مسيب در سركوبي غارتگران شامي











مسيب در سرکوبي غارتگران شامي



به تکرار آورده ايم که معاويه براي استقرار حکومت خود و نيز ضربه زدن به حکومت اميرالمؤمنين علي عليه السلام مأموراني خون خوار و فرماندهاني سخت دل و بي رحم را به شهرهاي تحت فرمان حضرت علي عليه السلام روانه مي کرد تا با قتل و غارت و ناامن کردن بلاد اسلامي، دل هاي مردم را مضطرب و ديدگاه آنان را نسبت به اداره کشور توسط اميرالمؤمنين عليه السلام متزلزل سازد!

از جمله کساني که به اين جنايت هولناک مأموريت يافت، عبداللَّه بن مسعده فزاري بود معاويه به او دستور داد، تمام صدقات و زکوات را جمع آوري نموده و هر کس در پرداخت زکات خودداري کرد، به قتل برساند! و همه روزه، کار خود را گزارش دهد.

ابن مسعده از شام به جانب تيماء حرکت کرد، و در اين مسير صدقات و زکوات بسياري جمع آوري نمود و کساني را که از دادن زکات خودداري مي نمود به قتل مي رساند، و در بين راه، گروه زيادي از مردم فزاره هم به او پيوستند و در ياري او درآمدند؛ و او خود را به مکه و مدينه رساند، اما وقتي اين خبر ناگوار به امير مؤمنان علي عليه السلام رسيد، بلافاصله مسيّب بن نجبه فزاري را با دو هزار نيرو به تعقيب آنها فرستاد تا هر چه زودتر جلو پيش روي و غارتگري ابن مسعده را بگيرد. مسيّب بن نجبه با سرعت تمام خود را به تيماء رسانيد و با نيروهاي عبداللَّه بن مسعده رو به رو شد و تا زوال خورشيد، جنگ شديدي بين دو گروه رخ داد که عده زيادي از شاميان به هلاکت رسيدند و عبداللَّه بن مسعده به دست خود مسيّب بن نجبه چند جراحت برداشت. اما مسيب او را نکشت و اجازه داد فرار کند.

وقتي مسيّب بن نجبه، خدمت حضرت علي عليه السلام رسيد، نتيجه کار را گزارش کرد، حضرت رفتار وي با عبداللَّه بن مسعده و سپاهيانش را که دشمنان اسلام بودند، ملامت کرد و چند روزي او را به نزد خويش راه نداد، بعد وي راتوبيخ و حتي بعضي گفته اند او را به حبس انداخت. ولي با شفاعت بزرگان کوفه آزاد شد.[1] .

اميرالمؤمنين عليه السلام پس از اين ماجرا مسيّب را آزمود و خواست بداند که آيا او نسبت به گفتار خود وفادار است يا نه، لذا او را به جمع آوري صدقات و زکات، مأموريت داد و وي را در اين امر با «عبدالرحمان بن محمّد کندي» همراه گردانيد. پس از انجامِ مأموريت، حضرت از آنان حساب رسي کرد و پي برد که آنها در رفتار خود درست عمل کرده و خيانتي ننموده اند، آن گاه به هر يک، حکومت منطقه اي را سپرد و مراقب اعمالشان بود و چون از آن دو خيانتي نديد آنها را ستود.[2] .







  1. انساب الاشراف، ص 350، ش 521.
  2. انساب الاشراف، ص 350، ش 521.