ارتباط‌ عقل‌ و دين‌ در كلام‌ امام‌ علي















ارتباط‌ عقل‌ و دين‌ در کلام‌ امام‌ علي



بيان‌ برخي‌ از سخنان‌ امام‌ علي‌ درباره‌ اهميت‌ خرد و خردورزي‌، ارتباط‌ وهماهنگي‌ عقل‌ و وحي‌ را بيش‌تر نمايان‌ مي‌کند. آن‌ حضرت‌ عقل‌ را اساس‌دين‌ مي‌داند و مي‌فرمايد:

اساس‌ دين‌ بر عقل‌ استوار گرديده‌ و احکام‌ ديني‌ بر پايه‌ عقل‌ واجب‌شده‌اند. خداي‌ را تنها با عقل‌ مي‌توان‌ شناخت‌ و با عقل‌ مي‌توان‌ به‌ اوتوسل‌ جست‌. خردمند از همه‌ کساني‌ که‌ راهي‌ جز عقل‌ را براي‌ وصال‌خدا برگزيده‌اند، به‌ او نزديک‌تر است‌. کار خوب‌ از عاقل‌ ـ هر اندازه‌که‌ اندک‌ هم‌ باشد ـ از هزار سال‌ جهاد جاهل‌ برتر است‌.


عقل‌ دشنامم‌ دهد من‌ راضي‌ام
‌ز آن‌ که‌ فيضي‌ دارد از فياضي‌ام‌


نبود آن‌ دشنام‌ او بي‌فايده
‌نبود آن‌ مهمانيش‌ بي‌مايده‌


احمق‌ ار حلوا نهد، اندر لبم
‌من‌ از آن‌ حلواي‌ او اندر تبم‌


عقل‌ فرستاده‌ خداوند و معيار همه‌ امور است‌.

ميوه‌ و ثمره‌ عقل‌، تبعيت‌ از حق‌ و پايداري‌ در راه‌ حق‌ است‌.

علم‌ جان‌ عقل‌، فهم‌ روح‌ آن‌، زهد سر آن‌، حيا چشم‌ آن‌، حکمت‌ زبان‌آن‌، رأفت‌ نيت‌ آن‌ و رحمت‌ قلب‌ آن‌ است‌.

عقل‌ها امامان‌ انديشه‌ها، و افکار راهبران‌ دل‌ها و دل‌ها راهنمايان‌حواس‌ و حواس‌ امامان‌ اعضايند.

دين‌باوري‌ و حيا و فضائل‌ اخلاقي‌ از خردورزي‌ جدا نيستند و آن‌ راتنها نمي‌گذارند. هر جا عقل‌ باشد، دين‌ و اخلاق‌ نيز هست‌ و هر جاعقل‌ نباشد، دين‌ و اخلاق‌ نيز وجود ندارد.

اصل‌ و ريشه‌ انسان‌ عقلش‌ است‌ و عقل‌ او همان‌ دين‌ او است‌. (يعني‌مقدار انسانيت‌ انسان‌ و بهره‌مندي‌اش‌ از عقل‌، با توجه‌ به‌ نوع‌ ديني‌ که‌بر مي‌گزيند، سنجيده‌ مي‌شود.)

گرانمايه‌ترين‌ بي‌ نيازي‌ عقل‌ است‌ و بزرگ‌ترين‌ فقر ناداني‌.

خداوند عقل‌ را نزد کسي‌ به‌ وديعت‌ ننهاد، جز آن‌ که‌ روزي‌ او را به‌وسيله‌ آن‌ نجات‌ داد.

همانا بدبخت‌ کسي‌ است‌ که‌ از سود عقل‌ و تجربه‌اي‌ که‌ به‌ او داده‌اند،محروم‌ ماند.

خرد به‌ کسي‌ که‌ از آن‌ نصيحت‌ خواهد، خيانت‌ نکند.

از ديدگاه‌ امام‌ علي‌(ع) يکي‌ از مهم‌ترين‌ اهداف‌ خداوند در برانگيختن‌پيامبران‌ و فرستادن‌ پيام‌هاي‌ آسماني‌، آشکار ساختن‌ گنجينه‌هاي‌ عقول‌آدميان‌ است‌. از اين‌ رو، در توصيف‌ دين‌ اسلام‌، که‌ يگانه‌ دين‌ حق‌ و معصوم‌در ميان‌ بشريت‌ است‌، مي‌فرمايد:

برهان‌ است‌ براي‌ کسي‌ که‌ به‌ آن‌ زبان‌ گشايد... و نور درخشان‌ است‌براي‌ آن‌ که‌ از آن‌ روشني‌ خواهد و فهم‌ است‌ براي‌ کسي‌ که‌ تعقل‌ نمايدو خِرَد است‌ براي‌ کسي‌ که‌ بينديشد.

اهميت‌ و ارزش‌ والاي‌ اين‌ سخنان‌ وقتي‌ روشن‌تر مي‌شود که‌ مطالعه‌اي‌ هرچند گذرا در تعاليم‌ اديان‌ و مکاتب‌ ديگر و سخنان‌ پيروانشان‌ صورت‌ گيرد؛براي‌ مثال‌ اگر ميان‌ تعاليم‌ خردستيز و انديشه‌ سوز مسيحيت‌ِ موجود و سخنان‌خردپذير و انديشه‌پرور اميرمؤمنان‌(ع) مقايسه‌اي‌ انجام‌ شود، عظمت‌ تعاليم‌اسلام‌ و راز جاودانگي‌ و خاتميت‌ آن‌ آشکار مي‌گردد. آيا ديني‌ که‌ اصلي‌ترين‌آموزه‌هايش‌، تثليث‌ و تجسد و مرگ‌ فديه‌وار مسيح‌ با عقل‌ و فطرت‌ آدمي‌تضاد دارد، مي‌تواند دين‌ خداوند و پيام‌ خالق‌ و فطرت‌ باشد؟

نکته‌ تأسف‌آور اين‌ است‌ که‌ بسياري‌ از فيسلوفان‌ دين‌ستيز مغرب‌ زمين‌، بابرخورد به‌ گزاره‌هاي‌ خردستيز مسيحيت‌ يا اديان‌ ديگر ـ بي‌ آن‌ که‌ از تعاليم‌اسلام‌ آگاهي‌ داشته‌ باشند ـ در تعميمي‌ نابه‌جا، همه‌ اديان‌ را فاقد معيارهاي‌عقلانيت‌ مي‌دانند و دينداري‌ را با خردستيزي‌ ملازم‌ مي‌پندارند. آيا اگر از اين‌سخنان‌ اميرمؤمنان‌(ع) آگاهي‌ داشتند، اجازه‌ چنين‌ تعميم‌ نابخردانه‌اي‌ به‌خويش‌ مي‌دادند؟ به‌ راستي‌ ديني‌ که‌ مي‌گويد: «هر که‌ تعلقش‌ بيش‌، تعبدش‌بيش‌تر» کجا و ديني‌ که‌ مي‌گويد: «ايمان‌ به‌ صليب‌ آويختگي‌ عقل‌ است‌»کجا؟ آن‌ که‌ «اعتقاد بي‌ اجتهاد و تعقل‌ را، بي‌فايده‌ و ناپسند مي‌داند» کجا و آن‌که‌ عبارت‌ «باور مي‌کنم‌ چون‌ نامعقول‌ است‌»، بر زبان‌ مي‌راند کجا؟ و دريک‌ کلام‌، تعاليم‌ معصومانه‌ آسماني‌ کجا و آموزه‌هاي‌ تحريف‌شده‌ وبشرساخته‌ کجا؟

با دقت‌ در سخنان‌ امام‌ علي‌(ع) درباره‌ جايگاه‌ خرد و خردورزي‌ در دين‌،اين‌ نکته‌ بسيار مهم‌ به‌ دست‌ مي‌آيد که‌ تصور جدايي‌ عقل‌ و دين‌ و تضاد وتخالف‌ آن‌ها، پنداري‌ بيش‌ نيست‌؛ زيرا عقل‌ صحيح‌ و نقل‌ صريح‌، هر دو ازمنابع‌ دين‌ به‌ شمار مي‌آيند. اگر عقل‌ خود يکي‌ از منابع‌ دين‌ است‌، چگونه‌مي‌تواند با آن‌ تعارض‌ و تضاد داشته‌ باشد، چگونه‌ ممکن‌ است‌ پيامي‌ که‌ براي‌هدايت‌ انسان‌ها و شکوفا کردن‌ زمينه‌هاي‌ نهفته‌ در عقل‌ آدميان‌ آمده‌ است‌،بزرگ‌ترين‌ امتياز انسانيت‌ آنان‌، يعني‌ خردشان‌، را ناديده‌ بگيرد و آنان‌ را به‌چيزي‌ خلاف‌ عقل‌ و فطرت‌ فراخواند؟ به‌ تعبير زيباي‌ ملاصدرا:

حاشا که‌ احکام‌ نوراني‌ خداوند با معارف‌ يقيني‌ و ضروري‌ ناسازگارباشد؛ و برقرار مباد فلسفه‌اي‌ که‌ قوانين‌ آن‌ با کتاب‌ و سنت‌ ناهماهنگ‌باشد.

به‌ همين‌ دليل‌، در جاي‌ ديگر بر اين‌ نکته‌ تأکيد مي‌ورزد که‌ ميان‌ فلسفه‌فيلسوف‌ واقعي‌ و دين‌ راستين‌ الاهي‌ تضاد نيست‌:

فيلسوفي‌ که‌ دينش‌ دين‌ پيامبران‌(ع) نباشد، بهره‌اي‌ از حکمت‌ و فلسفه‌نبرده‌ است‌.

بنابراين‌، اگر در جايي‌ ميان‌ معارف‌ وحياني‌ و عقلاني‌ تعارض‌ به‌ چشم‌مي‌خورد، در حقيقت‌ مشکل‌ به‌ خود انسان‌ باز مي‌گردد که‌ يا در فهم‌ وحي‌ يادر آنچه‌ که‌ برهان‌ قطعي‌ عقلي‌ مي‌پندارد در دام‌ وهم‌ و پندار گرفتار آمده‌ و يامبتلاي‌ به‌ هر دو بليه‌ شده‌ است‌ و به‌ همين‌ دليل‌، در معارف‌ اسلامي‌ و سخنان‌اميرالمؤمنين‌(ع) بر اهميت‌ و نقش‌ تقوا و پارسايي‌ براي‌ دستيابي‌ به‌ معارف‌درست‌ و پيراسته‌ از هواي‌ نفس‌ و خيانت‌هاي‌ وهم‌ بسيار تأکيد شده‌ است‌.