ادامه جنگ و نقش حساس مالك











ادامه جنگ و نقش حساس مالک



وقتي آن مردي که به گمان خود خيرخواهي مي کرد به اردوگاه معاويه بازگشت، ميان دو گروه سپاهيان عراق و شام باز جنگ سختي از سر گرفته شد، و از هر وسيله ممکن استفاده مي شد، نخست با تير و سنگ به جان يک ديگر افتادند و سپس با نيزه به نبرد با هم پرداختند و با شکسته شدن نيزه ها با شمشير و گرزهاي آهنين به يک ديگر حمله کردند و صدايي جز صداي ضربات آهن شنيده نمي شد که دل مردان دلاور را به هراس انداخته بود و رايات و درفش ها در ميان گرد و غبار گم شده بود.

در اين ميان مالک اشتر بدون خوف و هراسي ميان ميمنه و ميسره سپاه حرکت مي کرد و به هر يک از قبايل و گروه هاي قاريان قرآن فرمان مي داد که به گروه مقابل خود حمله برند و از هنگام نماز صبح آن روز (سه شنبه دهم ربيع الاول سال 37 قمري) تا نيمه شب با شمشير و گرز به نبرد پرداختند و فرصت خواندن نماز را نداشتند و به تکبير و ايما و اشاره بر روي مرکب ها اکتفا کردند. مالک اشتر در تمام آن مدت هم چنان مي جنگيد و مي رزميد تا شب را به صبح آورد، در حالي که آوردگاه پشت سرش بود، سرانجام دو گروه از يکديگر جدا شدند در حالي که هفتاد هزار تن کشته شده بودند؛ و اين شب همان شب مشهور «هرير» است. در اين جنگ، مالک اشتر در ميمنه لشکر و ابن عباس در ميسره و علي عليه السلام در قلب [لشکر] بودند و مردم هم چنان جنگ مي کردند.