شرح بيشتري از جنگ مالك در شب هرير











شرح بيشتري از جنگ مالک در شب هرير



در آن شب هم چنان جنگ ادامه داشت و مالک اشتر به ياران خود مي گفت: به اندازه پرتاب اين نيزه ام پيش برويد؛ و نيزه خود را پرتاب مي کرد و چون آنان آن مقدار پيشروي کردند، مي گفت: اينک به اندازه فاصله اين کمان باز پيش روي کنيد؛ و چون چنان مي کردند، باز از ايشان تقاضاي پيشروي مي کرد؛ تا آن که بيشتر مردم از پيشروي به ستوه آمدند و اشتر که چنين ديد گفت: شما را در پناه خداوند قرار مي دهم لااقل بقيه امروز را هم با جان فشاني بخل و سستي نورزيد، و سپس اسب خويش را خواست و درفش خود را استوار ساخت و همراه حيان بن هوده نخعي ميان دسته هاي مختلف لشکر به حرکت در آمد و چنين فرياد مي زد: «چه کسي جان خود را در راه خدا مي فروشد و با اشتر در جنگ همراهي مي کند تا آن که پيروز گردد يا به خداوند بپيوندد؟» و همواره مرداني به او مي پيوستند و همراهش جنگ مي کردند.

تا اين که پرچم دار شاميان کشته شد و چون امير مؤمنان پيروزي آنان را نزديک ديد، نيروهاي امداي براي آنان فرستاد.[1] و خطاب به فرماندهان خود فرمود:

ايها الناس، قد بلغ بکم الأمر و بعدوّکم ما قد رأيتم، و لم يبق منهم الّا آخر نفس، و...؛

اي مردم مي بينيد که کار شما و کار دشمن به کجا رسيده است. از ايشان به جز نفس آخر چيزي باقي نمانده است و همانا کارها چون روي مي آورد انجام آن با آغازش مقايسه مي شود. آن قوم در مقابل شما بدون اين که قصد خدايي داشته باشند پايداري کردند تا آن که پيروزي ما بر آنان به اين مرحله رسيد و من به خواست خدا صبح گاه فردا بر ايشان حمله مي برم و آنان را در پيشگاه خداوند به محاکمه مي کشانم.[2] .

چون اين سخن امام عليه السلام به گوش معاويه رسيد، سخت در وحشت افتاد و دانست که به زودي بساط حکومتش برچيده خواهد شد، از اين رو عمروعاص را براي مشورت فراخواند و به توطئه شوم به نيزه کردن قرآنها دست زد.







  1. ر. ک: وقعه صفين، ص 476 و 479؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 206 و 209.
  2. ر. ک: وقعه صفين، ص 476 و 479؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 206 و 209.