شبي در صحرا











شبي در صحرا



کميل مي گويد: شبي[1] اميرالمؤمنين عليه السلام دست مرا گرفت و با خود به صحرا برد، چون به بيرون شهر رسيد، نخست آهي بلند کشيد مانند آه کشيدن اندوه رسيده، سپس خطاب به من فرمود:

يا کميل، إنَّ هذه القلوب أوعيةٌ فَخَيرُها أوعاها فاحفَظ عنّي ما أقولُ لک؛

اي کميل، اين دل ها خزانه ها و ظرف هايي است که بهترين آن، فراگيرنده ترين آنهاست (که ظرفيت بيشتري براي نگهداري علم و دانش داشته باشند) بنابراين آنچه را به تو مي گويم از من به خاطر بسپار.

سپس امير مومنان چون استادي زبردست که از روحيات مردم آگاهي کامل دارد، مردم را اين گونه تقسيم کرد و فرمود:

الناس ثلاثه: عالمٌ ربّانيٌ و متعلّمٌ علي سبيل نَجَاةٍ، و همجٌ رِعاعٌ، أتباعُ کلِّ ناعِقٍ، يَميلون مع کلِّ ريحٍ، لم يَستَضِيئوا بنورِ العلم، و لم يَلجأوا إلي رُکن وثيق؛

مردم سه دسته اند: داناي خداشناس، طالب علم و دانش جويي که در راه رستگاري کوشاست و سوم افراد نادان و بي سروپايي که چون پشه اند و از هر صدايي پيروي کرده و با هر بادي حرکت مي کنند. همان هايي که از نور علم بهره اي نبرده و به ستون محکمي تکيه نزده اند.

آن گاه امام عليه السلام به تفاوت ميان علم و مال پرداخت و درباره ثمرات علم و نيز علم خود و انواع جويندگان علم و... اشاره فرمود.[2] .







  1. در تاريخ نامي از شب و روز نيامده، ولي به نظر مي رسد اين تعاليم روحاني و معنوي در تاريکي شب صورت گرفته است.
  2. عقد الفريد، ج 2، ص 212؛ نهج البلاغه، حکمت 147 و در ترجمه عبارات از شرح ابن ابي الحديد، ج 18، ص 348 - 352.