود و با شب و وحشتش انس داشت.

اشک بسيار مي ريخت و بسيار تفکّر مي نمود.

سر به جِيْب تفکّر فرو مي برد و با خود سخن مي گفت او را خوش و راضي مي کرد از لباس، آنچه که مختصر بود و از غذا آنچه که خشن بود، استفاده مي کرد.

ميان ما مانند يکي از ما بود، و به ما پاسخ مي داد، هرگاه از او مي پرسيديم، به ما خبر مي داد.

با آنکه به ما نزديک بود، سوگند به پروردگار براي هيبتي که داشت ياراي سخن گفتن با او را نداشتيم و به خاطر عظمتش نمي توانستيم با او آغاز به سخن کنيم.

او اهل ديانت را بزرگ مي شمرد،

و مساکين را به خود نزديک مي ساخت.

هيچکس به باطل در او طمع نمي ورزيد،

و ناتوان از عدالت او نااميد نمي گرديد.

شهادت مي دهم او را در يکي از حالاتش در حالي که شب پرده هاي خود را فروهشته بود و ستارگان ميل به غروب داشتند ديدم که:

دست بر ريش خود گذاشته است و مانند مار گزيده به خود مي پيچد و چون غم زده، اشک مي ريخت.

و مي گفت:

اي دنيا، غير من را بفريب،

آيا رو سوي من کَردي، يا به من شوق وزيده اي؟

هيهات هيهات، که دل به تو بندم.

من تو را سه طلاقه کرده ام، که در آن رجعتي نباشد.

زيرا عُمر تو کوتاه و شکوه تو اندک و حقير است. حسرت از اندکي توشه آخرت و دوري سَفَر و وحشتِ راه.

پس معاويه گريست و گفت:

خدا ابوالحَسَن عليه السلام را رحمت کند.

به پروردگار سوگند، او همچنان بود که گفتي.

اي ضرار، اندوه تو بر او چگونه است؟

ضرار گفت:

داراي چشماني هستم که اشک هايش خشک نمي شود و حسرتش به پايان نمي رسد.