دستگيري











دستگيري



ميثم پس از اعمال و مناسک حج به کوفه بازگشت، اما قبل از آن که به دروازه کوفه برسد او را دستگير کردند و پيش عبيداللَّه بن زياد حاکم کوفه بردند.

ميثم چون وارد بر عبيداللَّه شد، کسي به عبيداللَّه گفت: اين مرد از مقرب ترين و برگزيده ترين افراد در نظر ابوتراب بوده است. ابن زياد گفت: واي بر شما، همين مرد عجمي توانسته بود اين چنين قرب و منزلت نزد علي پيدا کند؟ گفتند: آري، عبيداللَّه از روي تمسخر به ميثم گفت: «أين ربّک؟ پروردگارت کجاست؟» ميثم بلافاصله گفت: «بالمر صاد لکلِّ ظالمٍ و أنتَ أحدُ الظلمة؛ پروردگار من در کمين هر ستم کاري است و تو يکي از آنهايي.»

ابن زياد پس از اين گفت و گو، ميثم را زندان انداخت. مختار ثقفي را هم با او زندان کرد. ميثم در گوشه زندان حقايقي را به مختار آموخت و ضمناً به او گفت: تو به زودي از زندان اين مرد آزاد مي شوي و براي خون خواهي امام حسين و يارانش خروج خواهي کرد و اين ستمگري را که اينک در زندان او هستيم خواهي کشت، و با همين پايت چهره و گونه هايش را لگد خواهي کرد، و چون ابن زياد، مختار را براي کشتن فرا خواند، ناگاه پيک[1] با نامه اي از سوي يزيد بن معاويه خطاب به ابن زياد رسيد که به او دستور داده بود مختار را آزاد کند.[2] .







  1. عبداللَّه عمر به سفارش همسرش که خواهر مختار بود نزد يزيد از مختار شفاعت کرد و پيک را يزيد براي آزادي مختار به کوفه فرستاد.
  2. طبق نقل مورخان، مختار تا پس از شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش در زندان بود و پس از قيام توابين با آنان هم پيمان شد و از زندان که آزاد گشت عليه قاتلين امام حسين عليه السلام قيام کرد. (تفصيل بيشتر آن در شرح حال سليمان بن صرد خزاعي و... ملاحظه نماييد).