هماهنگي فلسفه تربيت با فلسفه عصمت











هماهنگي فلسفه تربيت با فلسفه عصمت



از ديدگاه قرآن و نهج البلاغه و ديگر روايات اسلامي، اصلِ «هماهنگي غرائز دروني انسان با واقعيّت هاي خارجي» يک حقيقت به اثبات رسيده است که از حکمت خداوندي ريشه مي گيرد.

اگر غريزه تشنگي داريم پاسخ آن، در طبيعت خداوندي موجو است به نام «آب».

اگر غريزه گرسنگي داريم، پاسخ آن، وجود انواع غذاهاست.

اگر بدن انسان به انواع ويتامين ها نياز دارد، همه ويتامين ها را در طبيعت الهي مي يابد.

و اين حکمت الهي است که انسان ها آنچه را مي خواهند مي يابند،

و به آنچه احتياج دارند پروردگارشان براي آنان فراهم کرده است.

از نظر روح و روان نيز چنين است.

انسان غريزه همسرخواهي دارد و پاسخ آن ازدواج است.

انسان غريزه دانش طلبي دارد و پاسخ آن علوم و کشف حقائق است.

انسان غريزه خداجوئي دارد و پاسخ آن وجود پروردگار هستي است.

پس همه غرائز مادي و معنوي انسان پاسخ دارد

و آفرينش انسان، هدفدار و متناسب با واقعيّت هاي خارجي نظام هستي است.

حال مي پرسيم:

اگر انسان «اُلگو طلب» است،

سمبُل خواه است،

پس الگوها کدامند؟

در مکتب اسلام پاسخ پرسش يادشده روشن است،

زيرا، پيامبران الهي معصومند،

رهبران الهي، امامان راستين معصومند.

حضرت زهرا عليها السلام معصوم است،

معصوم، يعني انسان هاي پاکي که هرگز به گناه آلوده نمي شوند،

نه در حالت توجّه و بيداري اشتباهي مرتکب مي شوند،

و نه در حالت خواب و غفلت، که خدا آنها را حفظ مي کند.

نه گناه و خطايي مرتکب مي شوند و نه خيال گناه در سر مي پرورانند.

پاکِ پاکند،

سالم و بي عيب مي باشند.

همه رفتار و کردارشان حق و با واقعيّت ها هماهنگ است،

هر چه مي گويند،

هر گونه که قضاوت مي کنند.

به هر شکل که عمل مي کنند،

همه بر اساس حق و واقعيّت است؛

فِعل امام معصوم عليه السلام «رفتار»

قول «سخن و گفتار»

سکوت و تقريرشان «کاري در حضورشان انجام مي شود که آن را رد نمي کنند»

همه حجّت است،

دليل و برهان است.

حقِّ حق است،

و راهنماي انسان ها بسوي حقيقت است،

چنين انسان هائي نقش الگوئي دارند،

سرمشق انسان ها مي باشند،

سمبُل حقيقي زندگي هستند.

که ديگر انسان ها مي توانند در راه و رسم زندگي از آنها پيروي کنند،

و جالب اين است که زمين هرگز از وجود چنين الگوهاي کاملي خالي نيست،

پس پاسخ غريزه «سمبل خواهي» و «الگو طلبي» انسان داده شد.

اگر انسان ها در جستجوي الگوهاي کاملي هستند، الگوي کامل وجود دارد.

براي زنان، الگوي کامل فاطمه عليها السلام است، زينب عليها السلام است،

که براي همه انسان ها، سرمشق زندگي مي باشند،

پس هماهنگي غرائز دروني «الگوخواهي» با حقيقت خارجي «وجود معصومين عليهم السلام» هدفداري نظام آفرينش، و هدفداري آفرينش انسان را به اثبات مي رساند،

حال مي شود به بشريتِ در جستجوي الگوها گفت که:

علي عليه السلام را بشناسند،

فاطمه عليها السلام را بشناسيد،

زينب عليها السلام را شناسائي کنيد،

امامان معصوم عليهم السلام را بشناسيد،

که راه و رسم زندگي آنان، پاسخ «غريزه الگوخواهي» شماست،

شما را به حقائق جاويدان راهنمائي مي کنند.

چگونه زيستن!

و چگونه بودن را به شما مي آموزند،

که آنها، الهي اند و همه حرکات و رفتارشان، خدا را به ياد مي آورد،

و نشانه هاي هميشه آشکار پروردگارند.

گفتار و اظهار نظرهايشان حق است،

زلال حقيقت است.

و رفتار و کردارشان نيز از واقعيّت ها و حقائق جاويدان ريشه مي گيرد،

و اين حقيقت، ضرورت «وجود الگوها» را سامان مي دهد،

پس تربيت ممکن است،

خودسازي و جامعه سازي ممکن است،

و انسان مي تواند مثبت فکر کند.

خود و جامعه خود و آينده خود را بسازد،

زيرا هم در روح و روان الگو خواه است،

و هم الگوهاي کامل زندگي وجود دارند،

و اين از حکمت هاي شگفتي آور الهي است که:

زندگي در زمين با وجود و هبوط الگوي کامل (حضرت آدم عليه السلام) آغاز شد،

و همواره با بعثت پيامبران آسماني، زمين و بشريّت بدون الگوهاي کامل نبودند،

و پس از درگذشت هر پيامبري تا ظهور پيامبر ديگر انسان ها را رهبران معصوم اداره مي کردند،

و وجود الگوهاي کامل «وجود امام معصوم عليهم السلام» تا رجعت و قيامت نيز تداوم خواهد داشت

اينجاست که «فلسفه تربيت انسان» با «فلسفه عصمت» هماهنگ مي شود،

يعني اگر تربيت ضرورت دارد،

و انسان بايد درست و با روش هاي صحيح زندگي کند،

پس الگوهاي تربيتي ضرورت دارند،

پس بايد همواره در زمين انسان هاي معصومي باشند که بشريّت از آنها هدايت پذيرد،

و به وسيله آنها هدايت گردد، و راه و رسم زندگي را از آنها بگيرد.