نقش مالك در روز و شب هرير











نقش مالک در روز و شب هرير



ليلة الهرير شبي است که لشکريان معاويه از شدت جراحت و درد زوزوه مي کشيدند، زيرا در اين ايام شديدترين درگيري ها روي داد و بيشترين کشته ها را داشت.

اميرالمؤمنين عليه السلام از صبح گاهان اين روز پس از اداي نماز صبح با ياران خود، از آن جا که مي دانست دشمن از ادامه جنگ به ستوه آمده و به آخرين سنگر عقب نشيني نموده و با يک حمله جانانه مي تواند بساط ظلم معاويه را برچيند، لذا به مالک اشتر دستور داد که به تنظيم سپاه بپردازد و آماده نبردي تمام عيار شود.[1] .

در اين موقع مردي از لشکر عراق بيرون آمد و چندان سلاح بر تن داشت که فقط دو چشمش ديده مي شد و نيزه اي در دست داشت و با آن به سر سپاهيان عراق اشاره مي کرد و مي گفت: «خدا شما را رحمت کند، صف هاي خود را مرتب کنيد.» و چون صف ها و پرچم ها را مرتب کرد، روي به مردم عراق و پشت به مردم شام کرد و حمد و سپاس خداوند را بر زبان آورد و چنين گفت:

سپاس خداوندي را که پسر عموي پيامبر خويش را در ميان ما قرار داد، همان کسي که در اسلام آوردن بر همه مقدم و در هجرت نيز پيشتاز همگان بود، کسي که شمشيري از شمشيرهاي خداوند است که بر دشمنان خدا فرود مي آيد، اينک دقت کنيد که چون تنور جنگ تافته و گرد و غبار برانگيخته و نيزه ها درهم شکسته شد و اسب ها سواران ورزيده را به جولان آورده اند، من جز همهمه و خروش نخواهم شنيد، اينک از پس من حرکت کنيد و به دنبال من آييد.

او پس از بيان اين کلمات به ارتش شام حمله کرد و نيزه خود را ميان آنان شکست و پس از مدتي پيکار بازگشت و معلوم شد که اين شخص دلاور مالک اشتر بوده است.[2] .

در اين موقع سرنوشت ساز، مردي از سپاه شام خواستار ملاقات حضوري با اميرالمؤمنين عليه السلام شد، حضرت نزد او رفت. آن مرد از حضرت خواست که به جايگاه نخستين خود يعني عراق برگردد و معاويه هم به شام برگردد و شام براي معاويه باشد.

امام عليه السلام از خيرخواهي او تشکر کرد و فرمود: من در اين موضوع مدت ها انديشيده ام و در آن جز دو راه براي خود نديده ام: يا نبرد با ياغي گران يا کفر بر خدا و بر آنچه که بر پيامبر او نازل شده است، و خداوند هرگز از اولياي خود راضي نخواهد شد که مردم روي زمين معصيت و گناه کنند و آنان سکوت اختيار نمايند و از امر به معروف و نهي از منکر سرباز زنند، از اين رو جنگ با معاويه را بر خويشتن آسان تر و بهتر مي يابم تا به زير زنجيرهاي جهنم در افتم تا آن که از گناه رهايي يابم.[3] .







  1. شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 206.
  2. شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 207.
  3. شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 207.