مسيب در جمع توابين











مسيب در جمع توابين



در نخستين جلسه اي که توابين براي خون خواهي از قاتلان امام حسين عليه السلام و ياران باوفايش در خانه سليمان بن صرد خزاعي تشکيل دادند، اولين سخنران اين انجمن مسيّب بن نجبه بود، وي پس از حمد خداي متعال نکات مهمي را يادآور شد و در ادامه چنين گفت:

اکنون خداوند حجت را براي ما تمام نموده و دروغ گويي و گمان باطل ما به اثبات رسيد، زيرا براي فرزند پيامبر ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام نامه نوشتيم و وعده ياري و نصرت داديم که تا پاي جان در راهش فداکاري کنيم، ولي چون به سوي ما آمد براي حفظ جان خود از ياري اش دريغ نموديم تا آن که او را در کنار ما کشتند و ما شاهد آن جنايات بوديم. اکنون عذر ما در پيشگاه خداوند چيست که او را با جان و مال ياري اش نکرديم و با زبان و بيان درباره اش سخن نگفتيم و کسان و بستگان خود را به کمکش نفرستاديم؟.

اي مردم، در روز قيامت و ملاقات با خدا و پيامبر او چه عذري خواهيم داشت که فرزند حبيب او و ذريه و نسل او را در ميان ما کشتند و يک قدم براي ياري اش بر نداشتيم؟ به خدا قسم، نه، هيچ عذر و بهانه اي نخواهيم داشت جز آن که قيام کنيم تا قاتل آن حضرت و ياران قاتل او را بکشيم يا خود در اين راه کشته شويم، شايد خداوند از ما راضي شود و از تقصير ما درگذرد و گرنه بعد از ملاقات با خدا از عذابش در امان نخواهيم ماند.

سپس مسيّب اعلام کرد:

ايها القوم، ولّوا عليکم رجلاً منکم فإنّه لابد لکم من أمير تفزعون إليه و راية تَحفّون بها؛

اي گروه مردم، اکنون وقت آن است که يک نفر را از ميان خود به فرماندهي برگزينيم؛ زيرا که در اين کار مجبوريم که اميري بگماريم و تمام امور را به او بسپاريم و پرچمي برافراشته سازيم تا همه ما دور آن جمع شويم و به جنگ با قاتلان شهداي کربلا بپردازيم.

پس از سخنان وي، افسر رشيد اسلام «رفاعة بن شداد» برخاست و پيشنهاد داد سليمان بن صرد به فرماندهي قوم منصوب شود، سپس عبداللَّه بن سعد برخاست و فرماندهي سليمان بن صرد را تأييد کرد و مسيّب هم پيشنهاد آنان را پذيرا شد و گفت خوب انتخاب کرديد و من هم بر فرماندهي سليمان بن صرد خزاعي موافقم و همه حاضران بر رهبري و فرماندهي سليمان اتفاق نظر کردند و از همين جا (سال 64 هجري) پايه و اساسِ گروه توابين به فرماندهي سليمان بن صرد خزاعي صحابي رسول خدا صلي الله عليه و آله شکل گرفت و آغاز قيامي خونين براي سرکوبي جنايتکاران واقعه کربلا فراهم آمد.[1] .

حرکت و قيام اين گروه در سال 65 هجري پس از هلاکت يزيد بن معاويه با شعار «يالثارات الحسين» در شهر کوفه آغاز شد و از آن جا نيروي عظيمي با چهار هزار نفر آماده نبرد شده به جانب شام رهسپار گرديدند.[2] .

اين گروه ابتدا به کربلا رفتند و در آن جا عزاداري کردند و سپس به راه شام عزيمت نمودند و در «عين الورده» محل برخورد بين گروه توابين و سپاهيان شام به فرماندهي عبيداللَّه بن زياد فرود آمدند. سليمان فرمانده سپاه براي مردم سخنراني کرد و در آخر خطاب به مردم گفت: اگر من در اين جنگ کشته شدم مسيّب بن نجبه امير و فرمانده لشکر است، اگر او هم کشته شد فرمانده سپاه، عبداللَّه بن سعد بن نفيل، و اگر او نيز به شهادت رسيد امير سپاه عبداللَّه بن وال و بعد از او رفاعة بن شدّاد، فرمانده سپاه خواهد بود.

در پايان گفت: «رَحِمَ اللَّهُ امرءاً صَدَقَ ما عاهَدَ اللَّهُ عليه؛ خداوند رحمت کند کسي را که به آنچه با خدا پيمان بسته است با صداقت و راستي عمل نمايد.[3] .

سليمان با اين سخنان، روحِ مبارزه و جنگجويي و جهاد در راه خدا را در ميان لشکريان خود قوت بخشيد و مسيّب بن نجبه را قائم مقام فرماندهي خود قرار داد.







  1. کامل ابن اثير، ج 2، ص 624؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 552.
  2. کامل ابن اثير، ج 2، ص 635؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 583.
  3. تاريخ طبري، ج 5، ص 597؛ و با تفاوتي کامل بن اثير، ج 2، ص 639.