حضرت علي محبوبترين بندگان











حضرت علي محبوبترين بندگان



الف - ترمذي روايت کرد از سفيان بن وکيع، و او از عبيداللَّه بن مالک که او گفت:

روزي نزد پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم مُرغي بِريان شده بود،

پس پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

اللّهُمَّ اِئْتِني بِأحَبِّ خَلْقِکَ اِلَيکَ يَأکُلُ مَعي هذا الطّيرَ

(پروردگارا! محبوبترين خلق را به خود نزد من بياور تا با من از اين مرغ بخورد.)

ناگاه علي عليه السلام آمد و با رسول خدا در آن سفره هم نشين گرديد.

ب - ابوالعبّاس، سهل بن سعد و بُرَيدة اسلمي و ابوسعيد خدري و عبداللَّه بن عمر و عمران بن حصين و همه آنها به يک معني از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم روايت کرده اند که پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم در روز خيبر فرمود:

لَاُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلاً يُحِبُّ اللَّه و رسولَهُ و يُحِبُّهُ اللَّهُ و رسُولُهُ، لَيْسَ بِفَرّارٍ و يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَي يَدَيْهِ

(فردا پرچم را به دست مردي خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند و رسول هم او را دوست مي دارند، فرار کننده نيست و خداوند به دست او فتح و گشايش مي کند).

آنگاه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم علي عليه السلام را خواند، در حالي که علي عليه السلام چشم درد، داشت.

پس پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به دو چشم علي عليه السلام آب دهان زد و پرچم را به دست او سپرد، که خداوند به دست علي عليه السلام فتح و ظفر را ميسّر کرد.

اين حديث را همچنين ابوهريره و سعد بن ابي وقّاص و سَلَمة بن اکوَع روايت کرده اند.

مسلم روايت کرد از قتيبة بن سعيد، و او از يعقوب، يعني «ابن عبدالرّحمن قاري» و او از سُهيل، و او از پدرش و او از ابوهريره، که گفت:

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در روز خيبر فرمود:

لأَُعْطِيَنَّ هذِه الرّايَةَ رَجُلاً، يُحِبُّ اللَّهُ و رسولَهُ، يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَي يَدَيْهِ[1] .

(پرچم را به دست مردي خواهم داد که خداوند و رسولش او را دوست مي دارد و به دست او فتح و ظفر مي دهد.)

خليفه دوم گفته است:

من اميري و فرمانروائي را دوست نداشتم، مگر در آن روز به اميد آنکه براي فرماندهي نهائي در جنگ خيبر خوانده شوم.

پس رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم علي بن ابيطالب عليه السلام را فرا خواند و پرچم را به او سپرد و فرمود:

اِمْشِ و لا تَلْتَفِتْ حَتّي يَفْتَحِ اللَّهُ عَلَيکَ

(روان شو و به اين سو و آن سو نگاه مکن تا اينکه پروردگار بر تو فتح و ظفر دهد.)

پس علي عليه السلام اندکي روان شد و آنگاه ايستاد و به اين سو و آن سو نگاه نکرد، سپس از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم پرسيد:

با آن مردم با چه چيزي جنگ کنم؟

پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

«قاتِلهُم حَتّي يَشْهَدُوا أنْ لا اِلهَ اِلاّ اللَّهُ و أنَّ مُحَمَّداً رسولُ اللَّهِ، فَاِذا فَعَلُواذلِکَ فَقَد مَنَعُوا مِنْکَ دِماءَهُم و أَمْوالَهُم اِلاَّ بِحَقِّها و حِسابُهُم عَلَي اللَّهِ»

(با آنها جنگ کن تاشهادت دهند که الهي جز خداوند نيست،

و محمّد رسول خداست،

و چون اين کار را انجام دادند، ريختن خون و مال هاي خود را از تو حفظ کرده اند، مگر آنکه بحقّ باشد و حساب آنها بر عهده خداست.)

ج - ترمذي روايت کرد از قتيبة، و او از حاتم بن اسماعيل، و او از بکير بن مسمار، و او از عامر بن سعد بن ابي وقّاص، و او از پدرش، که او گفت:

معاوية بن ابي سفيان به سعد امر کرد و گفت:

چه چيزي تُرا باز داشت که ابوتراب را دشنام دهي؟

سعد گفت:

امّا تا زماني که بياد مياورم سه چيزي را که پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم درباره او گفته است، هرگز او را دشنام نخواهم داد،

و براي من داشتن يکي از آنها از مالکيّت استران و شتران محبوب تر است.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در يکي از جنگ ها علي عليه السلام را جانشين خود قرار داده بود.

پس علي عليه السلام به او فرمود:

اي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مرا بر زنان و کودکان جانشين مي کني؟

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به او فرمود:

اَمّا تَرضي اَنْ تَکُونَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن مُوسي، اِلاَّ أنَّهُ لا نَبِيُّ بَعْدي

(آيا راضي نيستي که براي من بمنزله هارون از براي موسي باشي؟

جز اينکه پس از من پيامبري نخواهد بود.)

و شنيدم از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم که در روز خيبر مي فرمود:

لأَُُعْطِيَنَّ الرّايَةَ رَجُلاً يُحِبُّ اللَّهَ و رسُولَهُ و يُحِبُّهُ اللَّهُ و رَسُولُهُ

(پرچم را به دست مردي خواهم داد که خدا و رسول را دوست مي دارد و پروردگار و رسول هم او را دوست مي دارند.)

سعد گفت:

پس ما به پرچم يورش برديم ولي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

علي را بخوان.

امام علي عليه السلام نزد او آمد، در حالي که چشم درد داشت، پس پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به دو چشم او آب دهان زد و پرچم را به دست او سپرد که خداوند به او فتح و پيروزي عطا فرمود.

و سوّم وقتي که اين آيه نازل شد:

تَعَالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَ اَبْناءَکُم...

(پس بگوئيد بياييد بخوانيم پسرانمان را و پسرانتان را...)

پس رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم، علي عليه السلام و فاطمه عليها السلام و حسن عليه السلام و حسين عليه السلام را فراخواند و فرمود:

اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهْلَ بَيْتي

(پروردگارا اينان خانواده من هستند)









  1. ارشاد مفيد ص 57 -و اعلام الوري ص 62 -و بحارالانوار ج 21 ص 214 -و صحيح بخاري ج 5 ص 171 -و صحيح مسلم ج 2 ص 360.