آخرين سخن هاشم











آخرين سخن هاشم



هاشم در آخرين روزي که به سپاه دشمن يورش برد و در اين حمله به شهادت رسيد، خطاب به ياران امام عليه السلام گفت: اي مردم، من مردي قوي و تنومندم و هرگاه از پاي در آمدم، مبادا افتادن من بر زمين، شما را به بيم و هراس بيفکند؛ زيرا دشمن از کشتن من کمتر از کشتن يک شتر آسوده نمي شود، تا آن که کشنده شتر از کار آن فارغ شود (کنايه از اين بود که با کشته شدن من، کار تمام نمي شود و با وجود شما بايد جنگ ادامه پيدا کند).

آن گاه حمله کرد و روي زمين افتاد، در همين حال که در آستانه شهادت قرار داشت، مردي از کنار او گذشت هاشم فرياد برآورد و به آن مرد گفت:

سلام مرا به اميرالمؤمنين عليه السلام برسان و به او بگو: رحمت و برکات خداوند بر تو يا علي، تو را به خدا قسم مي دهم که شبانه و امشب پيش از آن که صبح کني، اجساد شهدا را چنان پشت سر بگذاري که پاي کشتگان را با دوال و لگام اسب هاي خود بسته باشي؛ زيرا فردا صبح ابتکار عمل و پيروزي از آن کسي است که اجساد کشته ها را زودتر از ميدان جمع کرده باشد و در برابر ديدگان رزمندگان نباشد تا روحيه آنها سست نشود.

آن مرد، پيام هاشم را به سمع اميرالمؤمنين عليه السلام رساند و حضرت عليه السلام شبانه حرکت کرد و شروع به پيش روي نمود، آن چنان که همه کشتگان را پشت سر نهاد و فردا صبح در جنگ با سپاهيان شام ابتکار عمل و پيروزي از آن او بود و چنان شد که مرقال پيش بيني کرده بود.[1] .







  1. شرح ابن ابي الحديد، ج 8، ص 34.