اضطراب معاويه از حملات هاشم











اضطراب معاويه از حملات هاشم



راوي مي گويد: در يکي از روزي جنگ صفين معاويه به عمرو عاص گفت: واي بر تو که امروز پرچم ارتش عراق در دست هاشم بن عتبه است و پيش از اين سرسختانه، سريع و شتابنده حمله مي نمود، و اگر امروز بخواهد با تأمل و تأنّي و درنگ حمله کند براي مردم شام روزي بسيار سخت و دشوار خواهد بود، ولي اگر او با جمعي از يارانش بجنگد، اميدوارم بتواني آنان را از هم جدا کني و محاصره نمايي.

از اين طرف هم، عمّار هم چنان به تشويق و ترغيب هاشم مرقال مي پرداخت تا اين که سر انجام هاشم حمله را آغاز نمود و معاويه که از دور شاهد تهاجم سنگين و دلاورانه هاشم بود، گروهي از نيرومندترين سپاهيان خود را که عبداللَّه پسر عمرو عاص نيز در ميانشان بود، به مقابل او فرستاد. هاشم در آن روز دو شمشير داشت که يکي را حمايل کرده بود و با ديگري مي جنگيد، اما با سياست رزمي و تدبير هوشمندانه سواره نظام همراهش، عبداللَّه پسر عمروعاص و نيروهاي تحت فرمانش را در اندک زماني به محاصره درآورد و چيزي نمانده بود که عبداللَّه نيز هلاک شود، عمرو عاص با مشاهده اين منظره نفس گير، بانگ برآورد: اي خدا، اي رحمان، پسرم، پسرم.

معاويه که شاهد بي تابي عمروعاص در محاصره پسرش عبداللَّه بود، فوراً او را دلداري داد و گفت: صبر کن، صبر کن و بي تابي نکن که بر او باکي نيست. عمروعاص گفت: اي معاويه، اگر پسرت يزيد در چنين محاصره اي قرار مي گرفت آيا صبر مي کردي! اما با تلاش نيروهاي ويژه سپاه معاويه، عبداللَّه پسر عمروعاص از حلقه محاصره رهايي يافت و او در حالي که سوار بر مرکب بود، سالم از معرکه گريخت و به همراه او يارانش نيز گريختند ولي در آن معرکه هاشم زخمي شد.

عمر سعد مي گويد: اين روز تاريخي در جنگ صفين، همان روزي است که عمار ياسر از پاي در آمد و به شهادت رسيد.[1] .







  1. وقعة صفين، ص 340؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 8، ص 23.