در قلمرو خِرد












در قلمرو خِرد



او، در کتاب پرشگفتي آفرينش، خِرَد و هوش انسان را در خفاياي کاينات به جولان در آورد، و رازهاي هستي و کلمات کتاب تکوين را بر او فرو خواند و به تفسير باز گفت، و در اين راه خماخم، انسان را راهنموني کرد و او را در انواري که سراسر هستي را غرقه ساخته است به وجود هستي افروز آگاه ساخت.

دامنه ي مسؤوليت آدمي را به شرح و تفصيل بيان نمود، بيماران رواني را در شفاخانه ي حکمت درمان کرد، قلوب و ارواح را نيرو داد، تفسير کتاب و سنت و عقايد ديني بخصوص توحيد را که پايه ي آيين اسلام است بروشني توضيح داد، شناخت طبيعت و روان بشر و جامعه را آموخت.

در سخنان مولا، مطالب و نکات فلسفي اصيل فراوان است، بي هيچ رنگي از حکمت يونان، که در آن زمان در جزيرة العرب شناخته و شايع بود، و بي هيچ بويي از فلسفه ي چين و هند، و خلاف قول خردمنداني چون: افلاطون و ارسطو و بطليموس که قرنهاي دراز بر افکار و عقول بشر فرمان مي راندند. در اين معاني بايد جداگانه سخن گفت که سخن دراز است و اين مختصر مناسب آن تفصيل نيست.