پيشنهاد جهاد











پيشنهاد جهاد



پس از آن که عبدالرحمان به نفع عثمان کنار رفت، مقداد او را (عبدالرحمان) سرزنش کرد[1] و آن گاه نزد امير مؤمنان رفت و گفت: اي علي برخيز و جنگ کن که ما به همراه تو با آنان مي جنگيم. امام عليه السلام فرمود: با چه کساني جنگ کنم؟ در اين هنگام عمار رسيد و گفت:


يا ناعي الإسلام قم فانعَهُ
قد مات عُرفٌ و بَدا نُکْرُ


- اي خبر دهنده مرگ، برخيز و خبر مرگ اسلام را بگو که معروف مرد و منکر آشکار گشت.

سپس عمّار گفت: به خدا سوگند، اگر براي من ياراني بود به کمک آنها با اين گروه مي جنگيدم، به خدا قسم اگر يک تن با ايشان بجنگد، من نفر دوم آنان خواهم بود.

امام عليه السلام به او فرمود: «يا أبا اليقظان، و اللَّه لا أجِدُ عليهم أعوانا، و لا اُحبُّ أن اُعرِّضکُم لما لا تطيقون؛ اي ابا يقطان (کنيه عمار) به خدا سوگند، من براي جنگ با آنان ياراني براي خود نمي يابم و دوست ندارم شما را به کاري که توان آن را نداريد وادار نمايم».

از آن پس علي عليه السلام در خانه خود باقي ماند و تني چند از افراد خانواده اش پيش او بودند، و بعدها هيچ کس از بيم عثمان جرأت نمي کرد حتي نزد علي عليه السلام رفت و آمد کند![2] .







  1. ر. ک: همان ص 57.
  2. ر. ک: همان ص 55.