تعقيب خريت بن راشد











تعقيب خريت بن راشد



خريّت بن راشد از ياران اميرالمؤمنين عليه السلام در جنگ صفين بود، اما پس از ماجراي حکميت و شکست آن، بناي مخالفت با امام عليه السلام گذاشت و سي نفر از بني ناجيه را با خود همراه کرد و به بصره و از آن جا به اهواز فرار کرد و جمعي از هم فکرانش نيز به او پيوستند و از آن جا که در جنگ با زياد بن خصفه (از سوي اميرالمؤمنين عليه السلام) خود را در حال شکست مي ديد، شبانه فرار کرد. سپس زياد نامه اي به امام نوشت.

هنگامي که نامه زياد بن خصفه به حضرت علي عليه السلام رسيد و آن را براي مردم خواند در اين موقع معقل بن قيس رياحي برخاست و عرض کرد: اي امير مؤمنان، خداوند همواره کارت را به صلاح دارد، شايسته اين بود در مقابل هر يک از آنها ده تن از مسلمانان را روانه مي کردي که چون به آنان برسند، نابودشان کنند و ريشه آنان را از بُن برکنند.

حضرت پيشنهاد معقل را پسنديد و به او فرمود: اي معقل خودت مجهز و آماده شو که به سوي آنان بروي و دو هزار نيرو از مردم کوفه را که يزيد بن معقل هم ميان آنان بود، با او همراه کرد و براي ابن عباس هم که استاندار امام در بصره بود، نوشت که مردي شجاع و پايدار و معروف به صلاح را همراه دو هزار نيرو از مردم بصره به کمک معقل بن قيس گسيل دار و چون آن مرد از بصره بيرون برود امير ياران خود خواهد بود ولي وقتي به معقل برسد، از او اطاعت کند و فرمانده هر دو گروه معقل خواهد بود. سپس امام عليه السلام نامه اي براي زياد بن خصفه نوشت و ضمن تشکر از خدمات او، دستور داد به سوي کوفه باز گردد.

وقتي نامه امير مؤمنان عليه السلام به معقل رسيد، که دستور داده بود خرّيت را در هر شهر و دياري باشد تعقيب نمايد، معقل بلافاصله از جاي او پرس و جو کرد و گفتند: او به منطقه درياي فارس و کرانه آن فرود آمده و در آن جا قوم خود را از فرمان برداري علي عليه السلام بازداشته و افراد قبيله عبدالقيس و عرب هاي وابسته به آنان را به فساد و تباهي کشانده است. قوم او هم در سال جنگ صفين و هم در اين سال زکات خود را نپرداخته اند.

معقل بن قيس همراه با لشکر خود که از مردم کوفه و بصره بودند در تعقيب آنها حرکت کرد و به سواحل درياي فارس وارد شد و در کناره دريا فرود آمد، همين که خبر آمدن معقل به خرّيت رسيد، فوراً با گروه هاي همراه و مردم منطقه به گفت و گو پرداخت و همه آنها را به جنگ با نماينده اميرالمؤمنين عليه السلام متقاعد نمود و با هر گروهي به تناسب افکارشان محرمانه صحبت کرد و به طرفداران عثمان مي گفت: من با شما موافقم که عثمان مظلومانه کشته شد، به شيعيان علي که عقيده خوارجي داشتند مي گفت: من با شما هستم و علي حق نداشته که مردان را در دين خدا حَکَم قرار دهد و به کساني که زکات نداده بودند، مي گفت: زکات را نگه داريد و به خويشان و نزديکان خود و يا به مستمندان محل بدهيد و به مسيحيان که تازه مسلمان شده بودند و اين شرايط زمانه را ديده بودند، و از اين درگيري و جنگ هاي داخلي رنج مي بردند و آيين خود را که آرامش و صلح بود بر اسلام ترجيح مي دادند، به آنها مي گفت: دين خود شما بهتر است تا دين اسلام که اين همه خشونت در آن است، و با آنها که به مسيحيت بازگشته بودند، صحبت کرد که اگر علي بر شما پيروز شود، مرام او اين است که همه شما را مي کشد، پس پايداري و استقامت کنيد تا بر شما پيروز نشود، با اين سخنان آنها را هم فريب داد خلاصه جمعيت زيادي از بني ناجيه و گروه هاي ديگر را دور خود جمع کرد و آماده جنگ شد.[1] .

وقتي اميرالمؤمنين عليه السلام از نيروهاي خرّيت آگاه شد و دانست که ترکيب نيروهاي او از مسلمانان و مسيحي و عرب و عجم هستند، بلافاصله نامه اي بسيار جالب که مشتمل بر دستورهاي ارزنده اي بود در جهت برخورد با فريب خوردگاني که گرد خريت بن راشد جمع شده بودند، براي معقل فرستاد، آن نامه چنين بود:

من عبداللَّه علي اميرالمؤمنين الي من قُري ء عليه کتابي هذا، من المسلمين و المؤمنين و المارقين و النصاري و المرتدين، سلامٌ علي من اتبع الهدي و آمن باللَّه و رسوله و کتابه، و...؛

از بنده خدا امير مؤمنان علي براي هر کس از مسلمانان، مؤمنان، خوارج، مسيحيان و از دين برگشتگان که اين نامه برايشان خوانده شود. سلام بر هر کس که از هدايت پيروي کند و به خدا و رسول و کتابش و برانگيخته شدن پس از مرگ معتقد باشد و به عهد خدا وفا کند و از خيانت پيشگان نباشد.

اما بعد، من شما را به کتاب خدا و سنت رسول خدا فرامي خوانم و به اين که ميان شما به حق و به آنچه خداوند متعال در کتاب خود فرمان داده است، عمل کنم هر کس از شما که به جايگاه خويش بازگردد و دست از جنگ بدارد و از اين شخص محارب (خرّيت بن راشد) که از دين بيرون شده و با مسلمانان به جنگ برخاسته و در زمين فساد و تباهي مي کند، کناره گيرد در امان است و مال و جان او محترم است، ولي هر کس در جنگ با ما از او پيروي کند و از فرمان و طاعت ما بيرون رود، ما در جنگ با او از خداوند ياري مي جوييم و خداوند را ميان خود و او حکم قرار مي دهيم و خداوند بهترين دوست است، و السلام.

وقتي معقل اين نامه را ملاحظه کرد و متن آن را براي پيروان خود خواند، فوراً پرچمي بيرون آورد و نصب کرد و خطاب به ياران خرّيت گفت: هر کس از شما کنار اين پرچم بيايد در امان است، همه مردم به جز خرّيت و قومش که نخست جنگ را آغاز کرده بودند، از دور او پراکنده شدند و همگي زير پرچم آمدند و امان خواستند. سپس معقل آرايش جنگي داد و صف ها را آماده کرد. ابتدا از يزيد بن معقل ازدي که بر ميمينه سپاه بود، خواست حمله را آغاز کند. او حمله کرد، ولي خرّيت و يارانش سخت مقاومت کردند و يزيد بن معقل کاري از پيش نبرد و به جايگاه خود در ميمنه سپاه بازگشت. معقل به منجاب بن راشد ضبي که در ميسره بود، دستور حمله داد او حمله کرد اما باز خوارج و همراهان خرّيت پايداري کردند و منجاب پس از پيروزي بر ميسره سپاه خرّيت بازگشت. آن گاه معقل به ميمنه و ميسره سپاه خود پيام فرستاد که هرگاه من حمله کردم همگي با هم حمله کنيد، آن گاه اسب خود را شتابان به حرکت درآورد و به او تازيانه اي زد و در يک لحظه تمامي نيروها حمله کردند و خوارج در ساعت نخست پايداري نمودند ولي «نعمان بن صهبان راسبي»، خرّيت بن راشد را ديد و بر او حمله کرد و او را از اسب به پايين کشيد و خود پياده شد. آن دو با هم به زد و خورد پرداختند و سرانجام خرّيت را به هلاکت رساند و ريشه فتنه قطع شد. به همراه او 170 نفر از يارانش در اين ميان کشته شدند و ساير همراهان او از چپ و راست فرار کردند و معقل دستور داد فراري ها را تعقيب کردند و هر کدام از آنان را يافتند به اسارت گرفتند.

معقل طبق موازين اسلامي همه زن ها و بچه هاي مسلمان را آزاد کرد و مسيحيان مرتد را که به اسلام بازگشتند، آزاد کرد و عده اي از مسيحيان را که اسلام نياوردند به اسارت گرفت و از مسلمانان هم بيعت گرفت و آزادشان ساخت و زن و فرزندشان را هم آزاد کرد و بعد خبر پيروزي و شرح حوادث را براي حضرت علي عليه السلام طي نامه اي نوشت و خود با جمع اسيران، که پانصد نفر بودند، به همراه تمام نيروهاي رزمنده به جانب کوفه بازگشت و در مسير راه، اسيران مسيحي را به مصقلة بن هبيره کارگزار علي عليه السلام در اردشير خره (نواحي فارس) به پانصد هزار درهم فروخت و بدين ترتيب اسيران هم آزاد شدند.[2] و خود به همراه سپاهيان کوفه به محضر اميرالمؤمنين عليه السلام شرفيات شد و حضرت کار و تلاش و جهاد او را با دعاي خير براي او و همراهانش ستود.[3] .

بدين ترتيب خرّيت بن راشد ناجي پس از ارتداد و جنگ با امام المتقين اميرالمؤمنين عليه السلام به هلاکت رسيد و فتنه و بلوايي که به راه انداخته بود، برچيده شد. اين جنگ و خون ريزي داخلي و نابودي خرّيت بن راشد در سال 38 هجري واقع شد.







  1. ر. ک: تجلي امامت اثر ديگر مؤلف بخش جنگ نهروان.
  2. داستان خريداري اسيران را در شرح حال «مصقلة بن هبيره» بخوانيد.
  3. شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 141؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 126؛ کامل ابن اثير، ج 2، ص 421.