اسباب قبول بالتّحكيم











اسباب قبول بالتّحکيم



فَإِنَّمَا حُکِّمَ اْلْحَکَمانِ لِيُحْيِيَا مَا أَحْيَا الْقُرْآنُ، وَيُمِيتَا مَا أَمَاتَ الْقُرْآنُ، وَإِحْيَاؤُهُ الْإِجْتَِماعُ عَلَيْهِ، وَإِمَاتَتُهُ الْإِفْتِرَاقُ عَنْهُ. فَإِنْ جَرَّنَا الْقُرْآنُ إِلَيْهِمُ اتَّبَعْنَاهُمْ، وَإِنْ جَرَّهُمْ إِلَيْنَا اتَّبَعُونَا. فَلَمْ آتِ.

لَا أَبَا لَکُمْ بُجْراً، وَلَا خَتَلْتُکُمْ عَنْ أَمْرِکُمْ، وَلَا لَبَّسْتُهُ عَلَيْکُمْ، إِنَّمَا اجْتَمَعَ رَأْيُ مَلَئِکُمْ عَلَي اخْتِيَارِ رَجُلَيْنِ، أَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَلَّا يَتَعَدَّيَا الْقُرْآنَ، فَتَاهَا عَنْهُ، وَتَرَکَا الْحَقَّ وَهُمَا يُبْصِرَانِهِ، وَکَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا فَمَضَيَا عَلَيْهِ. وَقَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا - فِي الْحُکُومَةِ بِالْعَدْلِ، وَالصَّمْدِ لِلْحَقِّ - سُوءَ رَأْيِهِمَا، وَجَوْرَ حُکْمِهِمَا.

ترجمه: علل پذيرش «حکميّت»

اگر به آن دو نفر (ابوموسي و عمروعاص) رأي به داوري داده شد، تنها براي اين بود که آن چه را قرآن زنده کرد زنده سازند، و آن چه را قرآن مرده خواند، بميرانند، زنده کردن قرآن اين است که دست وحدت به هم دهند و به آن عمل نمايند، و ميراندن، از بين بردن پراکندگي و جدايي است، پس اگر قرآن ما را به سوي آنان بکشاند آنان را پيروي مي کنيم، و اگر آنان را به سوي ما سوق داد بايد اطاعت کنند. پدر مباد شما را! من شرّي براه نيانداخته، و شما را نسبت به سرنوشت شما نفريفته، و چيزي را بر شما مشتبه نساخته ام، همانا رأي مردم شما براين قرار گرفت که دو نفر را براي داوري انتخاب کنند، ما هم از آنها پيمان گرفتيم که از قرآن تجاوز نکنند، امّا افسوس که آنها عقل خويش را از دست دادند، حق را ترک کردند در حالي که آن را به خوبي مي ديدند، چون ستمگري با هواپرستي آنها سازگار بود با ستم همراه شدند، ما پيش از داوري ظالمانه شان با آنها شرط کرديم که به عدالت داوري کنند و بر أساس حق حکم نمايند، امّا به آن پاي بند نماندند.