نمونه هايي از ايمان و اعتقاد مالك به اميرالمؤمنين











نمونه هايي از ايمان و اعتقاد مالک به اميرالمؤمنين



1 - هنگامي که مردم در خانه اميرالمؤمنين عليه السلام اجتماع کردند تا با حضرت بيعت کنند، مالک اشتر برخاست خطاب به مردم مطالبي گفت که در امام شناسي او بسيار گويا و گواه بر اين مدعا است، او چنين گفت:

اي مردم، اين علي وصي اوصيا و وارث علوم پيامبران است، گرفتاريش بزرگ و تحملش نيکو است. اوست آن که کتاب خدا به ايمانش گواهي و پيامبر، بهشت را برايش شهادت داده است، همه فضائل در وجودش جمع است و هيچ کس از گذشتگان و آيندگان در تقدم او بر ديگران و علم و فضلش شک ندارد.[1] .

2 - در کتاب الغارات آمده است: روزي نجاشي - از اهالي يمن - در ماه رمضان شراب خورد و امام عليه السلام او را حد زد و يماني از امام دلگير شده و شخصي را به نام طارق نهدي را براي اعتراض نزد امام عليه السلام فرستاده، امام در پاسخ به طارق کار خود را با استناد به قرآن و شرع دانست. اما طارق با خشم فراوان از محضر امام عليه السلام دور شد.

در راه مالک اشتر که از قبيله آنان بود، طارق را ديد و گفت: آيا تو به امير مؤمنان گفته اي که دل هاي ما را خشمگين و پراکنده ساختي؟ طارق تأييد کرد. مالک گفت: چنين نيست بلکه دل هاي ما گوش به فرمان او و کارهاي ما براي او و در خدمت اوست. بعد از آن طارق و نجاشي - شراب خوار در ماه رمضان - به معاويه ملحق شدند، اما مالک کوچک ترين سستي در راه مولايش از خود نشان نداد.

3 - امير مؤمنان عليه السلام قبل از حرکت به جنگ با شاميان بر فراز منبر رفته، مردم را به جهاد عليه شاميان تحريض نمود، اما در اين ميان فردي از قبيله بني فزاره را متهم به جنگ عليه مسلمانان کرد. مالک اشتر پاسخ او را داد و خطاب به امير مؤمنان گفت:

اي اميرمؤمنان، آنچه ديدي تو را سست نکند و آنچه از اين مرد بخت برگشته و سرکش شنيدي تو را نا اميد نسازد، همانا همه اين مردم شيعيان تو هستند و براي جان هاي خود در قبال جان تو ارزشي قائل نيستند و پس از تو ماندن را نمي خواهند، اگر مي خواهي ما را به مقابله دشمن ببر، به خدا سوگند اين گونه نيست که هر کس از ما از مرگ بترسد، بتواند از آن رهايي يابد و به کمند آن گرفتار نگردد، و اين گونه هم نيست که هر کس به زندگي کوتاه اين جهان دل خوش کند، جاويد و پاينده بماند، ما خود در اين خصوص برهاني قاطع و دليلي محکم داريم و نيک مي دانيم که هرگز انساني قبل از فرا رسيدن اجلش نخواهد مرد، و ما چگونه با قومي فاسد و منحرف بدان گونه که شما آنان را توصيف کرديد جهاد نکنيم و حکم خدا را در موردشان اجرا ننماييم....

اميرالمؤمنين عليه السلام در مقام تجليل از سخنان دلگرم کننده و سازنده مالک فرمود: راه مشترک است و مردم در حق برابرند و هر کس سعي خود را براي خير خواهي همگان به کار برد تکليفش را به انجام رسانده است.[2] .

4 - هنگامي که قرارداد حکميت بين اميرالمؤمنين عليه السلام از يک سو، و معاويه از ديگر سو نوشته شد، مالک اشتر را فراخواندند که همراه ديگر گواهان پاي آن را گواهي کند؛ اما مالک گفت:

دست راستم بر بدنم نباشد و دست چپم برايم بي فايده باشد اگر در اين صحيفه نام من براي صلح و ترک مخاصمه نوشته شود، آيا مگر من در اين مورد داراي دليلي روشن از خداوند خود نيستم؟! آيا يقين به ضلالت و گمراهي دشمنم ندارم؟! آيا اگر شما تن به پستي نمي داديد، پيروزي را به دست نمي آورديد؟

مردي (اشعث بن قيس، طبق نقلي) از ميان مردم به اشتر گفت: به خدا سوگند، نه پيروزي را ديدي و نه پستي و زبوني را، اينک برخيز و بر خودت گواهي بده و آنچه را در اين صحيفه نوشته شده، اقرار کن و تو را از مردم چاره اي نيست.

اشتر گفت: آري به خدا سوگند، همانا من در دنيا براي منافع اين جهاني از تو روي گردان و در امر آخرت براي ثواب هاي آخرت نيز از تو بي رغبتم، و خداوند با اين شمشير من خون مرداني را ريخته است که تو در نظرم بهتر از آنها نيستي و خون تو هم از خون آنها محترم تر نيست. سپس گفت: آري آنچه اميرالمؤمنين در آن داخل شده است، داخل مي شوم و از آنچه خارج شده است، خارج مي شوم؛ زيرا اميرالمؤمنين عليه السلام داخل نمي شود مگر در هدايت و صواب.[3] .







  1. قاموس الرجال، ج 7، ص 466.
  2. وقعة صفين ص 94، با کمي اختصار؛ شرح ابن ابي الحديد ج 3، ص173.
  3. وقعة صفين، ص 512.