پايان جنگ جمل و گفتگوي عايشه با مالك











پايان جنگ جمل و گفتگوي عايشه با مالک



ابو مخنف از اصبغ بن نباته نقل مي کند که: پس از پايان جنگ جمل، عمّار ياسر و مالک اشتر نزد عايشه رفتند، عايشه از عمّار پرسيد همراه تو کيست؟ گفت: مالک اشتر است. عايشه از اشتر پرسيد: آيا تو بودي که مي خواستي خواهرزاده ام عبداللَّه بن زبير را بکشي و با او چنين و چنان کردي؟[1] گفت: آري ولي اگر گرسنگي سه شبانه روزم نبود، امت محمّد را براي هميشه از شر خواهر زاده ات خلاص مي کردم.

عايشه گفت: مگر نمي داني که پيامبر فرموده است:

لا يحلّ دمُ مسلمٍ إلّا بإحدي أُمورٍ ثلاث: کفر بعد الايمان، أو زناً بعدَ احصان، أو قتلِ نفسٍ بغير حق؛

ريختن خون مسلماني جايز نيست مگر با يکي از سه چيز: کافر شدن پس از ايمان يا زنا پس از همسرداري و يا کشتن کسي به غير حق.

مالک اشتر گفت: اي عايشه، بدون ترديد يکي از اين کارها را مرتکب شده بود که با او جنگ کرديم و به خدا سوگند شمشير من پيش از آن، هرگز به من خيانت نکرده بود امّا در آن روز، شمشيرم در او کارگر نبود، و سوگند خورده ام که ديگر آن شمشير را با خود همراه نداشته باشم؛ زيرا به من خيانت کرد و عبداللَّه را به هلاکت نرسانيد. و اشعاري نيز در اين باره سرود.[2] .







  1. ر. ک: همان، ص 262.
  2. ر. ک: همان، ص 262.